امشب و با برنامه قبلی، کلیه حلقات صالحین، مقطع دبیرستان، همراه با مربیان، جهت افطاری، به حوزه علمیه رامهرمز دعوت شده بودند، بانیان جلسه هم، تربیت و آموزش سپاه و بسیج طلاب بودند، پخت و پز هم توی حوزه بود، از ظهر، دوستان طلبه زحمت کشیدند و حیاط را شستند و بعد فرش کردند و فضا را مزیّن کردند به تصاویر شهدای طلبه و روحانی، میز پینگ پونگ و فوتبال دستی هم در حیاط گذاشتند تا نوجوانان، در خلال برنامه، بازی و تفریحی بکنند، پس از نماز و افطار، به مدت چند دقیقه، حلقات تشکیل شدند و سپس، سخنرانی مختصری توسط یکی از اساتید انجام گرفت. ضمن تشکر از همه دست اندرکاران و بانیان جلسه، در ادامه، تصاویر منتخبی از برنامه، تقدیم میگردد. ادامه مطلب »
محمد حسین کزنلو
وَبَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
خبر، ناگهانی و دردناک بود، روز شنبه ۳۰ بهمن، یکی از دوستان قدیمی که اتفاقاً کم بهم زنگ میزنه، با بنده تماس گرفت و از حال دوست عزیز، جناب شیخ امید کزنلو سوال کرد، من که بعد از مدتها، شب جمعه، میهمان ایشان در خانه روستایی بودم، و بعد از ظهر جمعه ۲۹ بهمن، خودش بنده را رسانده بود، خبر صحت و سلامتی ایشان را دادم، از فرزندشان پرسید و عرض کردم، اون هم خوب است، البته منزل نبود و زیارتش نکردم. گفت نه، جریان امروزش را میدونی؟ گفتم نه، طوری شده؟ کمی مکث کرد و مردد بود که بگه یا نه، بالاخره گفتم آقا بگو چی شده؟ گفت تصادف کرده. گفتم طوری هم شده؟ چیزی نگفت، خودم پرسیدم، فوت کرده؟ با کمی مکث، تایید کرد و بعد ازم خواست به پدرش اطلاع بدم، من گفتم چنین جرأتی ندارم و… ادامه مطلب »
فراموشی دسته کلید
در پست قبلی گفتم که جمعه شب اهواز رفتیم و قرار شد شنبه برگردیم، شنبه واکسن کرونا زدم و به کارهای متفرقه، از جمله پنچر گیری و … مشغول شدم و بعضی کارها موکول شد به یکشنبه، یعنی باید یک شب دیگر، اهواز میماندیم، یک شنبه همه کارهای لازم را انجام دادم و دیگه شب، آماده حرکت بودیم، در طول روز قبل، که شنبه بود و صبح یکشنبه، حسابی عرق کرده بودم و بعد از ظهر، قبام شسته شد، طبیعتاً محتویاتش خالی شده بود، کارتهای بانکی و سویچ ماشین را چون شب بیرون رفته بودم، با خودم بردم، بقیه محتویات را یادم رفت بذارم تو جیبم، بعد از ساعت ۱۲ شب بود که حرکت کردیم و حدودای ساعت ۲ بامداد رسیدیم رامهرمز، دست کردم تو جیبم که در را باز کنم، متوجه شدم که کلیدها را فراموش کردم، فقط کلیدهای منزل نبود و کلیدهای حوزه هم بوده، اولین تصمیم این بود که برگردیم اهواز و کلیدها را بیاریم، بعد علی از بالای در، رفت تو حیاط و در حیاط را باز کرد، در هال مونده بود که با شکستن شیشه، با زحمت و باز همکاری علی و البته دستورالعمل و راهنمایی من باز شد. ادامه مطلب »
پنچر شدن ماشین
امشب دو جا دعوت بودم، ازدواج یکی از طلاب و جمع دوستان قدیمی، قرار شد هر دو را برم، اول مراسم عروسی را برم و بعد پیش دوستان، هر کجا هم شد شام بخورم. البته یک شام. 😀
تقریباً حوالی ساعت ۷ بعد از ظهر بود که راه افتادیم، خانواده را هم با خودم برم، البته اونها دعوت نبودند و منزل مادرم میرفتند، شنبه هم کار اداری داشتم و قرار بود شب بمونیم.
تو راه بودیم که وقت نماز مغرب شد، معمولاً جایی توقف میکنم و نماز میخونیم، هم نماز را اول وقت میخونیم و هم از تخفیف ویژه شکسته بودن نماز بهرمند میشیم. 😀 دنبال جای مناسبی بودم که یهویی صدای عجیبی از ماشین شنیده شد، حدس زدم که لاستیک باشه. اولین جای ممکن توقف کردم، یه پژو هم اونجا ایستاده بود، حدسم درست بود و لاستیک عقب، سمت شاگرد کلاً ترکیده بود. صندوق را باز کردم و رفتم سراغ زاپاس، اون هم پنچر بود، گفتم تماس بگیرم اهواز و کمک بخوام که راننده پژه پیاده شد و سمتم اومد، سلام علیک کرد و مشکل را پرسید و متوجه قضیه شد، فقط سوال کرد اهل خوزستان هستید؟ که گفتم بله، میرم اهواز و… گفت چرخ پژو به سمند میخوره؟ پژه شماره ۱۴ هست، من گفتم سمند ۱۵ هست اما مشکلی نداره و تفاوت محسوسی ندارن. ادامه مطلب »
انتخابات ۱۴۰۰
بسم الله الرحمن الرحیم.
إن تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم.
ضمن عرض تبریک به ساحت مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، مقام معظم رهبری و ملت شریف ایران به مناسبت خلق حماسه ای پر شور و شعور و انتخاب آگاهانه فردی انقلابی و درد کشیده و مبرای از اشرافی گری و مفاسد، سیدی از سلاله پاک رسول الله صلی الله علیه و آله.
خداوند سبحان را سپاس میگویم که بار دیگر، توطئه های استکبار جهانی و ایادی آنها، با حضور حماسی ملت فهیم ایران، در عرصه انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای شهر و روستا، نقش بر آب گشته و سناریوهای متعدد دشمنان، یکی پس از دیگری، با بصیرت مردم همیشه در صحنه به رغم وجود مشکلات معیشتی فراوان و اعتراض و گله به حق، با شکست مفتضحانه ای مواجه گشت. ادامه مطلب »
صدای ساز و آواز، از حسینیه.!!!
در سالهای اخیر، شاهد رشد بی رویه و قارچ گونه حسینیه ها و موکبهای عزاداری بودیم، افرادی که کمترین صلاحیتهای دینی و مذهبی را ندارند، اقدام به تاسیس حسینیه و موکب و هیئت کردند، هیچ نظارتی هم بر کارشان نیست.
بله اگر بخواهند امکاناتی بگیرند، باید مجوز داشته باشند، خیلیها هم نیازی به این امکانات ندارند و نذورات مردم بی اطلاع از هویت گردانندگان این مراکز، کفاف مخارجشان را میکند
این اتفاقات و ناهنجاریها معمولا در مناطق حاشیهای و مستضعف نشین اتفاق می افتد. ادامه مطلب »
بستری
روز جمعه، دهم اردیبهشت، از شب قبلش تب سختی داشتم، یکی دو روز هم بود که اشتهام را از دست داده بودم و از تب و درد به خودم میپیچیدم، چهارشنبه شب، دکتر رفته بودم و کلی دارو و آمپول برام نوشته بود که از پنجشنبه شروع به استفاده کردم اما انگار، تب و درد، قرار نبود ولم کنه. دکتر بهم گفته بود که اگر حالت بدتر شد حتماً برو بیارستان بستری شو. بعد از ظهر جمعه بود که دیگه نای هیچ فعالیتی را نداشتم و یکی از دوستان که خودش هم کرونا گرفته بود و نمیترسید آلوده بشه، اومد بالا سرم. ورودش به اتاق را اصلاً حس نکردم و خانواده بهش گفته بودن که من را برسونه بیمارستان، اجازه خواستم که آماده بشم و به زور بلند شدم و نماز خوندم و بهش زنگ زدم. ادامه مطلب »
مصیبت کرونا
انسان وقتی بیمار میشه، بیشتر نیاز به کمک داره، نیاز به دلداری و قوّت قلب داره، بدنش درد بکنه ممکنه با ماساژ و روغن مالی و پماد، کمی دردش تسکین پیدا کنه. واقعاً سخته آدم بیمار باشه و درد داشته باشه و کسی پیشش نباشه که کمکش بکنه. یادمه در سالهای نه چندان دور، که قم یا اصفهان زندگی میکردیم، هر وقت مریض میشدم، تنها آرزوم این بود که برم پیش مادرم و بدنم را ماساژ بده و ازم مراقبت کنه. مراقبت مادر، شفا بخش است. ادامه مطلب »
اخراج از میهمانی
امروز دهمین روز از ماه مبارک رمضان است، ماه میهمانی خدا و سفره کریمانه درگاه او. میهمانان همه بودند و جمعشان جمع بود، خیلی بد است وسط میهامانی، کسی را از مجلس بیرون کنند. 😡
حال من، الآن، چنین است. ادامه مطلب »
کرونا
از اول ماه مبارک رمضان و حتی قبل از آن، مساجد باز شدند و روزانه برای نماز، به مسجد میرفتم، در ماه مبارک هم سه وقت، حاضر بودم و جلسات قرآن را هم میموندم، همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه دیروز بعد از ظهر، دردی در عضلاتم حس کردم و کمی هم سرفه، دیشب را هم با این حال، به مسجد رفتم و چون تب هم کردم، دیگه برای نماز صبح نرفتم، حوالی ساعت ۱۰:۳۰ صبح رفتم بیمارستان امام خمینی رامهرمز و تست کوید ۱۹ دادم، ادامه مطلب »
چقدر زود دیر میشود
امشب پیامی از یکی از دوستان قدیمی اومد، پیام کوتاه بود و تاسف بار، خبر فوت جناب حجه الاسلام و المسلمین، شیخ حسین بهشتی را داد. آن مرحوم مسئول نمایندگی ولی فقیه در آمادگاه شهید دقایقی نیروی زمینی سپاه بود که در اثر سانحه تصادف، جان به جان آفرین تسلیم کرده.
سالهای تحصیل در حوزه، مدتی با هم در مدرسه امام جعفر صادق علیه السلام اهواز بودیم، چه شوخیهایی که با ایشان نداشتیم و جو خوب و صمیمی بینمان حاکم بود، سالهای سال از ایشان بی خبر بودم و حدود کمتر از یک سال قبل، شماره تماسش را از یکی از اقوامش گرفتم، هر دفعه که خواستم تماس بگیرم، اشتغالات روزانه و … مانع شد، امشب افسوس خوردم که ای کاش تماسی با ایشان میگرفتم و احوالی ازش میپرسیدم. اما افسوس، چه سودی دارد وقتی که خط ارتباطی با ایشان تا ابد به این دنیا قطع شده. یادش گرامی باد. ادامه مطلب »
هشتاد میلیون اسیر حماقت تعدادی محدود
سال پر محنت و رنج ۱۳۹۹ به پایان رسید، اما گویا قرار نیست محنت و رنج مردم به پایان برسد، محنت و رنجی که حاصل بی تدبیری و حماقت عده ای مرفه بی درد غرب زده بیگانه با فرهنگ اسلام و انقلاب است، خوب به وصیّت امام گوش دادیم و عمل کردیم و دو دستی انقلاب را دادیم به نا اهلان و نامحرمان. این نتیجه انتخاب غلط و با فلانی ماندن تا ۱۴۰۰ است. خود کرده را تدبیر نیست.
در کنار مشکلات عدیده و اختلاسات میلیاردی و حقوقهای نجومی و فقر و فاقه مردم، کرونا و ستاد بی تدبیرش، قوز بالا قوز شدند، کاسبان کرونا هر روز، حرفی میزنند و تصمیمی میگیرند، کشور ما در جهان، از نظر سخت گیری کرونایی، در رتبه بالایی هست و دستورات و تصمیمات متناقض و عجیب و غریب، هر روز و هر ساعت، ابلاغ میشوند، فقط و فقط غرض، کسب درآمد برای دولت نکبت است، اگر راست میگویید همه جا را برای سه هفته تعطیل کنید و هزینه نان بخور نمیر مردم را بدهید تا قضیه تمام شود نه اینکه همه جا باز باشد و کاسب بدبختی که باید سر ماه، هزینه قسط و جریمه و اختلاسات شما را بدهد، عامل انتشار کرونا معرفی شود و او را به خاک سیاه بنشانید و… ادامه مطلب »
کارگزاری ۶۵
یادتون هست سال ۱۳۹۵ یه پست نوشته بودم در باره تعویض دفترچه بیمه و اینکه تاریخ سیستم نوبت دهی مشکل داره و …؟
مهم نیست، اگر یادتون نیست اینجا را کلیک کنید تا یادتون بیاد.
امروز و بعد چند سال برای گرفتن دفترچه جدید نوزاد دوباره گذرم افتاد به همان کارگزاری شماره ۶۵ بیمه تامین اجتماعی. ادامه مطلب »
گروه جهادی حوزه رامهرمز
از آغاز شرایط کرونایی، متاسفانه حوزه علمیه تعطیل شد، به علت شرایط خاص شهرستان و نگاه ویژه مردم به حوزه و مسائل گوناگون حاشیه ای، همه طلاب حوزه را ترک کردند و عملاً حوزه علمیه که همیشه پر بود از طلاب پر شور، به محلی متروکه تبدیل گردید.
همه چیز به صورت مجازی بود و درسها در سایت و گروه های مجازی بارگذاری میشد، این کار واقعاً سخت و طاقت فرسا بود، حضوری و چهره به چهره چیزی دیگری بود؛ اما چه میشود کرد؟ شرایط کل کشور اینچنین بود و چاره ای نبود.
اواخر آبان ماه امسال، شرایط خاصی ایجاد شد و جهت ضرورتی، تعدادی از طلاب، در حوزه مستقر شدند. این شرایط، انگیزه و جرقه ای در ذهنها ایجاد کرد و همه متحد و یک صدا، خواستار خروج از رکود و انفعال شدند. بهترین بهانه برای ادامه حضور طلاب، در حوزه، گروه جهادی بود، گروهی که قبلاً وجود داشته و در این شرایط، به علت عدم حضور افراد، عملاً منحل شده بود. ادامه مطلب »
تعویض باتری
بیست و سوم مرداد ماه سال گذشته بود که باتری ماشین را عوض کردم، پست هم نوشته بودم. بیش از ده روز است که باتری کلاً از کار افتاده، وضعیت اقتصادی عمومی جامعه و گرانی افسار گسیخته هم باعث شد نتونم باتری جدید بخرم، قرار بود به ۴۵ تومان یارانه نیاز نداشته باشیم، ولی الان به نان شب نیازمند شدیم. یه باتری از جایی باز کردم و موقتاً در اختیارم بود تا اینکه امروز، به هر زحمتی بود، پول باتری را جور کردم و یکی خریدم، باتری ایرانی مثلاً ضمانت دار، قبلی هم مثلاً ضمانت داشت، بنده معمولاً باتری خارجی بدون ضمانت میگرفتم و دست کم دو سال برام کار میکرد، صمانت هم الکی هست و فقط هزینه را بالاتر میبره. پس از وضعیت ایجاد شده دلار، توسط دولت تدبیر و امید، عملاً دیگه توان خرید باتری خارجی نیست. اون مواقع، اختلاف قیمت چندانی با باتری ایرانی نداشت.
قیمت با تحویل باتری فرسوده، با کلی چک و چونه و مثلاً با شما اینطوری حساب میکنم و … شد ۶۰۰ هزار تومان. علی برکت الله. ادامه مطلب »