صادق
پنجشنبه, 25 آبان,1391, 20:40
218
الـهی بـهـر قربانی به درگاهـت سـرآوردم
نه تنها سر برایـت بـلـکه از سـر بهتر آوردم
پـیابـقـای قـدقـامـت به ظهر روز عاشورا
بــرای گـفــتــن الله اکـبـر ، اکـبـر آوردم
برای کشتن اعـدا ، بـه دشـت کـربلا، یـا رب!
چــو عبـاس علـمدارم امـیر لـشکـر آوردم
علی را در غدیر خم، نبی بـگرفت روی دسـت
ولی من روی دست خـود عـلیاصغر آوردم
اگر با کشتن من دیـن تـو جاویـد میگردد
بــرای خنــجر شـمـر ستمگر حنـجـر آوردم
علی انگشتر خـود را به سـائل داد امــا من
برای ساربان انگــشت بــا انگشتــر آوردم
برای آن که قرآنت نگردد پایـــمال خـَـصم
برای سُم مرکــبهـا خـدایا پیــکر آوردم
برای آن که هـمدردی کـنم با مادرم زهرا
برای خوردن سیلی سـه سـاله دخـتر آوردم
ز دل ژولیده گوید روز و شب با دیده گریان
الهی بهر قربانی به درگاهت سرآوردم
صادق
چهارشنبه, 24 آبان,1391, 12:59
2,270
بالاخره پس از مدتها انتظار، دلهره و اضطراب، آرامش و راحتی و شادی بر فضای خانه حاکم شد و به قول یکی از تبلیغات اخیر تلویزبون بعد از سالها صدای بچه تو این خونه شنیده شد. 😀 بله درست حدس زدید. پس از سالها خداوند هدیه ای عنایت فرموده که سبب شور و حرکت و سرزندگی در فضای خانه شده، دختر کوچکی که ماه ها در انتظارش بودیم امروز پا به عرصه وجود گذاشت و نام نامی زهرا را بر او نهادیم تا محب حضرت زهرای مرضیه باشد و پیرو راه و روش اهل بیت عصمت و طهارت. ان شاءالله. ادامه مطلب »
صادق
یکشنبه, 21 آبان,1391, 14:14
450
چند وقت پیش دوتا پست زدم در مورد معتاد، که با کلی انتقاد و شکایت مواجه شدم و بعضی نظرات را هم تأیید نکردم. متأسفانه بعضی از حامیان برادران معتاد کسانی بودند که تو پستهای قدیمی که در مورد تنبیه بدنی دانش آموزان بوده، حسابی جانب جواز کتک زدن دانش آموز را گرفته بودن. ولی در مورد معتاد، که همه بالاتفاق اون را انگلی برای جامعه میدونن دایه مهربانتر از مادر شده و ضربه نخورده بنده را به باد انتقاد گرفته و استدلالشان اینه که این شخص هر چی باشه یه انسانه و نباید اینطوری باهاش رفتار کرد و باز هم متأسفانه نظرات قبلی خودشون و انسانیت دانش آموزان معصوم را به کلی فراموش کرده بودند. خوب از این حرفها بگذریم و به یک جریان که بامداد امروز اتفاق افتاد توجه فرمایید. ادامه مطلب »
صادق
یکشنبه, 21 آبان,1391, 00:07
1,274
توی فضای مجازی، عکسها و صحنه های جالب و خنده دار زیادی از سوتیهای دستگاه های مختلف پیدا میشه. اما من امشب یه سوتی واقعی خیلی ضایع دیدم 😀 البته صبح هم دیده بودم اما متوجه نشده بودم. تو فلکه چهارشیر اهواز یه قسمت برای نصب بنر های بزرگ تبلیغاتی هست با چندین نورافکن. یه بنر اونجا نصب بود که بهتره خودتون ببینید. بنر خیلی بزرگ بود و عکاسمون(علی آقا) ناشی بود پس عکس را تو سه بخش براتون میذارم. تو نگاه اول ممکنه متوجه نشید، اما یه نگاه مختصر به تاریخش بندازید متوجه قضیه میشید.



صادق
شنبه, 13 آبان,1391, 21:14
538
نرم افزاری جالب و متن باز قرآنی با قابلیت افزودن قاری و ترجمه، به تعداد دلخواه که توسط علی هردان نوشته شده و به مناسبت عید سعید غدیر خم منتشر شد. جهت دانلود روی تصویر کلیک کنید.
صادق
جمعه, 12 آبان,1391, 18:25
749
فرا رسیدن عید سعید غدیر خم، عید الله الاکبر، عید اتمام نعمت و اکمال دین بر پیروان محمد و آل محمد مبارک باد. اللهم صل علی محمد و آل محمد
صادق
چهارشنبه, 10 آبان,1391, 21:29
1,430
این مطلب را که تقدیم میکنم ممکنه کمی چالش برانگیز باشه و از همین اول میگم که ممکنه بعضی نظرات تأیید نشن 😀 لذا دوستان ناراحت نشن. خوب برم سراغ اصل مطلب، چند سالی است که بحمدالله و با تلاش مسئولین حوزههای علمیه، بحث قانونمندی و تدوین مقررات خاصی برای مدارس علمیه خیلی جدی شده. این واقعاً برای حوزه علمیه مهمه، البته هنوز با اون تغییراتی که مقام معظم رهبری فرمودند خیلی فاصله داریم. اما به هر حال قدمهای خوب و مبارکی داره برداشته میشه. از جمله در بحث پذیرش طلاب، نسبت به وضعیت درسی دوره دبیرستان یا راهنمایی، (بستگی به مقطع ورودی) اهتمام خاصی میشه و دایره ورود به حوزه تنگتر شده. شاید بعضیا بگن که کجای این اقدام مبارکه؟! و این اقدامات موجب کم شدن جمعیت طلاب میشه. بله ممکنه جمعیت کم بشه اما قطعاً اگر در پذیرش سختگیری و دقت بشه، در ازای کم شدن کمیت، کیفیت بسیار بالاتر میره. بنده به عنوان عضو کوچکی از حوزه علمیه که مسئولیت مختصری دارم، در حیطه مدیریتی خودم، به قانونمندی و التزام به مقررات معروف هستم و استثناء قائل شدن برای هرکس و با هر جایگاهی را آفت قوانین و موجب هرج و مرج میدونم. طبیعتاً تو ارتباطاتی که با اقشار مختلف دارم، این رویه، ممکنه به مذاق بعضیا خوش نیاد که البته موجبات ناراحتی هست و من واقعاً دوست ندارم کسی ازم رنجیده خاطر بشه، اما واقعاً بین رنجش دیگران و رعایت دقیق مقررات معقول و عدم تبعیض، بنده به لطف خدا تا به حال ناراحتی دیگران را به جان خریدهام و از مواضع اصولی 😀 خود عقب نشینی نکردهام. در این بین امسال یکی از دوستان چندین و چند ساله و صمیمی بنده، به جهت عدم پذیرش فرزندش توسط بنده، به شدت ازم عصبانی شد 😀 بنده خدا با اینکه روحیه من را میدونست و علم داشت که غرضی در کار نیست و چون فرزندش که واقعاً برای بنده هم خیلی عزیز است، شرایط را نداره، بعد از چند روز، اومد مسجد و ازم عذر خواهی کرد. این دوست عزیز کارگر ساده و متدینی است و از اقشار معمولی جامعه است. یکی از افرادی که امسال پذیرش نشد، فرزند یکی از روحانیون و اساتید حوزه بود که واقعاً حداقل شرایط را نداشته، یکی از همکاران و مسئولین مدرسه، خیلی اصرار داشت که به خاطر پدرش پذیرش بشه 😀 من هم به شدت مخالفت کردم و عرض کردم با این شرایطی که داره هیچ مدرسهای تو مرکز استان ایشان را نمیپذیره و فقط بعضی شهرستانها ممکنه بپذیرنش. چرا ما باید زیر بار بریم اون هم صرفاً برای موقعیت پدرش؟!!! مگر خون این بنده خدا از دیگران رنگینتره و من جواب بقیه را که بعضاً شرایطشون از این بنده خدا خیلی بهتر بود و پذیرش نشدن را چی باید بدم؟ این با عدالت و انصاف ۱۸۰ درجه فاصله داره. جریان گذشت، تا امشب، بعد نماز، منزل یکی از اساتید مدرسه رفته بودم، به همراه تعدادی از اساتید و کارکنان، جهت عرض تسلیت به مناسبت درگذشت مادربزرگشان. منزلشون نزدیک بود و برای برگشت پیاده داشتم میاومدم که پیش نانوایی سر کوچه، پدر اون بنده خدا را دیدم، استاد بزرگواری است و بنده واقعاً براش احترام خاصی قائلم، بعد از سلام علیک و مصافحه بدون مقدمه خاصی رفت سراغ مسئلهی فرزندش و بنده را به باد انتقاد گرفت 😀 من که واقعاً شگفت زده شده بودم و اصلاً انتظار چنین برخوردی نداشتم، چند دقیقهای به حرفاش گوش دادم و مقداری دفاع کردم و گفتم که واقعاً برام عجیبه که شما اینطوری میخواهید قانون برای فرزند شما استثناء قائل بشه اون هم نه برای مرجحی غیر از فرزندی شما. آخه من چه جوابی برای اونهایی که فرزند افرادی مثل شما نیستند و باید رد بشن، میتونم داشته باشم؟ و حال اینکه شرایطشون خیلی بهتره. این جز بی عدالتی و تبعیض، عنوان دیگری نمیتونه داشته باشه. تازه اگه من یک نفر با این شرایط را پذیرفته باشم حق داشتن گله کنن که چرا دیگران را پذیرفتم و فرزندش را نپذیرفتم همان طور که اگه فرزندش را میپذیرفتم دیگران میتونستن این ایراد را بگیرن. ایشان فرمایش عجیب دیگری هم داشتن مبنی بر اینکه شما باید تضمین کنید که افرادی که پذیرش شدن حتماً موفق میشن و مردودین اهلیت ندارن و اصلاً موفق نمیشن. 😀 این دیگه از اون حرفا بود و کی میتونه تضمین بده؟ غیر از معصومین اون هم با اذن خدا نسبت به اطلاع از آینده افراد. تازه تو شهرمون الحمدلله مدارس زیادی هست، چرا بقیه هم نپذیرفتن و فقط من با ایشان مشکل داشتم.؟ 😀 واقعاً که چه توقعاتی دارن بعضیا. خداوند همه ما را اصلاح و به راه راست هدایت نماید.
صادق
چهارشنبه, 10 آبان,1391, 18:33
637
دوستی تو پست قبلی نظر داده بود که وبلاگ عقب مونده و به روز نشده، حق با ایشان است، البته برای رضای خدا تذکر نداده و در پاسخ به نظرم تو وبلاگش اومده نظر گذاشته. 😀 در روز عید قربان به وبش سر زدم، دیدم اونجا حال و هوای محرم را داره و چند تا مطلب در باره قمه زنی و مسائل مربوط به محرم نوشته، با خودم گفتم که نکنه تاریخ از دستش در رفته و فردا بره حوزه را سیاهپوش کنه. نظر دادم که خیلی تاریخ وبلاگش جلو رفته.
وقتی نظر ایشان را دیدم عید قربان بود، خواستم مطلبی برای تبریک بنویسم که متوجه شدم سرور هاستینگ وبلاگم که یکی از اون شرکتهای چند ملیتی یک نفره هست قاطی کرده. 😀 عید قربان و میلاد با سعادت امام هادی علیه السلام هم رسید و نتونستم چیزی بنویسم. امروز سایت را منتقل کردم و بدینوسیله اعیاد گذشته را تبریک عرض میکنم و عید الله الاکبر، پیشاپیش بر همه عزیزان مبارک باشه. راستی فراموش کردم آدرس وبلاگ این دوستمون تو بخش پیوندهای طلاب و روحانیون هست به نام مدیر داخلی که خودش جریاناتی داره 😀
صادق
دوشنبه, 1 آبان,1391, 20:45
436
یک عمر سوخت قلب تو از کینه هشام—- آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو
تنها نه در عزاى تو چشم بشر گریست—- آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو
اى خفته همچو گنج، به ویرانه بقیع—- پر مى زند کبوتر دل، در هواى تو
در را به روى امت اسلام بسته اند —-آن گمرهان که بى خبرند از صفاى تو
صادق
جمعه, 28 مهر,1391, 21:26
780
همونطور که قبلاً گفته بودم حوزه قرار بود یه اردوی دو روزه برگزار کنه، پنج شنبه و جمعه همین هفته. مقصد هم اردوگاهی در اطراف شهر اندیمشک بود، من هم به دلیل مشکلی که قبلاً بهش اشاره کرده بودم، قرار شد که شرکت نکنم، اما چون مسئول محترم مدرسه قرار بود جمعه به اردو ملحق بشه، قرار شد من ایشان را ببرم، ماشین خودم که درب و داغون هست و فقط به درد داخل شهر میخوره اون هم با صدای وحشتناک دیفرانسیل 😀 . ماشین یکی از دوستان را که مسئول اردو هم بوده را گرفتم و صبح جمعه، همراه حضرت آیت الله سید طیب موسوی به سمت اردوگاه به راه افتادم. تقریباً دو ساعتی تو راه بودیم و حدود ساعت ۱۱ صبح رسیدیم.بعد از کمی نشستن در بین طلاب، حاج آقا جهت انجام عسل جمعه، راهی کنار رودخانه شدند. (البته عکسهای این بخش سانسور شدن :-D) طلاب هم با اشتیاق ایشان را همراهی کردند. بعد از شنا دیگه وقت نماز شده بود، نماز را به جماعت اقامه کردیم و بعد از ناهار برای زیارت مرقد حضرت دانیال نبی راهی شهر شوش شدیم و بعد هم به اهواز برگشتیم که حدود ساعت ۱۷:۲۰ بود. عکسها را در ادامه مطلب ببینید. ادامه مطلب »