امروز برای افتتاح حساب همسرم، به شعبه صندوق قرض الحسنه دفتر تبلیغات واقع در خیابان صفائیه قم، مراجعه کردم، اصلاً قبول نمیکردن که حساب باز کنن، شعبه اهواز، به طلاب التماس میکنه که بیان و برای همه اعضای خانواده حساب باز کنن، تو قوانین خود صندوق هم، وام جهت همسر طلاب پیش بینی شده که لازمه اون داشتن حساب هست، استناد به این قانون کردم، اما واقعاً رییس شعبه صفائیه زبون نفهم بود، ما اساساً شماره حساب را برای تشکیل پرونده تبلیغی لازم داشتیم، یکی از مواردی که باید پر بشه، شماره حساب صندوق قرض الحسنه دفتر تبلیغات بود، رییس شعبه هم میگفت باید پرونده تبلیغی باشه تا بتونیم حساب باز کنیم. 😀 اینجا بود که معنی واقعی دور و تسلسل را فهمیدم. 😀 با مسئول شعبه اهواز تماس گرفتم و ایشان تاکید کرد که اساساً منعی برای افتتاح حساب، حتی برای افراد عادی و غیر طلبه وجود نداره چه برسه به همسر طلاب اون هم خودش طلبه باشه و مبلّغ. ادامه مطلب »
خادمین گمنام شهدا
روز دهم آذر بود که پست مربوط به مزار مادر غریب سه شهید گرانقدر را منتشر کردم، وقتی لینک مطلب را از طریق شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشتم، سیل پیامها به سویم سرازیر شد که آدرس محل دفن را ازم میخواستن، چندین تماس تلفنی هم داشتم، افرادی که از نزدیک آشنایی خاصی باهاشون نداشتم و بعضیاشون را دورادور میشناختم، اکثراً از بچههای جبهه و جنگ بودن، شهدای زندهای که خدا برای رساندن پیام شهدای گرانقدرمون، در بین ما نگه داشته بود، خادمین واقعی و گمنام شهدا که حتی خودشون را معرفی نمیکردن، طی یکی دو روز، کارها به صورت جهادی و با روحیه معروف بسیجی، انجام گرفت، سنگ مزار تهیه شد و بالاخره امروز و پس از طی مراحلی نصب شد، خدا را شکر که در این دنیا و روزگار وانفسا، هنوز کسانی که بحمد الله تعدادشان هم کم نیست، ادامه دهنده راه و مسیر شهدا هستند، گمنام و بدون چشم داشت و کسب اعتبار و مقام و…. تنها به رضای خدا و حفظ ارزشهای اسلام و انقلاب و زنده نگهداشتن نام و یاد شهدا میاندیشند.
گر چه، شاکر و پاداش دهنده این بندگان مخلص، خدای شهیدان است، لکن این حقیر به سهم خود، مراتب شکر و سپاسم را نسبت به فرد فرد این عزیزان اعلام کرده و از خداوند منان توفیقات روز افزون برایشان خواستارم.
قبر مادر سه شهید!!!
قبر مادر سه شهید بزرگوار در اثر بارندگیهای اخیر به کلی تخریب شده، یعنی اساساً درست نشده و خاکی و بدون سنگ و سیمان مانده، آن هم پس از ۳ سال.!!!
در تاریخ ۴ اسفند سال ۱۳۹۴، خبر درگذشت و دفن مظلومانه مادر شهدای گرانقدر، ابراهیم، خلیل و محمد حردانی را منتشر کردم، تاریخ درگذشت و دفن ایشان، دوم اسفند همان سال بوده و بر خلاف معمول نه تنها رسانه ای نشد، بلکه بسیاری از فامیلهای نزدیک هم خبردار نشدند، با وجود قطعه ویژه والدین معظم شهدا، نمیدانم به چه علت و با تصمیم چه کسی، ایشان را در قبرستان سید هادی، اطراف منطفه گمبوعه دفن کردند.؟؟
دفن و تشییع غریبانه به یک سو، قبر ایشان تا کنون خاکی مانده و بر اثر بارندگیهای اخیر، کاملاً تخریب شده.!!! (تصاویر ناراحت کننده و گویا هستند)
دوستان عزیز، این پست را تا میتوانید منتشر کنید بلکه مسئولین بنیاد شهید اقدامی کنند و بیش از این، این مادر دلسوخته، مورد هتک و بی مهری قرار نگیرد. ادامه مطلب »
بازگشت دوباره
بعد از مدتها تعطیلی و قطعی وبلاگ، بالاخره امروز تصمیم گرفتم یه دستی به سر و روش بکشم و دوباره مطلب بنویسم. البته مطلب و جریان برای نوشتن خیلی بود و حتی چندتا پیش نویس هم آماده کردم که ان شاءالله منتشر میکنم. چند روز قبل، اشتراک اینترنت متصل به سرور سایت تمام شد، فاکتور فرستادن و دیدم هزینه آی پی دقیقاْ دوبرابر شده،(البته باز خدا خیرشون بده مثل بقیه چیزها سه برابر نکردن :-D) اینترنت هم گران بود و دیگه بیخیال سرور و اینترنتش شدم، هر جور حساب میکردم خرید هاست به صرفهتر بود، فیلتر تلگرام و از کار افتادن پلاگینهای مرتبط هم من را به هاست یا سرور خارجی راغب کرده بود، البته ایده سرور تو این چند سال اخیر، به خاطر هاستینگهای بد عهد و خلاصی از مشکلات از دست دادن اطلاعات و … بوده.
دوست عزیزی که سالها تجریه کار هاستینگ داره و من به کار و تخصص و تعهدش اطمینان کامل دارم، دوباره برگشته بود تو کار، یه هاست مختصری ازش گرفتم و با پر رویی فول امکاناتش کردم و الان در خدمت شما هستم. 😀
مطالب و اتفاقات مختلف تابستان و بهار، متغاقباْ ارسال خواهد شد اما به ترتیب تاریخ وقوع، لذا ممکن تست قبل از این پست قرار بگیرن.
اتمام کلاسها
امسال دومین سال تمرکز و تمحض بنده در تدریس هست، برای همین تدریس در مدارس دیگر را هم قبول کردم، البته جهت سهولت کار، درس های تکراری داشتم و با یک مطالعه، درس را دو جا ارائه میکردم. انصافاً با طلاب خوب و با نشاطی در مدارس مختلف آشنا شدم، در مجموع روزانه ۵ کلاس داشتم در ۴ مدرسه. امسال، به خاطر ماه مبارک رمضان، تقریباً یک ماه زودتر، سال تحصیلی تمام شد، بعضی درسها، دیروز و بعضیها امروز، به اتمام رسید. در ضمن، در آستانه روز بزرگداشت مقام استاد هم هست. 😀 ادامه مطلب »
دیدار دوست پدرم
دیشب، پسر عموم تماس گرفت و گفت که امروز فلانی تماس گرفت و خواسته ای از شما داشت، اسم برام آشنا بود گرچه هیچ خاطره ای از ایشان ندارم، دوست دوره جوانی مرحوم پدرم بود که الان بالای ۹۰ سال سن داره، با اصرار از پسر عموم خواسته که فرزندان دوستش را ببینه، قرار گذاشتیم و امروز به اتفاق برادرم و پسر عموم، به روستای محل زندگی دوست پدرم رفتیم. با دیدن ما، یاد دوران جوانی و دوستان بسیار صمیمی که داشت افتاد و بالخصوص از پدر و عموم میگفت و گریه میکرد. چند سال قبل هم در عید فطری به دیدار ایشان رفته بودیم که بسیار از پدرم و خاطراتی که هیچ وقت نشنیده بودم میگفت.
لینک پست مربوط به دیدار چند سال قبل
تصاویر این دیدار:
ادامه مطلب »
بازگشت پیکان
حدود هشت ماه هست که پیکان را گذاشتم کنار، گرمای هوا و پاره ای تعمیرات، سبب استراحتش بوده، چند روز قبل باتری براش خریدم، فقط با باتری راه نیفتاد و پمپ بنزینش هم مشکل داشت، فرزند بزرگم، زحمت کشید و تعمیرش کرد، امروز یکم قبل از کلاس بعد از ظهر، همسایه بهم زنگ زد و گفت که چرخ عقب سمندتون پنچر شده، من هم مدنیه زاپاس ندارم براش، ظهر هم بود و نمیتونستم جایی ببرمش، بدون نگرانی و سر موعد مقرر با پیکان رفتم برای کلاس، یکی از طلاب دید که با پیکان اومدم، من هم که دنبال سوژه و عکس بودم، ازش خواستم عکس یادگاری بگیره و برام بفرسته. ادامه مطلب »
مدرسه خاتم الانبیاء
امسال، برای اولین بار توفیق داشتم در مدرسه علمیه خاتم الانبیاء (ص) تدریس داشته باشم، هیچ ذهنیتی نسبت به طلاب و مسئولین اونجا نداشتم، خیلی زود تونستم رابطه صمیمانه ای با طلاب کلاس که پایه پنجم هستن، پیدا کنم، شوخیهای معمولی که در کلاسهام دارم، خیلی مورد توجه اون عزیزان قرار گرفت، امروز وقتی وارد مدرسه شدم، سوژه شلوغ کلاس را دیدم که ژست خاصی روی راه پله گرفته بود، و یکی دیگه از طلاب داشت ازش عکس میگرفت، سریع خودم را رسوندم و جهت خراب کردن صحنه، گفتم که از من هم عکس بگیرید. 😀 ادامه مطلب »
شبکه مروج فرهنگ اهل بیت.
در سالهای اخیر و با همه گیر شدن ماهواره، تاسیس شبکه های ماهواره ای هم رونق خاصی پیدا کرده، هر گروه و جناح و شخصیتی که احساس تکلیفش گل میکرد، اقدام به راه اندازی شبکه میکرد، به ویژه بعد از سقوط رژیم صدام در عراق، تعداد این شبکه ها، رشد قابل ملاحظه ای کرد. بعضی از مدعیان زعامت و مرجعیت شیعه، خود به تنهایی، ده ها شبکه مرتبط به خود دارند، اگر کسی با دقت به محتوای اکثر این شبکه ها نگاه کند، در حقیقت، بیشتر مروج اشخاص و گروه ها هستند تا مروج فرهنگ ناب اهل بیت علیهم السلام. دم خروس را هم به راحتی میتوان مشاهده کرد، از تاکید و ترویج بعضی از کارها و القای استحباب موکد آنها به گونه ای که گویی، مستحبی بالاتر و با فضیلت تر از آن در شرع وجود ندارد تا علامه و آیت الله سازی افرادی که حتی یک اجازه از علمای مطرح و به نام ندارند.
چندی پیش، یکی از دوستان، به خاطر ارتباطم با اینترنت، ازم خواست که فرکانس یکی از شبکه شیعی را براش گیر بیارم، با سرچ مختصری به سایت شبکه مورد نظر رسیدم، شماره تلگرام داده بودن برای ارتباط مردم، خیلی مودبانه سلام کردم و ازشون پرسیدم، پیامها میرسید و خوانده میشد اما دریغ از حتی پاسخ سلام.!!! پیام دوباره و سه باره هم فایده نداشت، شیطنتم گل کرد و با شماره دیگری پیام دادم و شماره حساب خواستم برای کمک به شبکه. 😀 ساعاتی نگذشته بود که با احترام کامل، پاسخم را دادند و شماره حساب اعلام کردند. 😀
متن هر دو گفتگو را ملاحظه بفرمایید: ادامه مطلب »
شکار عقاب
امروز مثل بسیاری از پنج شنبه ها، بیرون رفتیم، قرار شد ناهار را بیرون بخوریم، به همین قرار هم عمل کردیم، البته قبلش کارهایی داشتم و یکم دیر اومدم، ساعت ۲ بود که حرکت کردیم، امروز به جای جدیدی رفتیم، قبلاً جاش را دیده بودم، مناسب و خلوت و دنج، وقتی رسیدیم، یه عقاب دیدیم که روی زمین نشسته، با حفظ فاصله، ازش چندتا عکس گرفتیم، پیاده که شدم، یواشکی رفتم سمتش، متوجه شدم انگار قدرت پرواز نداره، سریعتر رفتم طرفش، سعی کرد پرواز کنه اما نتونست، بالاخره بهش رسیدم و خودش را روی زمین پهن کرد، با یه حرکت سریع، بالهاش را از عقب گرفتم، طوری که نتونه با منقار یا پنجه های قوی، آسیبی بهم برسونه، چندتا عکس همون موقع و یهویی تو شبکه های صهیونیستی واتساپ و تلگرام منتشر شد. 😀 سیل پیامها پس از مشاهده عکسها رسیدن و بعضاً میگفتن که این قیمت خوبی داره و بیار بفروشش، من هم که واقعاً دوستدار طبیعت و جانوران هستم، قصد داشتم با خودم ببرمش اما نه برای فروش، بلکه برای معالجه و بازگرداندن به طبیعت، همون موقع هم با دوستی از اهالی اون منطقه تماس گرفتم و قرار شد برام پیگیری کنه و مرکزی برای معالجه و بازگرداندن حیوانات وحشی به طبیعت، پیدا کنه. حدود یک ساعتی عقاب کنارمون بود و استراحت کرد، بعد کم کم حالش بهتر شد و موفق به پرواز شد، پروازی طولانی که حاکی از بازگشت صحت و سلامتی اون زبون بسته بود. ادامه مطلب »