رویکردی نو

تو وبلاگم نوشتم و شعار دادم که این وبلاگ فارغ از موقعیت شغلی بنده است، تا الان هم به این مطلب پایبند بودم اما دیگه میخوام پایبند نباشم. ?
نه اینکه پایبند نباشم و سایت را گره بزنم به موقعیت شغلی و اجتماعی خودم، بلکه یک دسته به عنوان اخبار اضافه میکنم، تو صفحه اول هم مطالبش نشون داده نمیشه، اما به هر حال، وقایعی که اتفاق می‌افتد و به موقعیت شغلی بنده مربوط میشود هم باید جایی ثبت شوند و خاطره و روزشماری از اونها هم داشته باشیم. ادامه مطلب »

ماشین جدید

در پی گرانیها و تورّم بی سابقه و کم شدن قدرت خرید، من ماندم و سمند مدل ۸۸ درب و داغون.
سال ۱۳۹۴ خریدمش ۱۶ میلیون و ۵۰۰ تومان، الان همینطوری نزدیک ۱۰۰ میلیون میبرن اما با این افزایش قیمت، سودی عایدم نمیشود و نمیتوانم با این مبلغ حتی یک پراید تمیز و سرحال بخرم.
ایام نوروز ۱۴۰۱ که محمد و علی از قم اومده بودن، طرحی دادند برای فروش سمند و خرید ماشین جدید اما چون مستلزم هزینه بوده و باید مدتی بدون ماشین میموندم، قبول نکردم. از طرفی امید به ارزان شدن ماشین داشتم که برعکس، روز به روز گرانتر شد و میرفت که کلا آرزوی تعویض ماشین را به گور ببرم.? ادامه مطلب »

مجلس عزاداری متفاوت

امروز تو یک مجلس عزاداری متفاوتی شرکت داشتم. مجلسی با حضور برادران اهل سنت، واضحتر بگم، اکثر حضّار، سنی مذهب بودند. برادران افغانی مقیم رامهرمز.
خیلیاشون آشنا بودند و من مشتریشون بودم ولی نمیدونستم افغانی و اهل سنت هستند.
سالهای سال در بازار رامهرمز مشغول کار هستند، کاسبانی قانع و خوش برخورد که اتفاقا به سبب اخلاق و قیمت اجناسشان، بنده مشتری بعضی از آن عزیزان بودم و همیشه سلام علیک گرمی داشتیم و هیچ وقت از ملیّت و مذهبشون نپرسیده بودم و اساسا بنده وارد این مباحث نمیشم. ادامه مطلب »

تعمیر ماشین

مدتها بود که کلاچ ماشینم مشکل داشت، هر روز ضعیف و ضعیف تر میشد و با توجه به تورم زیاد و گرانی قطعات، قدرت تعمیرش را نداشتم، آخرین باری که قصد داشتم تعمیرش کنم، قبل از ماه مبارک رمضان، در فروردین ماه بود. دیگه کارش به جایی رسید که ابتدای حرکت، مشکل ساز میشد و تو ترافیک، سبب اذیت بقیه میشد. دوست عزیزی تقبل کرد که دیسک و صفحه کلاچ را از فامیلشون که فروشنده قطعات هست بگیره و فقط من ببرم پیش میکانیک و تعویضش کنه. ناچاراً به ایشان زحمت دادم و دیروز ماشین را دادم به تعمیرکار و امروز تحویل گرفتم. ادامه مطلب »

مسجد جامع رامهرمز

دانلود فایل pdf این مطلب

در اوایل انقلاب و اوج نهضت خدمت گزاری و رسیدگی به مناطق محروم، افراد زیادی از مرکز کشور راهی مناطق مختلف شدند، این حرکت با آغاز جنگ تحمیلی شدّت بیشتری گرفت و بالخصوص استان خوزستان، مورد توجه قرار گرفت. در این بین تعدادی از خیّرین از بازار تهران، راهی شهرستان رامهرمز میشوند، مؤسسه ای به نام حضرت ولی عصر تشکیل میدهند و مقداری املاک، در بخش مرکزی رامهرمز خریداری مینمایند. در شهرستان رامهرمز، عرصه(زمین) و اعیان(ساختمان و درختان) مالکان متفاوتی دارند و جداگانه معامله میشوند، یعنی شما ممکن است مالک ساختمان بزرگ و مفصلی باشید، در حالیکه هیچ ملکیتی بر زمینی که آن ساختمان روی آن ساخته شده است، نداشته باشید.

خیّرین مورد اشاره، اعیانی را خریداری میکنند و چون هنوز مؤسسه، به ثبت نرسیده بود، املاک خریداری شده، به نام یکی از اعضاء(سید محسن فاطمی برزکی)، ثبت میشد، با این قید که این اعیان، مربوط به مؤسسه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هست و ملک شخصی صاحب سند نمیباشد.

سند ذیل تنها دارایی مؤسسه خیریه حضرت ولی عصر بوده که در تاریخ بیست و یکم اسفند سال ۱۳۵۹ به نام سید محسن فاطمی برزکی خریداری شده و در متن آن، عبارت «جهت موسسه حضرت ولی عصر و مسجد» قید شده است. شماره این سند(۵۲۸۲) در ماده ۵ فصل اول اساسنامه مؤسسه خیریه ولی عصر قید شده است. ادامه مطلب »

تعویض باتری

مطلب، با عنوان تعویض باتری را چندین بار تا حالا نوشتم، قصدم هم ثبت تاریخ دقیق تعویض باتری هست، چون فقط اینطوری میتونم دقیق مشخص کنم که دفعه قبل کی باتری عوض کردم و دقیقاً چقدر برام کار کرده. تاریخ تعویض باتری قبلی هم ۳ مهرماه ۱۳۹۹ بوده.

معمولاً برای خرید باتری و لوازم برقی و الکترونیکی، دنبال جنس بدون ضمانت میگردم چون اعتقادی به ضمانت کالاها ندارم و فقط الکی یه پول اضافه بابت هیچ باید بدهیم. متاسفانه همه ضمانت دار بودند و مجبور بودم بگیرم. چون معمولاً ضمانتنامه هم مفقود میشه گفتم این دفعه عکسش را هم بذارم.

راستی قیمتش هم از علی برکت الله قبلی گذشته و ۹۵۰ هزار تومان ناقابل بود. البته طبق معمول برای ما اینطور حساب کرده و ممکنه برای بقیه کمتر باشه. 😀 ادامه مطلب »

عقیقه حلما

مستحب است روز هفتم ولادت، برای مولود عقیقه کنن، البته بعد از روز هفتم و تا آخر عمر استحباب باقی است، عقیقه حلما خانم، به واسطه نذری که برای سلامتیش داشتیم، واجب بود. تولدش ۱۱ دی ماه ۱۳۹۹ و در ایام اوج کرونا و محدودیتها بوده، نمیشد تو اون موقعیّت کاری بکنیم، دنبال فرصتی بودم که طلاب را دور هم جمع کنم و عقیقه، بهانه بود، برای این کار، بالاخره پس از کش و قوسها، تصمیم گرفتیم که در قالب یک افطاری و شب میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام، طلاب و اساتید حوزه علمیه رامهرمز را دعوت کنیم، دوستان زحمت بره و پخت و پز را کشیدند و البته آمار دقیقی از شرکت کنندگان هم نبوده و کمی غذا کم اومد، اما دور همی و صفا و صمیمیّت، مطلوب اصلی بود و غذا بهانه بود، آقایان در حیاط حوزه خدمتشان بودیم و خانمها هم در منزل جناب آقای افشنگ، متاسفانه خودم عکس نگرفتم و چندتا عکس را که دوستان گرفته بودند، اینجا منتشر میکنم. ادامه مطلب »

افطاری حوزه

امشب و با برنامه قبلی، کلیه حلقات صالحین، مقطع دبیرستان، همراه با مربیان، جهت افطاری، به حوزه علمیه رامهرمز دعوت شده بودند، بانیان جلسه هم، تربیت و آموزش سپاه و بسیج طلاب بودند، پخت و پز هم توی حوزه بود، از ظهر، دوستان طلبه زحمت کشیدند و حیاط را شستند و بعد فرش کردند و فضا را مزیّن کردند به تصاویر شهدای طلبه و روحانی، میز پینگ پونگ و فوتبال دستی هم در حیاط گذاشتند تا نوجوانان، در خلال برنامه، بازی و تفریحی بکنند، پس از نماز و افطار، به مدت چند دقیقه، حلقات تشکیل شدند و سپس، سخنرانی مختصری توسط یکی از اساتید انجام گرفت. ضمن تشکر از همه دست اندرکاران و بانیان جلسه، در ادامه، تصاویر منتخبی از برنامه، تقدیم میگردد. ادامه مطلب »

محمد حسین کزنلو

وَبَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
خبر، ناگهانی و دردناک بود، روز شنبه ۳۰ بهمن، یکی از دوستان قدیمی که اتفاقاً کم بهم زنگ میزنه، با بنده تماس گرفت و از حال دوست عزیز، جناب شیخ امید کزنلو سوال کرد، من که بعد از مدتها، شب جمعه، میهمان ایشان در خانه روستایی بودم، و بعد از ظهر جمعه ۲۹ بهمن، خودش بنده را رسانده بود، خبر صحت و سلامتی ایشان را دادم، از فرزندشان پرسید و عرض کردم، اون هم خوب است، البته منزل نبود و زیارتش نکردم. گفت نه، جریان امروزش را میدونی؟ گفتم نه، طوری شده؟ کمی مکث کرد و مردد بود که بگه یا نه، بالاخره گفتم آقا بگو چی شده؟ گفت تصادف کرده. گفتم طوری هم شده؟ چیزی نگفت، خودم پرسیدم، فوت کرده؟ با کمی مکث، تایید کرد و بعد ازم خواست به پدرش اطلاع بدم، من گفتم چنین جرأتی ندارم و… ادامه مطلب »

فراموشی دسته کلید

در پست قبلی گفتم که جمعه شب اهواز رفتیم و قرار شد شنبه برگردیم، شنبه واکسن کرونا زدم و به کارهای متفرقه، از جمله پنچر گیری و … مشغول شدم و بعضی کارها موکول شد به یکشنبه، یعنی باید یک شب دیگر، اهواز میماندیم، یک شنبه همه کارهای لازم را انجام دادم و دیگه شب، آماده حرکت بودیم، در طول روز قبل، که شنبه بود و صبح یکشنبه، حسابی عرق کرده بودم و بعد از ظهر، قبام شسته شد، طبیعتاً محتویاتش خالی شده بود، کارتهای بانکی و سویچ ماشین را چون شب بیرون رفته بودم، با خودم بردم، بقیه محتویات را یادم رفت بذارم تو جیبم، بعد از ساعت ۱۲ شب بود که حرکت کردیم و حدودای ساعت ۲ بامداد رسیدیم رامهرمز، دست کردم تو جیبم که در را باز کنم، متوجه شدم که کلیدها را فراموش کردم، فقط کلیدهای منزل نبود و کلیدهای حوزه هم بوده، اولین تصمیم این بود که برگردیم اهواز و کلیدها را بیاریم، بعد علی از بالای در، رفت تو حیاط و در حیاط را باز کرد، در هال مونده بود که با شکستن شیشه، با زحمت و باز همکاری علی و البته دستورالعمل و راهنمایی من باز شد. ادامه مطلب »