باتری ماشین

باتری ماشینچند روزی بود که اول صبح برای روشن شدن ماشین به یاری اعضای خانوده نیازمند بودم. بله قصه معروف خرابی باتری برای من هم اتفاق افتاد. البته فقط اختصاص به اول صبح نداشت و شانسی و بگیر نگیر پیدا کرده بود. یه بار روشن میشد و یه بار هم لنگ میموندم. دیگه چاره ای جز تعویض باتری نبود وقتی به دوستان کارشناس گفتم که این باتری بیش از ۳ سال برام کار کرده، همه تعجب میکردن و میگفتن این بدبخت را ول کن دیگه، عمرش تمومه، اما من هنوز به فکر استفاده بیشتر بودم، البته علتش هم این بود که دقیقاً نمیدونستم بیش از ۳ سال کار کرده یا بیش از ۲ سال. فرق معامله کم نبود، اختلاف تاریخ هم ناشی از فراموشی آخرین سفرمون به قم با ماشین بود، در آخرین سفر به قم باتری ماشین توسط بیماران مسکینی، سرقت شد و همونجا بود که این باتری را خریدم. اختلاف تاریخ فقط بین ۲ و ۳ نبود و در ابتدا پای ۴ هم در میان بود اما با بررسی قرائن و شواهد احتمال ۴ منتفی و اختلاف بر سر ۲ و ۳ باقی ماند. ادامه مطلب »

عکسی جالب از علی

عکسی از علی دیدم، خیلی جالب و پس از پست علی باکلاس و طراح خوبه اون را هم ببینید. 😀

این عکس مربوط به وقتیه که علی کلاس اول ابتدایی بوده. عکس تو خونه مون در شهر مقدس قم گرفته شده.

علی هردان

شهادت حضرت رقیه

شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها را به تمامی دلدادگان و عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت تسلیت عرض میکنم.

حضرت رقیه (س)

سالروز شهادت آن حضرت امسال مصادف شده با یه سری انکارهایی در مورد وجود آن حضرت، آن هم متأسفانه از رسانه ملی، رسانه ای که اگر خوب به رسالت خود عمل میکرد، ادامه مطلب »

علی با کلاس و طراح

این علی آقای ما واقعاً کارش درسته، طراح حرفه ای قالب وردپرس هست، اخیراً یه قالب برای سایت شهدای حصیرآباد ریپ کرده که از اصل خودش بهتر و باکلاستره اصل قالب توی یه سایته مربوط به شهدای خوزستان. قالبهای دیگری هم طراحی کرده که به اصرار و فشار من همه کارهاش را توی سایت پرشیا اسکین جمع آوری کرده، خود سایت پرشیا اسکین با یه مصیبتی راه افتاد، این همه از علی تعریف کردم یکم هم انتقاد کنم، اصلاً دل به کار نمیبنده و اگه فشاری بالای سرش نباشه، عمراً کار نمیکنه، چند وقت پیش حتی مدتی اینترنت را قطع کردم و بعد با تعهد راه اندازی سایت و حداقل در آوردن پول اینترنت، دوباره وصل شد. الان هم در حال مذاکره در مورد تبلیغ برای راه اندازی و مدیریت و پشتیبانی سایتهای مؤسسات فرهنگی و مذهبی بودم که گفتم این پست را بنویسم، هم تبلیغ کارش بشه و هم به خودش بیاد. این مراکز سالیانه مبالغ کلانی را برای وب سایتهای خودشون به شرکتهای یک یا چند نفره پرداخت میکنن، علی اگه ربع اون مبلغ را بهش بدن براش میصرفه و حاضره کار کنه، تازه من براش مشتری جور میکنم و تبلیغاتش را به عهده میگیرم. برای اثبات باکلاسی علی، عکسی که دیروز صبح هنگام رفتن به مدرسه ازش گرفتم را براتون میذارم.

علی هردان

بیمه تکمیلی

امروز زهرا خانم چهارده روزه شده و کم کم لبخندهای شیرینش بیشتر میشه، امروز برای دریافت مدارک پزشکی، به بیمارستان مراجعه کردم دقیقاً ساعت ۱۰ و ۹ دقیقه بود خلاصه پرونده را ازم گرفتن و فرمودن که کار شما ۲۰ دقیقه دیگه آماده میشه. من هم تو سالن نشستم و منتظر از بین رفتن طلا شدم. چون تو مثلها همیشه وقت را به طلا تشبیه میکنن، همونجا بود که با خودم گفتم، قیمت طلا روز به روز بیشتر میشه و ارزش وقت تو ایران برعکس روز به روز پایینتر میره و ادیبان و فرهنگسرای فارسی باید یه فکری برای تشبیه نادرست وقت به طلا بکنن و اون را با یه چیز بی ارزشی که روز به روز قیمتش کم میشه مقایسه کنن، من که هر چی فکر کردم چیز مناسبی نیافتم. به هر حال باید ۲۰ دقیقه توی سالنی میموندم پر از خانمهایی با خصلتی مشترک که گویی شرط ورود و یا اشتغال به کار در بیمارستان اینه که نصف موهای سرشان بیرون باشه و روسری فقط پشت سرشون را بپوشونه. رأس ۲۰ دقیقه و در ساعت ۱۰ و ۲۹ دقیقه مراجعه کردم، من که توی همچین جمعی مثل گاو پیشانی سفید بودم، به محض ورود خانم متصدی که قبلاً ۲۰ دقیقه را خودش اعلام کرده بود، به مراجعین دیگه همون ۲۰ دقیقه را میگفت، تا چشمش به من افتاد گفت شما هم همینطور، ۲۰ دقیقه دیگه تشزیف بیارید 😀 گفتم شاید اشتباه کرده و فکر کرده تازه مراجعه کردم و یادش رفته که من ۲۰ دقیقه را گذروندم، خواستم بگم که من ۲۰دقیقه قبل اومده بودم که خودش پیش دستی کرد و گفت سیستم قطع بوده و نشد که مدارک را آماده کنم. من از این که دوباره باید تو سالن کذایی منتظر میموندم، واقعاً ناراحت شدم، اما چه میشه کرد، چاره ای نبود و دوباره برای گذراندن ۲۰ دقیقه دیگه از اون اتاق خارج شدم. هنوز به نکته جالب قضیه نرسیدم و این اول کار بود. بالاخره پس از بیش از ۴۰ دقیقه معطلی در بیمارستان ودریافت مدارک هزینه های پزشکی، راهی نمایندگی بیمه مکمل شدم، به امبد اینکه مقداری از هزینه ها را بپردازن که الحمدلله به خیر گذشت و به خاطر فرزند چهارم بودن زهرا جریمه ای متوجهم نبود، فقط گفتن که بیمه شامل زایمان چهارم نمیشه. 😀 دست از پا درازتر برگشتم و به خاطر عدم جریمه خدا را شکر کردم. 😀

تعارض دستگاه های دولتی با فرامین رهبری

در سالهای اخیر و در دولت نهم و دهم زمزمه هایی برای ایجاد زمینه تکثیر نسل و جلوگیری از پیر شدن جمعیت ایران شنیده شد و حتی برای متولدین سال ۸۹ حسابهایی افتتاح شد و به هر نوزاد، مبلغ یک میلون تومان داده شده تا پس از رسیدن به سن قانونی و با توجه به تورم روز افزون بتونن با اون پول یه چیپس و یه پفک بخرن 😀 البته بنده اطلاع دقیق دارم که تمام اون مبالغی را که واریز کردن، بدون اطلاع مردم از حسابها برداشت کردن و اگه کسی امید داره بچه اش بعد ۱۸ سال، پول یه چیپس و پفک گیرش میاد، سخت در اشتباهه. میتونه بره حساب فرزندش را چک کنه 😀  

امسال کار بالاتر گرفت و مقام معظم رهبری وارد کار شدند و سیاست کنترل جمعیت را اشتباهی توصیف کردند که مسئولین باید در درگاه الهی پاسخگوی آن یاشند. در پی فرمایشات ایشان، صدا و سیما هم وارد عمل شد و مراکز بهداشتی از توزیع وسایل جلوگیری از بارداری خودداری کردند و خلاصه همه فکر کردن که دیگه بچه دار شدن تو این روزها سبب تشویق مسئولین خواهد بود و تسهیلات ویژه ای برای والدین و نوزادان پیش بینی شده. چندتا همایش هم دیدم در مورد فرمایشات اخیر رهبری. هفته گذشته خداوند یه مولودی به ما عنایت کرد که خبر و عکسهاش را قبلاً منتشر کردم، امروز رفتم براش دفترچه تأمین اجتماعی بگیرم، با کمال تعجب متوجه شدم، هنوز همان سیاست زمان کنترل جمعیت و باصطلاح همان اشتباهات قبلی اونجا داره تکرار میشه، گفتم مگه این قانون لغو نشده؟ و این تبلیغاتی که گوش فلک را کر کرده و ملت را به تولید مثل تشویق میکنن چیه؟ جواب دادن ما طبق بخشنامه های موجود عمل میکنیم و هنوز بخشنامه جدیدی مبنی بر لغو این قانون ابلاغ نشده. به ناچار برای ۶ ماه پول واریز کردم. اولش میخواستم برای یه سال واریز کنم، چون مراجعه به بیمه و دردسرهاش برام خیلی سخته. یه بنده خدایی از مراجعه کننده ها گفت ۶ ماهه پرداخت کن بلکه قانون لغو بشه و اگه یه ساله بدی عمراً چیزی بهت پس بدن. من دیدم خوب میگه و تا به حال دیده و شنیده نشده که مبلغی به کسی پس داده شده باشه. از موبایلهای چند صد هزار تومانی بگیرید تا چیزای دیگه. تو مراجعه به قسمتهای مختلف برای پرداخت پول و دریافت رسید متوجه شدم که این اداره هنوز برای انتقال اطلاعات از قسمتی به قسمت دیگه از دیسکت استفاده میکنن 😀 با خودم گفتم اینها دیگه چقدر عقب افتاده هستن و با این حساب تا بزرگ شدن زهرا و شاید برای بچه های او، اطلاعات اینها به روز بشه و بخشنامه هاشون از راه برسه. این پست صرفاً جهت تنویر افکار عمومی نوشته شده و ارزش دیگری ندارد. لطفاً به عنوان تشویش اذهان عمومی تلقی نشود و عواقب قانونی نداشته باشد. 😀

ملاقات مستبصر یمنی

اینترنت، شگفت انگیزترین اختراع بشر است که فاصله ها و مرزهای جغرافیایی را برداشته. قبلاً گفته بودم که حدود ۲ سال است که ارتباطاتی با بعضی از افراد سنی و شیعیان و مستبصرین خارج از کشور دارم، یکی از افرادی که از این طریق با ایشان آشنا شده بودم و سابقه آشناییمون به حدود یک سال قبل برمیگرده، جناب حجهالاسلام شیخ عبدالواحد کرشان از کشور یمن است که اصالتاً و به قول خودش، زیدی تقلیدی و بدون فکر بوده و با تبلیغات وهابیت به این فرقه منحرف گرویده و سپس خدای متعال او را از ظلمات به نور رهنمون گشته و به مذهب حق اهل بیت عصمت و طهارت که همان اسلام واقعی و ما انزل الله است گرویده. اکنون در حوزه علمیه نجف اشرف مشغول درس است و برای زیارت امام رضا علیه السلام و خواهر مکرمه شان چند روز پیش وارد ایران شدند. پس از اطلاع از سفر ایشان، از او خواستم که چند روزی را میهمان ما در اهواز باشد که لطف فرمودند و دعوت را اجابت نمودند و الآن در اهواز به سر میبرد. دیروز، ساعت ۵ صبح به اهواز رسید. ادامه مطلب »

محرم الحرام

الـهی بـهـر قربانی به درگاهـت سـرآوردم
نه تنها سر برایـت بـلـکه از سـر بهتر آوردم
پـی‌ابـقـای قـدقـامـت به ظهر روز عاشورا
بــرای گـفــتــن الله اکـبـر ، اکـبـر آوردم
برای کشتن اعـدا ، بـه دشـت کـربلا، یـا رب!
چــو عبـاس علـمدارم امـیر لـشکـر آوردم
علی را در غدیر خم، نبی بـگرفت روی دسـت
ولی من روی دست خـود عـلی‌اصغر آوردم
اگر با کشتن من دیـن تـو جاویـد می‌گردد
بــرای خنــجر شـمـر ستمگر حنـجـر آوردم
علی انگشتر خـود را به سـائل داد امــا من
برای ساربان انگــشت بــا انگشتــر آوردم
برای آن که قرآنت نگردد پایـــمال خـَـصم
برای سُم مرکــب‌هـا خـدایا پیــکر آوردم
برای آن که هـمدردی ‌کـنم با مادرم زهرا
برای خوردن سیلی سـه سـاله دخـتر آوردم
ز دل ژولیده گوید روز و شب با دیده گریان
الهی بهر قربانی به درگاهت سرآوردم

 

انتظار به سر آمد + عکس

بالاخره پس از مدتها انتظار، دلهره و اضطراب، آرامش و راحتی و شادی بر فضای خانه حاکم شد و به قول یکی از تبلیغات اخیر تلویزبون بعد از سالها صدای بچه تو این خونه شنیده شد. 😀 بله درست حدس زدید. پس از سالها خداوند هدیه ای عنایت فرموده که سبب شور و حرکت و سرزندگی در فضای خانه شده، دختر کوچکی که ماه ها در انتظارش بودیم امروز پا به عرصه وجود گذاشت و نام نامی زهرا را بر او نهادیم تا محب حضرت زهرای مرضیه باشد و پیرو راه و روش اهل بیت عصمت و طهارت. ان شاءالله. ادامه مطلب »