دعوتی در رامهرمز

امروز به اتفاق تعدادی از طلاب و اساتید، دعوت بودیم برای صرف ناهار، منزل یکی از طلاب در شهرستان رامهرمز، اولین سفر بیرون شهر را با سمند، تجربه کردم، به حمد الله همه چیز، به خوبی و خوشی، انجام گرفت. فقط نماز جماعت مغرب و عشاء را از دست دادم، البته نماز ظهر و عصر مسجد را قبلاً از دست داده بودم و تو مسیر، به جماعت اقامه کردم، با وجود تلاش برای رسیدن به نماز مغرب و عشای مسجد، متأسفانه بعد از اذان رسیدم اهواز و به نماز نرسیدم.

خرید ماشین

امروز بالاخره پس از مدتها و بلکه سالها، صبر و انتظار، یک ماشین سمند ال ایکس مدل ۸۸ خریدم، این موفقیت را به خودم، خانواده محترم و کلیه دوستانی که در این امر مهم مشارکت داشتند، تبریک عرض مینمایم. 😀
راستش چند وقت پیش، قرار بود یک خودروی نو با شرایط و چک و اینجور حرفها بخرم، اما این تصمیم، همزمان بود با راه اندازی کمپین تحریم خودروهای نو ایرانی، بنده هم در این تحریم شرکت کرده و با وجود نیاز مبرم به خودرو، اقدام به خرید نکردم، قدرت خرید ماشین پلاک اروندی را هم ندارم و دیگه مجبور شدم یه دست دوم تمیز را امروز معامله کنم. ماشینهای بهتری هم بود ولی دیگه پولم نمیرسید، البته یه مقدار دیگه پول دارم اما گذاشتم برای تأمین هزینه عمل کودک ۵ ساله تا ان شاء الله عملش سر موعد انجام بشه و اگر مبلغ از طرف خیرین به طور کامل تأمین نشد، دچار بحران نشیم.

پسر ۵ ساله

پس از فراخوان و تأمین هزینه عمل دختر ۳ ساله به همت هموطنان عزیزمان، با کمک تعدای از طلاب، اقدام به راه اندازی گروه جهادی، جهت کمک به مستمندان و محرومین نمودیم، سایتی هم راه اندازی شده لکن چون هنوز گروه از نظر قانونی، ثبت نشده، اقدام به رونمایی آن نکردیم، چندی پیش، یکی از دوستان، شرح حال کودکی دردمند، از خانواده ای فقیر را برایم بازگو کرد که بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم، یک پای او از حدود ۶ ماهگی، دچار اختلال شده و کج گردیده، به طوری که حین راه رفتن، به شدت میلنگد. آنها را به سمت همان پزشک، راهنمایی کردم و به پشتیبانه حمایت خیرین و نیکوکاران، جهت تأمین هزینه عمل، قول مساعد دادم، از کلیه عزیزانی که در جریان عمل دختر ۳ ساله، نهایت سعی و کوشش و مساعدت خود را مبذول داشته اند، انتظار میرود که در این مورد نیز اقدامی نموده و ضمن شاد کردن قلب خانواده ای محروم، موجبات شادی آقا و مولایمان حجت ابن الحسن العسکری، عجل الله تعالی فرجه الشریف را فراهم نمایند.

تاریخ عمل ۱۰ آبان است.

مبلغ حدوداً ۶ میلیون تومان.

جهت پرداخت آنلاین، کلیک کنید.

وضعیت دختر ۳ ساله

پس از اعلام وضعیت دختر بچه ۳ ساله و مشارک کم نظیر مردمان سرزمین سبزمان، و بعد از آن، انجام موفقیت آمیز عمل جراحی، خانواده و خود این کودک معصوم بارقه های امید را در حال نظاره هستند و هر چند وقت یک بار، طی تماسی، احوال او را جویا میشوم و چند بار نیز از نزدیک ملاقاتش کردم، چندین بار پس از عمل، به پزشک، مراجعه شده و گچ پاهایش به طور کامل باز گردیده، اکنون میتواند دقایقی با تکیه به چیزی، روی پاهایش بایستد، مچ پاها حرکت میکند و به طور کلی امید به بهبود کامل او، روز به روز بیشتر میشود. از همه عزیزان درخواست دارم که در این ایام حزن و عزای سالار شهیدان، کلیه بیماران را دعا نمایند و بویژه این کودک رنج کشیده ۳ ساله را به یاد ۳ ساله امام حسین علیه السلام، مخصوصاً دعا نمایند. لازم به ذکر است که هنگام عمل تقریباً سه ساله بوده و اکنون تقریباً سه سال و نیم، سن دارد.

خاطره از یک شهید

این خاطره را مخصوصاً، بدون ذکر نام شهید یا مکان یادواره نقل میکنم، مطمئنم که خیلیها میدونن کی هست و جریان مال کجاست، افرادی هم که باید بخونن، میخونن و ان شاء الله متوجه بشن، البته اگر مقام و پست و مسئولیتشون، اجازه پذیرش حرف حق و بازگشت به ارزشهای مورد پسند و علاقه شهدا را بهشون بده.

یکی از شهدای گرانقدر، با همکاری تعدادی از بچه های یکی از مساجد، اقدام به برگزاری یادواره شهدای یکی از مناطق کرده بود، مراسم به خوبی و خوشی به پایان رسید و آخر برنامه، هنگام خروج جمعیت، یک آهنگ ملایمی پخش شد، فردای برگزاری یادواره، شهید بزرگوار را دیدم و از حسن برگزاری مراسم، تشکر کردم و به عنوان انتقاد، آهنگ آخر مراسم را مطرح کردم و گفتم که این در شأن شهدا نبود و بهتر بود، چیز دیگری پخش میکردید. شهید فرمود که اتفاقاً من کلی با پخش کننده آهنگ دعوا کردم، ادامه مطلب »

تعمیر رادیو

دوستانی که بنده را میشناسن، میدونن که از دوره نوجوانی و دوره راهنمایی و دبیرستان، علاقه زیادی به الکترونیک داشتم و ابتکارات بسیاری هم داشتم، سالها هم برای کمک هزینه، تعمیرات وسایل الکترونیک را در منزل، انجام میدادم، یه خاطره ای از اون زمان دارم که امشب، یکی از طلاب محترم مسجد به یادم اورد، خاطره البته مربوط به پدر بزرگوار ایشان هست و خودش اون موقع، یا به دنیا نیامده و یا خیلی کوچیک بوده، خاطره را قبلاً خودم براش تعریف کرده بودم و امشب یادآوری کرد و تصمیم گرفتم که تو وبلاگ بنویسمش، اسم کسی را هم نمیارم تا شر درست نشه و کسی شاکی نشه. 😀  ادامه مطلب »

یادواره شهید یا مجلس عروسی؟!!!

امروز ظهر، بعد از نماز، برادر شهید بزرگوار، حاج کریم غوابش، دعوتم کرد به یک مراسم، مراسم یادواره شهید مدافع حرم، که به مناسبت هفته دفاع مقدس، از سوی … قراره برگزار بشه. محل یادواره هم منزل شهید، اعلام شد. بعد از نماز مغرب و عشاء، جهت شرکت در مراسم، راهی منزل شهید شدم، دیدم خیابان را بستن و تردد مردم، عملاً غیر ممکن شده بود، یاد برنامه های بد و ضد فرهنگی عروسیهای مبتذل افتادم که چند سالی است تو منطقه حصیرآباد باب شده و به برکت بی عرضگی نیروی انتظامی، هر روز گسترش بیشتری پیدا میکند. صندلی گذاشته بودن و تو ردیف اول، روحانیون منطقه، شرف حضور داشتند و بنده هم رفتم و کنارشون نشستم، منتظر شروع برنامه بودیم و دست اندر کاران، به عنوان پیش درآمد، کلیپهایی پخش میکردند، اما چه کلیپهایی و چه تناسبی با شهید و هفته دفاع مقدس.!!! با صدای گوش خراش سیستم بسیار قوی، آهنگ بسیار تند و ناموزونی پخش کردند که هر رهگزی، در نظر اول، فکر میکرد که مجلس عروسی است و گروه زیر زمینی موسیقی و رقص اوردن.!! ادامه مطلب »

وضع فعلی زهرا

سال گذشته، تو چنین ایامی، هر دو پای زهرا خانم، تو گچ بود و منتظر عمل دوم اون بودیم که برای خارج ساختن پینهای کار گذاشته شده توی پاش، قرار بود ۲۳ شهریور، انجام بشه که طبق برنامه هم انجام شد، بعد از اون باید دو هفته دیگه صبر میکردیم که گچ را کامل باز کنن، دوره بسیار زجر آوری بود و بالاخره مثل همه روزهای عمرمون، تمام شد. قبلا گفته بودن که پای راستش هم باید همین مراحل را بگذرونه و حدود ۶ ماه بعد باید مجددا نوبت عمل بگیریم که بحمد الله و به برکت دعای همه دوستان و آشنایان، خطر مرتفع شد و در رفتگی، به حداقل خود رسید و دکتر چند ماه قبل، رسما از بهبود کامل ایشان خبر داد، البته احتیاطا هر ۳ ماه یک بار میریم خدمتشون و یک عکس میگیره تا خدای نکرده، تغییر غیر منتظره ای در اثر ضربه یا زمین خوردنی ایجاد نشده باشه.همه اعضای خانواده هم تماس حواسشون به زهراست تا آسیب و فشاری به پاهاش وارد نشه، خودش هم حسابی شیرین و شیطون شده و سر به سر همه میذاره، نذری هم که داشتم و در صورت شفای کامل، قراره زیارت و پا بوسی آقا، علی بن موسی الرضا علیه السلام را داشتم، ادا کردم و اوایل مرداد، با خانواده، مشرف شدیم. چند تا عکس جدید ازش میذارم و از همه شما میخوام که برای شفای همه کودکانی که به هر صورت، مبتلا به دوا و دکتر هستن، دعا بفرمایید. هر بار که مراجعه میکنم دکتر، تعداد قابل توجهی از بچه ها را میبینم که از ناحیه هر دو پا، تو گچ هستن و یاد زجر و زحمت زهرا و خودمون می افتم و خدا را بر این نعمت، شکر میکنم. ادامه مطلب »

مصاحبه با سیمای خوزستان

دیروز از مرکز مدیریت استان زنگ زدن و بهم اطلاع دادن که صدا و سیمای خوزستان، قصد داره به مناسبت شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، یه مصاحبه با بنده و تعدادی از طلاب انجام بده، بنده هم قبول کردم و ساعتی بعد، از صدا و سیما بهم زنگ زدن، خیلی اصرار داشتن که مصاحبه زود انجام بشه، اون هم بعد ازظهر، حوزه تعطیل بود و معمولا بعد از ظهر کسی نبود، امروز روز اول امتحانات جبرانی و ارتقایی بود و دیشب تو مراسم عروسی دوست طلبه ای که تو پست قبلی نوشتم، تعداد قابل توجهی از طلاب را دبدم و تو جمعشون اعلام کردم که صدا و سیما، همه شما را طلبیده، 😀 کسی حاضر نمیشد و به زور چندتا داوطلب پیدا کردم، اول صبح امروز، بنده خدا گزارشگره فکر کنم با صدای پیامک من از خواب بیدار شد، بهش اعلام کردم که ساعت ۶ بعد از ظهر، تشریف بیارن، ۶ و پنج دقیقه بود که تماس گرفت و گفت نیم ساعت دیگه میرسیم، بالاخره نزدیکای ساعت هفت، نزول اجلال فرمودند، تقریباً همه رفته بودن و یکی دو نفر بیشتر نمونده بودن، مصاحبه اصلی با خودم بود و بنده هم حاضر بودم، تا کتابخانه آماده بشه، رفتن که با یکی دو طلبه، تو حیاط مدرسه، مصاحبه کنن، ادامه مطلب »

مراسم عروسی

امشب، دعوت بودیم برای مجلس عروسی یکی از طلاب مدرسه، از چندین روز قبل، تأکید داشت و به خاطر تعدادی از اساتید که ۱۵ مرداد قراره مشرف یشن، مشهد مقدس، برنامه را زودتر گرفته بود، بعد از نماز مغرب و عشاء قرار بود یکی از اساتید به همراه یکی از طلاب تشریف بیارن مسجد و با همدیگه بریم، بعد نماز، بلافاصله اومدم منزل و قبام را عوض کردم، اونها هم سریع رسیدن و به سوی آدرس مورد نظر، حرکت کردیم، آدرس را اینطور داده بودن، جاده کوت عبدالله، یک بانک ملی با تابلوی بزرگ، تو همون خیابان بانک ملی، یه حسینیه بود که البته به اسمش دقت نکرده بودم و بعداً دیدم که اسمش حسینیه ام البنین هست. یکی از دوستان که قبل از ما حرکت کرده و به مقصد رسیده بود، طی تماسی اعلام کرد که آدرس خیلی سرراست هست و تابلوی بسیار بزرگ بانک ملی، نشانه خوبی است و تقاطع بعد از بانک، محل دور زدن و خود حسینیه در خیابان بانک قرار داره. جاده را در پیش گرفتیم و تقریباً به انتهای کوت عبدالله رسیدیم که تابلوی نه چندان بزرگ بانک ملی را دیدیم، بعدش تقاطعی نبود و به فلکه رسیدیم و پس از دور زدن، و برگشتن، وارد خیابان بانک ملی شدیم، ادامه مطلب »