برنامه یهویی

امروز و بعد از دیدن اسبها، یهویی و با درخواست زهرا خانم، تصمیم گرفتیم بریم بیرون ناهار را بخوریم، ناهار آماده بود، زنگ زدم منزل و ملت همیشه در صحنه هم آماده شدن، زنگ زدم علی و بعد قبل از رسیدن به خونه، رفتم دنبالش، اون هم آماده بود و به خونه که رسیدیم خیلی معطل نشدیم، همه چیز فراهم بود و فقط تو ماشین گذاشتیمشون و راهی شدیم. لبو و شلغم هم بود که آثارش تو صورت بعضیا مشاهده میشه. 😀 گزارش تصویری را ملاحظه بفرمایید. ادامه مطلب »

اسب اصیل

یکی از دوستان، چند رأس اسب اصیل عربی داره و خیلی وقت هست که ازم خواسته یه روز برم پیشش و با بچه ها، احیاناً یه اسب سواری هم بکنیم، اواسط هفته قبل با ایشان هماهنگ کردم که پنج شنبه خدمتشون برسم، امروز صبح نشد برم خدمتشون، البته خودشون هم تشریف نداشتند، ظهر بعد از نماز موفق شدم و همراه زهرا خانم، سری بهشون زدم، زهرا که حسابی از اسبها ترسید و پشت سرم قایم میشد، اونجا مرغ و غاز هم بود ولی هیچ کدام زهرا را جذب نکردن و اصرار داشت سریع برگردیم، در مجموع حدود نیم ساعت اونجا بودم. ادامه مطلب »

تولد زهرا

امروز پنجمین سالروز تولد زهرا خانم هست، از یکی دو روز قبل همه در تکاپوی برگزاری جشن مختصری بودن، خودش هم منتظر بوده، اما نمیدونه تولدش کی هست، تا حالا شاید بیش از ۲۰ جشن تولد براش گرفته شده 😀 علاقه خاصی به تولد داره و هر چند وقت یک بار هوس میکنه جشن تولد بگیره، وقتی بهش میگیم که این مراسم سالی یک بار و در روز تولد برگزار میشه، میگه که الکی باشه و فقط کیک بگیرید. 😀 چون کسی دلش نمیاد ناراحتش کنه، یک کیک مختصر یا خریده میشه و یا تو خونه میپزن و جشن تولد براش میگیرن. 😀 ادامه مطلب »

ناهار در وقت شام

امروز تقریباً یهویی و به پیشنهاد زهرا خانم برای صرف ناهاری که نزدیک وقت شام شد به جای مورد نظر زهرا رفتیم، علت تاخیر یهویی بودن و دیر آماده شدن غذا بود. اونجا یکم اوضاع خوب نبود و زود هوا تاریک شد، عکاس ما هم یادش رفت فلاش را روشن کنه، 😀 عکسهای تار و تاریکی گرفته شده که فقط دوتا قابلیت انتشار را دارن.
ادامه مطلب »

فوق برنامه

این هفته به مناسبت نزدیک شدن شدن به اربعین حسینی درسها تعطیل شدند، اکثراً رفتند و جا مونده ها به کارهای روزمره مشغولن، من هم مشغول کارهای عقب افتاده و متفرقه شدم. امروز هم به خاطر علی و خارج از برنامه همیشگی، اول صبح جهت صرف صبحانه، راهی مکان تقریباً همیشگی شدیم. این هم گزارش تصویری. ادامه مطلب »

ناهار پاییزی

از اول پاییز، هر هفته و در روز پنج شنبه، بیرون رفتیم اون هم اول صبح و برای صرف صبحانه، دیروز پنج شنبه بود و به عللی نشد بریم، عوضش امروز برای ناهار رفتیم، امروز برای اولین بار، علی همراهون بود، پنج شنبه ها حوزه شون تعطیل نیست و تا حالا توفیق همراهی را نداشته، چون قضیه برای ناهار بوده و هوا گرم، به یه جای دیگه رفتیم که درخت و سر سبزی داشته باشه، به بعضیا هم نشون بدیم که اهواز اینطوری هم که فکر میکنن خشک نیست. 😀 عکاس نسبتاً خوبی تو این هفته داشتیم و گزارش تصویری را خدمتتون تقدیم میکنم. ادامه مطلب »

اولین هفته آبان

در ادامه تلافی گرمای بی سابقه امسال و خانه نشینی بیش از شش ماه، امروز هم اول صبح، عازم اطراف شهر شدیم و صبحانه را در فضای آزاد و به دور از هیاهو و سر و صدا، میل کردیم، امروز نسبت به هفته های گذشته، هوا گرمتر بود، به همین علت و به علت قراری که داشتم، زودتر از روزهای دیگر برگشتیم، البته نوع صبحانه هم در بازگشت سریعتر، بی تأثیر نبوده. 😀 (نوع صبحانه بر اساس نظر یکی از دوستان در پست قبلی انتخاب شده، البته این هفته امکان ماهیگیری نبوده و الا … 😀 )

عکسها را که دیدم، متوجه شدم از زهرا خانم عکسی گرفته نشده، البته فیلم ازش هست، اما امروز خیلی سر حال نبود، دیشب هر چه گفتیم زود بخواب تا صبح زود اذیت نشی، حریفش نشدیم. ادامه مطلب »

سومین هفته

امروز هم مثل دو پنج شنبه گذشته، از خنکی هوا نهایت استفاده را کردیم و اول صبح، راهی اطراف شهر شدیم، امسال قصد داریم تلافی گرمای بی سابقه را در بیاریم و ان شاءالله هر هفته، بیرون بریم، یکی از دوستان تو پست قبلی نظری داده بود و موجب عکس العمل یکی دیگه شد، اینجا خدمتتون عرض کنم که واقعاً هزینه زیادی نداره بیرون رفتن، شاید از موندن تو خونه هزینه اش کمتر باشه، هر چی باشه تو خونه آب و برق و گاز مصرف میشه و علاوه بر اونها، همون مواد غذایی را مصرف میکنیم، البته لازم نیست فکرتون را مشغول کنید و سبک سنگین کنید و حساب و کتاب راه بندازید، خود تغییر روحیه و استفاده از هوای آزاد، فواید زیادی داره که به خرج و زحمتش می ارزه. امروز متاسفانه یادم رفت دوربین با خودم ببرم، لذا عکسی از بچه ها و خودم گرفته نشد، فقط با موبایل، دوتا عکس از صبحانه گرفتم که تقدیم میکنم.

لطفاً کسی گیر به صبحانه ندهد، جگر مرغ هورمونی هست، بسیار ارزان، بسته ای سه هزار و پانصد تومان. ما مرغ و مخلفاتش را مدتهاست از سبد غذایی حذف کردیم، سالی یکی دو بار خوردن، اشکال نداره. 😀 ادامه مطلب »

دومین صبحانه

هفته قبل و همزمان با اولیم نسیم خنک، اول صبح، جهت صرف صبحانه، به مناطق خارج شهر رفتیم، تجربه خوبی بود، قبلاً فقط برای ناهار یا احیاناً شام، به این جور جاها میرفتیم اما صبحها، صفای بیشتری دارد و جاده و محل مورد نظر خلوت تر هستند، امروز از هفته قبل زودتر رفتیم و تدارک بهتری داشتیم، زهرا خانم هم به خاطر اینکه دیشب زود خوابیده بود، سر حال تر بود، وروجک کوچولو و جدید که اولین تجربیات بیرون رفتن را داره و سال قبل، این موقع به دنیا نیامد بود، با حرکات جالب و جذاب خودش، همه را سرگرم کرده، از جمله کارهای جالب او این بود که وقتی روی خاک قرار میگرفت، برای اینکه دستهاش به خاک نخوره و احیاناً اذیت نشه، دوتا عروسک پارچه ای میگرفت و چهار دست و پا میرفت، اولش فکر میکردیم که اتفاقی اونها را گرفته اما بعد که دیدیم روی فرش، این کار را نمیکنه، مطمئن شدیم که با فکر و برنامه، این کار را انجام میده که حاکی از هوش بالای ایشان در این سن کم هست، زینب تازه ۸ ماه را تمام کرده. متاسفانه عکاس این هفته ما ناشی بوده و از این صحنه ها عکس نگرفته، البته فیلم هست ولی حجمش کم نیست که بذارم تو سایت، تازه ویرایش هم لازم داره و بقیه حضرات، باید حذف بشن. فعلاً علی الحساب این چندتا عکس را داشته باشید تا بعد. 😀

ادامه مطلب »

اولین نسیم خنک

بعد از ماه ها گرمای طاقت فرسا، که عملاً توان بیرون رفتن در فضای آزاد را از مردم گرفته، امروز و همزمان با اولین برف و باران پاییزی در استانهای شمالی و شمال غرب کشور، نسیم خنکی هم در اهواز وزیدن گرفت، بچه ها بیش از شش ماه است، جایی نرفته اند و زهرا خانم، مرتب خاطرات بیرون رفتن و به قول خودش بدو بدو در فضای آزاد را مرور میکند، از چند روز قبل و با استفاده از نرم افزارهای هواشناسی، اجمالاً میدونستم که اهواز، هوای خنکی در روز پنج شنبه، خواهد داشت، همه وسایل مهیا بودند، در طول سال، لوازم آتش و چای معمولا، تو ماشینم هستن اما چون مدتهاست بیرون نرفتیم، دیگه ضرورتی نداشت تو ماشین بمونن، شب قبل، لوازم مورد نیاز آماده شد و قرار شد صبح زود و قبل از طلوع خورشید، راهی بشیم، بالاخره برنامه بدون تاخیر نمیشه و حوالی ساعت ۶:۲۰ صبح، حرکت کردیم، زهرا که هر روز ساعت ۱۰ هم نمیشد بیدارش کرد، سر حال و شاداب بود. برای صبحانه هم تو راه، تخم مرغ و نان تازه تنوری تهیه کردیم و در فضای دور از هیاهوی شهر و البته با آتش هیزمی که جمع کردیم، تخم مرغها و چای آماده شدند. جای همه شما خالی.

ادامه مطلب »