امروز میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام بود، به همین مناسبت، مراسم جشنی در مسجد امام علی علیه السلام برگزار شد، البته بیشتر مقصود، اطلاع رسانی به مومنین و نمازگزاران برای قضیه توسعه مسجد هست، منزلی در مجاورت مسجد خریداری کردیم، و ان شاء الله جهت توسعه، به مسجد ملحق خواهد شد، این دومین توسعه مسجد هست و چند سال قبل، منزلی به مساحت ۱۵۰ متر به مساحت اصلی مسجد که اون هم ۱۵۰ متر بوده، افزوده شد، اکنون هم ۱۶۰ متر قراره اضافه بشه و مساحت مسجد به بیش از ۴۵۰ متر خواهد رسید، تو طرح توسعه، مکانی برای بسیج برادران و خوهران در نظر گرفته شده و ان شاء الله من بعد، کمتر با مشکل مکان، جهت تشکیل کلاسها و برنامه ها مواجه خواهیم بود. ( جهت مشارکت در توسعه مسجد، میتوانید از طریق لینک بالای سایت، مبالغی را اهداء نمایید) ادامه مطلب »
همکلاس دوره راهنمایی
امروز قبل از ظهر و بر خلاف عادت همیشگی که شبها میرفتم خرید، برای خرید یه سری لوازم ضروری رفتم بازار، از مغازه دوستی که همیشه ازش خرید میکنم که خارخ شدم، چند قدمی بیشتر نرفته بودم که درب حیاطی باز شد، منزل را از سابق میدونستم که محل زندگی یکی از همکلاسیهام بوده اما فکر نمیکردم که هنوز اونجا زندگی بکنند، آقایی هم سن و سال خودم را دیدم که از منزل خارج شد، تو همون نگاه اول شناختمش، رفتم جلو و سلام و احوالپرسی کردم، گفتم من همکلاس شما بودم و اسم و فامیلش را بهش گفتم، خیلی تعجب کرد و البته شادی هم در چهره اش موج میزد، اون من را نشناخت، اسم چندتا از معلمها و همکلاسهای شاخص را که گفتم، همه را تأیید کرد، من خیلی شلوغ نبودم، این بنده خدا هم خیلی آروم و بی آزار بود، بهش گفتم که خیلی ساکت بودم و درسم خوب بود و… گفت فایده نداره، بریم یکم مغازه بشینیم، همراهش رفتم و تو مغازه کوچک طلا فروشی که داشت نشستیم، از اوضاع و احوال و زندگی و اولاد همدیگه سوال کردیم، شماره تماسش را گرفتم و یه قهوه عربی هم بهم داد و خوردم، خیلی اهل قهوه نیستم بالخصوص عربیش، اما چون تنها وسیله پذیرایی ایشان بوده و از طرفی میخواستم بهش عملاً ثابت کنم که براش احترام قائلم و مشکلی با دینش ندارم، خوردم، ایشان از اقلیت مذهبی است، از صابئین مندایی، قهوه را که گرم کرد، تقریباً مطمئن بود که از دستش نخواهم خورد، وقتی گفتم که از همون سالهای تحصیل، میدونستم که اقلیت مذهبی هستید و خانواده پدری بنده، ادامه مطلب »
حادثه ناگوار
انا لله و انا الیه راجعون
متاسفانه، سحر امروز با خبر شدم که طلبه فاضل، آقای صاحب زرّین، در اثر تصادف، سه روز قبل، در شهر مقدس قم، به رحمت ایزدی پیوسته و دیروز، در زادگاهش، شهر رامهرمز به خاک سپرده شده. این مصیبت را به صاحب حوزه ها، وجود مقدس امام عصر عجل الله تعالی فرجه و به خانواده و هم درسان و دوستانش، تسلیت عرض نموده و غفران الهی و جوار محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین را برای ایشان مسئلت مینمایم.
سال تحصیلی گذشته، یعنی ۹۵-۱۳۹۴ کلاسی در مدرسه دارالعلم آیت الله بهبهانی داشتم، درس فقه ۵، پایه ششم، محدوده کتاب طلاق تا آخر کتاب الاطعمه و الاشربه از شرح لمعه شهید ثانی، کلاس، طلاب خوب و با نشاطی داشت، یکی از منظم ترین افراد کلاس این طلبه بزرگوار بوده که اهتمام خاصی به درس و بحث داشت، استعداد و گیرایی بسیار خوبی هم داشت. روحش شاد و یادش گرامی باد. ادامه مطلب »
یادمان شهدای هویزه
هیئت و خیریه امیر المومنین علیه السلام که موسسش یکی از دوستان و همکاران سابق بنده در سپاه هست، هر سال، شب جمعه آخر ماه مبارک رمضان، مراسم معنوی دعای کمیل و افطار را در کنار یادمانهای شهدا، برگزار میکند. امسال از بنده خواستند که همراشون برم، برنامه امسال در یادمان شهدای هویزه، هماهنگ شده بود، بنده هم به اتفاق دو نفر از دوستان، با خودروی شخصی خودم، با جمعشان همراه شدم، البته برنامه اینطوریه که هر کس با خودروی شخصی خودش باید بیاید و اگر نداشته باشد، با دیگران هماهنگ میکند و همراه میگردد، مراسم امسال، هم زمان شده بود با مراسم مشابهی که توسط گردان جعفر طیار اهواز برگزار شده بود، تقریباً بیست دقیقه قبل از اذان مغرب رسیدیم، مسئولین برگزاری مراسم گردان جعفر طیار، به خاطر نیامدن امام جماعتشان و اختلال در برنامه، نگران بودند، دوستانی که قبل از بنده رسیده بودند، خبر آمدنم را داده بودند و قرار گذاشته بودند، نماز واحدی برگزار کنند، به محض رسیدن، با تعداد زیادی از دوستان قدیم مواجه شدیم، با بسیاری از حضار مصافحه کردم و یک راست به سوی مسجد رفتم، اذان به صورت زنده گفته شد و نماز جماعت را اقامه کردم، بعد از نماز، تعداد بیشتری از دوستان را زیارت کردم، از جمله اخوی بزرگوار شهید مدافع حرم، حاج کریم غوابش، ایشان در نماز متوجه حضور بنده شده بود، از مومنین مسجد خودمون هستن و از صدام تشخیص داده بودند.
در این مراسم، بعد از افطار و دعای کمیل، مسابقه ای برگزار گردید و هدایایی به پاسخ دهندگان داده شد.
ادامه مطلب »
دعوت فامیلی
تقریباً یک هفته قبل از ماه مبارک رمضان، همسر یکی از فامیل نزدیکمون، رحمت خدا رفت، تو مراسم ختمش، یکی از بزرگان فامیل اومد پیشم و ضمن اظهار تمایل به ملاقات و نشستن با بنده، گفت که ان شاء الله به صورت خصوصی ازتون دعوت میکنم و بیشتر با هم گفتگو میکنیم، بنده خدا البته همسن و سال بنده نیست، فرزند هم سن بنده و بزرگتر دارد، بنده قبول کردم و گفتم که نیازی به دعوت نیست، هر موقع فرصت داشتید و بفرمایید، خدمتتون میرسم.
قضیه گذشت تا پری روز اخوی بنده زنگ زد و گفت که فلانی میخواد یه افطاری دعوت کند، کی بهش بگم؟ عرض کردم که امشب و شب جمعه دعوت دارم، بقیه شبها، جای خاصی نیستم، ایشان هم چهارشنبه شب براشون مناسب بود و همون شب را وعده داد.
دیشب باتفاق اخوی و پسر عمویمان، به منزل ایشان رفتیم، مدعوین فقط ما بودیم، نماز مسجد را به یکی از طلاب سپردم، در محل میهمانی، ابتدا، نماز جماعت خواندیم و سپس افطار میل نمودیم، بعد از افطار هم ساعتی، از هر دری سخنی داشتیم و صد البته مسائل شرعی و اعتقادی و سیاسی هم بود. 😀 ادامه مطلب »
شهید مدافع حرم
امروز بار دیگر شهر اهواز معطر میشود به عطر شهادت، شهادت جانباز دوران جنگ تحمیلی در دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام در سوریه، شهید حمید قنادپور، دیشب قرار بود طرفای ساعت ۹ شب، پیکر مطهر شهید، وارد اهواز بشه، سریع افطار خوردم و رفتم دنبال یکی از دوستان که با هم بریم فرودگاه برای استقبلال شهید، پرواز خیلی تأخیر داشت و تقریباً ساعت ۱۰ و نیم رسید، به علت برگزاری مراسم وداع با پیکر شهید در مسجد صاحب الزمان و تأخیر زیاد پرواز، تو فرودگاه، خیلی معطل نکردن و به سرعت به سمت مسجد به راه افتادن، ما هم، با کاروان ماشینهای تشییع کننده، راهی مراسم در مرکز شهر شدیم. ادامه مطلب »
دعوتی
دیشب منزل یکی از دوستان قدیمی دعوت بودم، دو سه سالی هست که بنده خدا، دوستان و همسایه های قدیمی را دعوت میکنه، یکی در ماه مبارک و یه دعوتی دیگه هم فکر کنم ایام فاطمیه دارد، دعوتی هم به صورت خانوادگی هست، البته امسال به دلیل بیماری مادرشان، مجردی دعوت کرده، تأکید بسیاری داشت که حتماً پسرها را با خودم ببرم، با این کار، نسل جدید را هم با همدیگه آشنا میکنه، برنامه با نماز جماعت به امامت بنده شروع میشه، قرار بود نیم ساعت قبل از اذان حرکت کنیم، اما بچه ها دیر کردند، محمد که نرسید و خودش با موتور اومد، علی هم با تأخیرش ملت را لنگ کرد، ده دقیقه ای از اذان گذشته بود که من و علی رسیدیم، همه سجاده ها پهن بود و موذن جمع، اذان میگفت، اقامه را هم کس دیگری گفت و بلند شدم و نماز را شروع کردم، نماز را اگر به جماعت بخونم، مختصر میخونم تا ملت روزه دار، به افطارشون برسن.
معمولاً در پایان و وقت خداحافظی، عکس دسته جمعی میگیرن، محمد زودتر رفته بود و تو عکس نیستش اما علی حضور فعالی سر سفره و در عکس داشت. 😀 ادامه مطلب »
لیالی قدر
شبهای پر خیر و برکت قدر امسال هم فرا رسیدند و باز دغدغه ها و حوادث احتمالی مراسم، ذهنها را مشغول خود کرد، شب نوزدهم و بیست و یکم، خودم در مسجد حضور نداشتم اما اطلاع داشتم که همه چیز به خوبی و خوشی انجام شده بود و مراسم خوب و آبرومندی برگزار گردیده بود. حتی همسایه ها هم که سالهای قبل، گروه گروه درب منازلشان تا سحر مینشستند هم، امسال این کار را نکردند. راز خوب و خوش برگزار شدن هم، حذف برنامه پر دردسر و پرخرج توزیع غذای سحری بود، نزدیک اتمام مراسم، ملت سحری ندیده، از اطراف و اکناف و بعضاً از محله های دیگر، سر میرسیدن و جمعیت عظیمی در مسجد کوچکی، تجمع میکردند و مصایب و گرفتاریها و غذا قایم کردنهای توزیع کنندگان ووو… ادامه مطلب »
قطع گاز منزل
در ماه مبارک رمضان، به خاطر گرمای شدید هوا و همچنین کوتاه بودن شبها، معمولاً مردم تا صبح بیدارن، ما هم که درسهامون تعطیل هستن، فرصت مغتنمی به دستمون میاد برای شب زنده داری و دید و بازدید، البته مشکلاتی هم ممکنه پیش بیاد، امروز یکی از اون مشکلات، ایجاد شد، یکی دو دوره هست که قبض گاز به دستم نرسیده، البته مدتی هم بود که بدهکاری و بعضی مشکلات، موجب تاخیر پرداخت قبوض منزل شده، هیچ وقت نمیذارم مبلغ بدهی زیاد بشه و قطعاً گاز منزل بیش از ۵۰ تومان نیست، با خودم گفتم اهواز که آب ندارد، برق ندارد، هوا ندارد، مدام رئیس جمهور عزیز و معاون اولش هم برامون گریه میکنن 😀 خوب ما باید شاکر باشیم و به خودمون دلداری بدیم که حداقل گاز داریم، اینقدر هم گاز داریم که دولت تدبیر و امید، رایگان به کشور حامی داعش و سایر تروریستها میده، دیگه نمیان برای ۵۰ تومان، مأمور بفرستن و بهش حقوق بدن و گاز را قطع کنن، نیازی به این پولها ندارن. 😀 بالخصوص تو ماه مبارک رمضان و گرمای طاقت فرسای هوا، اما زهی خیال باطل، ادامه مطلب »
سخنی با طلاب عزیز
وبلاگ بنده همانطور که همه عزیزان میدونن، بیشتر شبیه دفترچه یادداشت هست و بالخصوص از مسائل سیاسی و جنجالی اجتناب میکم و مطلبی نمینویسم اما در ایام انتخابات، همیشه، جو سیاسی بر بسیاری از مراکز حاکم میشود، این جو، در حوزه ها و دانشگاه ها بیشتر محسوس هست. دانشگاه را ارتباطی ندارم لکن تو حوزه، طلاب معزز مرتب سولاتی میپرسند، کلاسهای درس به حاشیه میرود و مباحثی مطرح میشود، هر قدر هم اجتناب بشود باز هم لابلای صحبتها، تعریضی به انتخابات میشود.
دیشب، یکی از اساتید بزرگوار، برای نماز تشریف اورده بود مسجد، پس از اتمام نماز دقایقی خدمت ایشان بودم و در مسجد نشستم، نکته ای را میخواست تذکر دهد، فرمود که شخصی از فلان جا با من تماس گرفت و خواست به شما تذکر دهم نسبت به مواضع سیاسی که اتخاذ کردید، بعد کلامی نقل کرد که برداشت ناقص و غلط تماس گیرنده بوده از صحبتهایی که نمیدانم به چه صورت به ایشان رسیده بود. گفتم که بنده را همه میشناسند، انقلابی و معتقد به نظام جمهوری اسلامی هستم و قطعا موضعی خلاف نظام نداشته و ندارم، شما که نمیخواهید همه مثل شما فکر کنند؟ شورای نگهبان این افراد را تایید کرده و همه صالح هستند، اصلح از نظر بنده فلانی و از نظر شما بهمانی است، این چه مشکلی میتواند داشته باشد که این بزرگوار احساس تکلیف کرده و به جای عمل شایسته تذکر به خودم، به شما گفته؟!!
تازه بنده اصلا نظر شخصیم را صریح نگفتم، فقط در مقام بیان نظر سنجیها، گفتم فلانی شانس زیادی ندارد و اگر اصولگرایان به اتحاد نرسند ممکن است قضیه سال ۱۳۹۲ تکرار شود. این مطلب به کجای جریان اصولگرایی لطمه میزند؟؟!!! ادامه مطلب »