یک هفته روزه‌خواری۲

نمیخواستم به این زودی ادامه ماجرا را بنویسم، خیلی حال نوشتن ندارم اما از بس دوستان نظر دادن و فشار اوردن مجبور شدم زود بنویسم. اما اول یه چیزی به این عزیزان بگم که سریال‌های تلویزیون هم حداقل ۲۴ ساعت بین قسمتهاش فاصله هست. یکم دندون روی جگر بذارید. 😀 ممکنه هم امروز تموم نشه و قسمت‌های بعدی داشته باشه فقط اولش بگم که یه هفته روزه خواری بعداً میاد.

رسیدیم به اینجا که توی بخش بستری شدم و منتظر اتاق عمل اذان ظهر را هم گفته بودن و دیگه هیچ کس پیشم نبود، من که قدرت حرکت نداشتم زنگ بالای سرم را زدم و پرستار اومد(البته آقای پرستار بود :D) گفتم که میخوام نماز بخونم با تعجب نگاهی کرد و گفت شما و نماز؟!!! شما نمیتونید از جاتون حرکت کنید، اصلاً آدم مریض نماز نداره!!! گفتم کی این را به شما یاد داده؟ گفت روحانیون.!!! گفتم من یکی از اونها هستم و میگم نماز در هیچ حالی ساقط نمیشه من که نمیخوام برم نماز جماعت و رکوع و سجود فقط خاک تیمم برام بیارید روی همین تختم نماز میخونم. توی بیمارستان خبری از لوازم تیمم که سنگ یا خاک باشه نبود.!!! انگار بستری شده بودم تو بیمارستان یه مملکت غیر اسلامی. یه بنده خدایی هم اتاقی من بود که یه جوان رشید و خوبی همراهش بود. بنده خدا عراقی بود و فارسی بلد نبود، من که همینطور که فارسی را خوب حرف میزنم عربی را هم به همون اندازه میفهمم و تکلم میکنم رو به اون بنده خدا کردم و گفتم شما نماز خوندید؟ گفت همراهم رفته برام خاک بیاره برای تیمم، هنوز صحبتش تموم نشده بود که خاک تیمم رسید هر دو تیمم کردیم و همراه اون بیمار، تختم را به گونه‌ای چرخوند که رو به قبله قرار گرفتم. نماز ظهر و عصر را همانجا و در حالت دراز کش خوندم. از ابتدای حادثه تا رفتن همه همراهان به همه سفارش اکید کردم که خبر را منتشر نکنن، چون میدونستم خیلیها به زحمت می‌افتادن و برای ملاقات با زبون روزه و تو گرمای اهواز میان بیمارستان. بالخصوص به خانواده تأکید کردم تا بعد از مرخص شدنم به مادرم خبر ندن. علتش هم سن بالا و ناراحتی قلبی و روزه دار بودنش بوده. خودم از بیمارستان به اخویم زنگ زدم و ایشان را در جریان گذاشتم و تأکیدات لازم را هم کردم که به مادر نگوید. بنده خدا شیفت کاریش بوده مرخصی گرفت و تا بعد از اتمام عمل با زبان روزه تو بیمارستان بود. بالاخره انتظار به سر رسید و با زحمت من را از تخت بیمارستان روی تخت‌های چرخ دار قرار دادن و به سوی اتاق عمل بردن به بخش جراحی که رسیدن میخواستن منو از تخت چرخ دار به تخت مشابهی منتقل کنن و به اتاق عمل برسونن!!! با تعجب پرسیدم با همین مگه نمیشه منو ببرید؟ گفتن که این مال بخش مردان است و اون یکی مال بخش جراحی.!!! گفتم من با این شکستگی و درد نمیتونم چند بار جابجا بشم مگه وارد کشور دیگری شدید و مجوز عبور ندارید؟ منو به اتاق عمل برسونید تخت را بر دارید و ببرید. وضعم را که دیدن و استدلال منطقی را شنیدن با همون منو به اتاق عمل بردن. حداقل فقط از تخت متحرک به تخت عمل منتقل میشدم. ساعت حدود ۳ بعد از ظهر بود که روی تخت عمل قرار گرفتم. منو کامل بیهوش نکردن. آمپولی به کمرم زدن و از اون نقطه به پایین ظرف چند ثانیه کاملاً بی حس شد. تمام دردها و ناراحتیها تمام شد و دیگه هیچ دردی را حس نمیکردم. پرده‌ای جلوی صورتم کشیدن تا نبینم چه‌کار میکنن. البته من از شدت خستگی به خواب عمیقی فرو رفتم و در پایان عمل بیدارم کردن و از اتمام موفقیت آمیز آن خبر دادن. بیرون اتاق عمل بعد از اتاق ریکاوری همسر و برادرم منتظرم بودن.ساعت حدود پنج و نیم شش بود من که نمی‌دونستم اینقدر منتظر بودن ازشون خواستم که دیگه زخمت نکشن و برگردن منزل. سخت‌ترین کار برام جابجایی از تختی به تخت دیگر بود. بعد از عمل انگار فهمیده بودن که نباید منو جابجا کنن، فقط برای گرفتن عکس بعد از عمل مجبور به جابجا کردنم شدن و جابجایی بعدی منتقل شدن به تخت بخش بود. تو بیمارستان بویی از ماه رمضان نبود. البته ممکنه در این مورد حق داشته باشن چون افراد بستری شده عادتاً قدرت بر روزه گرفتن ندارن. ساعت حدود ۷ و تقریباً یه ساعت قبل از اذان شام دادن، من که روزه بودم شام را برای بعد اذان گذاشتم و برخلاف همیشه که اول نماز میخوندم، اون شب اول افطار کردم و منتظر شدم تا همراه هم اتاقیم بیاد و خاک تیمم بیاره و تخت را به طرف قبله بچرخونه. اون شب به سختی گذشت، تمام شب را درد داشتم. عکسها را که دیدم توشون سه عدد پیچ فلزی بزرگ بود که با اونها استخوانها را به هم چسبونده بودن. بدن به اجسام خارجی که توش کار میذارن واکنش نشون میده و برای دفعشون تلاش میکنه. برای همین هم احتمال عفونت موضع بود و شب‌ها تب شدیدی میکردم. مسکنهایی هم که میدادن کاری نمی‌کردن و اثر زیادی نداشتن. فردای اون روز رو بدون سحری روزه گرفتم و اینها ساعت ۶:۳۰ صبحونه برام اوردن 😀 ادامه دارد….

می‌خواستم تموش کنم اما باورکنید خسته شدم این سومین باره که یه بخشهاییش را تایپ میکنم. اولش که هاست بسته شد. دومش هم با مرورگر گوگل نوشتم و پرید. برگشتم به همون IE محبوب خودم. اینو من برای علی و سینا گفتم که این همه با مرورگر محبوبم مخالفت میکنن.

۷ نظرات

  1. ههه این رو ببنید
    http://up.iranblog.com/images/vp6lq4wvtg4t80n2pnit.gif

    IE از دور خارج شده

    میگید تو بیمارستان خبر ازرمضان نبود
    خوب مشکل بزرگ روحانیون اینه که بعضی وقتها فقط خودشون رو میبینند
    نه اینکه احساس بزرگی کنند از لحاظ که فکر می کنند همه مثل خودشون هستن و ایمان و اعتقادات دارن
    و با همه کسانی که از قبیل اعتقاد ندارن و نماز نمیخونند و روزه نمیگیرند به یک جور رفتار میکنند

    ======================
    مثلا همن حوزه شهر خودمون صبحها اذون صداش میاد خوبه ها ولی وقتی میخوان صبحونه
    یا اصلا تو ماه رمضون تو سحری و افطار که دوستانم راهنمایی توشون درس میخونند به من بعضی وقتها میگن واسه سحری و افطار غذاهای چربی و چیلی میخورند این واقعا درسته چرا وقتی میگن برادرت افطاری نداره بخوره خودشون ولی غذاهای چرب و چیلی مخورند اونم نه واسه یک روز و یک شب و دوشب بلکه یکماه و یا یک هفته در میان غذاشون روغن زیاد داره

    یا همین زمستان های سالهای پیش شهرمون وقتی گاز کل منطقه قطع میشد ناحیه که حوزه توش هستش با چند تا روستا گاز داشتن

    چرا بعضی از روحانیون میگم بعضی میگن به مردم و فقرا به دوستان و همساگانتان که شام شب ندارین کمک کنین ولی خودشون کمک نمیکنند

    و فقط میگن به فقرا کمک کنید فقط گوش زد میکنن یکی غذای شب نداره ولی خودشون بدون کمک غداشون راحت از گلو میره پایین.

    مگه همه روحانون درس خدا رو نمی خوندد به خدا ایمان دارن دیگه
    خوب
    چرا بعضی روحانیون به پسرانی که مدل غربی دارن رو تو مسجد میزاره نه اینکه جلو در بشینه

    مثلا چند وقت پیش تو مسجدی یکی از روحانون میگفت اینجور پسرا رو بزارین بیان مسجد
    چند جلسه که بیان مسجد خدای میشن و از این تقلد کارها دست بر میدارن

    ول یکی از روحانیون هم میگفت تو مسجد دیگه که اینجور افراد رو نزارین تو جمعتون وارد بشه و فرزندانتون رو از راه بدر میکنه (جمع = همون جمع مسجد)

    خوب اگه بین روحانون اینجوری اختلاف نظر باشه خوب منی که هر دوشون رو شنیدم باید کدوم رو بپذیرم

    یعنی تو قوانین خدا از درسهای که میخونن یک هدف وجود نداره پس چرا اینجوری هستن.

    فرق بین یک روحانی و یک مهندس یا مردم عادی درست هستش؟؟؟؟؟

    اصلا بگیم حوزه دانشگاه بین الملی هستش و باید زیبا باشه و توش تجملات باشه

    خوب الان بیشتر دانشگاه های ما یا قدیمی هستن یا امکانات ندارن یا هم اگه داشته باشن
    بخاطر اینکه متخصص واسه تعمیرش ندارن اینجوری مونده و بعضی از دانشگاه ها هم دارن

    یک دانشجو که میره دانشگاه دولتی اگه خوابگاه گیر نیاره باید کار کنه یا اگه هم دختر باشه باید بیخیال درس بشه یا پدر مایه دار داشته باشه

    ولی توی حوزه چی؟ اگه خوابگاه کم بیاد درجا شروع میکنن وز مین میخرند و خونه میسازن

    می دونم تفاوت بین دانشجو طلبه با اون یکی دانشجو ها هست

    ولی هر دوشون به نفعی به کشور خدمت می کنند
    و خیلی چیزهای دیگه

    غلط املایی هم داشت ببخشید چون کیبورد هم خراب شد باز.

    • این که نشد نظر 😀
      از خود متن بیشتر شده. میگن فاصله حق و باطل ۴ انگشت است.
      همه‌اش میگن هست. میگن هم جوابی نداره چون یه میگن دیگه‌ای هم میگن.
      ادبیات آقا مهدی در من اثر گذاشته. 😀

  2. جالب بود ! راستی کاش الان اتفاق افتاده بود تا چنان سوژه ای میکردم توی سایتهای خبری که … منظورم صبحانه آوردن هست

  3. واقعا چه مسلمون هایی پیدا میشن … یکی مثل حاجی هردان در سختی و مشقت با خدای خودش راز و نیاز میکنه ..نماز میخونه .. عباادت و بندگی و رو با تمام وجود و خلوص نیت و بدون ریا به جا میاره … بدون این که کسی متوجه بشه مخصوصا الان تو خاطراتش نوشته نشون میده که اصلا ریا کار نیست و فقط برا خدا این کار رو کرده ( علامت خنده نیست اینجا چرا ) ؟ یکی هم پیدا میشه مثل سینا که مثلا مسلمونه من تو سایت برنا .. بارنا ..برنا چه میدونم انگار همون ماکارونی بهتره برا سایتش .. یه عکس ازش دیدم با کت و شلوار و کروات بله او با یک پوشش کاملا غربی و به دور از شان یک مسلمان در این عکس ظاهر شده بود و من رو به یاد سلمان رشدی مرتد انداخت …. اخه تقصیری نداره دوست میلاد بی وجوده (علامت خنده ) lمیلاد بی وجودی که که الان افسرده شده و میگه روز که خداوند بهش روزی داده بده حتی تو پست اخیرش نوشته تابستون بده خیلی هم خوبه انسان ناشکر بی وجود جای اینکه شکر خدا رو به جای بیاری میگی روز ها و شب ها بده .. درسته بدون امام زمان سخته اما منظور تو انگار اینه که به تو بد میگذره میلاد بی وجود بله خواستم بگم فرق رو احساس کنید از زمین تا آسمونه

    • برادر بزرگوار اولاً دوباره اول ایمیلت www گذاشتی. 😀
      دوماً ذکر اسم و به کار بردن کلمات نا مناسب درست نیست. از بزرگوارانی که اسم اوردی اجازه گرفتم بعد نظرت را تأیید کردم. یکم مهربانی و گذشت و حسن ظن خیلی خوبه ان شاءالله.

  4. مثلا شما چرا نباید روزه میگرفتید؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی *