فوت مادر سه شهید

متأسفانه با خبر شدیم که مادر سه شهید بزرگوار جنگ تحمیلی، شهید ابراهیم، شهید خلیل و شهید محمد حردانی، حاجیه خانم حردانی که از اقوام بنده است، دو روز قبل و در تاریخ دوم اسفند نود و چهار، به دیار باقی شتافته و به فرزندان شهیدش پیوسته، خبری که سبب تألم و ناراحتی شد، ناراحتی از فقدان آن مرحومه و همچنین از قدر نشناسی بعضی از مسئولین خوزستانی، لابد خیلی در اخبار سراسری شنیده اید که مثلاً مادر دو شهید گرانقدر، فلانی به دیار باقی شتافته و تشییع مفصلی توسط مردم آن شهر صورت گرفته و فلان مسئول استانی و فلان امام جمعه، شرکت داشته اند، بنده که بارها شاهد نشر این اخبار بوده ام، در مرگ این مادر فداکار، حتی اقوام نزدیکش هم مطلع نشده و دو روز بعد از دفنش، خبرش رسیده، محل دفن هم قبرستانی در حاشیه شهر بوده و نه در کنار فرزندانش، تشییع جنازه مختصری بوده و گویا همه مشغول تبلیغ و در حال و هوای انتخابات بودند و فرصتی برای تکریم مادر گرانقدر سه شهید بزرگوار نداشته اند، شاید هم تشییع در این ایام، که ایام فاطمیه است، باید با غربت و مخفیانه صورت بگیرد.

تعطیلی مدارس و ادارات اهواز!!!

دیروز تو سایتها و شبکه استانی و سراسری، خبر تعطیلی مدارس و ادارات اهواز و تعدادی از شهرهای استان، منتشر شد، اون هم بعد از گزارش هواشناسی در باره بروز پدیده گرد و خاک شدید، پیش بینیهایی که معمولاً درست از آب در نمیاد و مشابهش را زیاد دیدیم، پری روز، گرد و خاک شدید بود و پیش بینی نشد و خبری از تعطیلی نبود، امروز صبح که جهت اقامه نماز به مسجد رفتم، با هوایی بسیار عالی و خنک مواجه شدم، چیزی که دیشب خودم بر اساس پیش بینیهای هواشناسی، پیش بینی کرده بودم و به طلاب خواستار تعطیلی حوزه، گفته بودم. 😀 بالاخره حوزه را تعطیل نکردیم و امروز در هوای خنک و بهاری بسیار عالی، کلیه دروس برگزار شدند. از ظهر به بعد، کمی غبار آمد که برای خاک ششهای ما عادی بود و موجب تعطیلی نمیشد.

همایش پیاده روی خانوادگی

امروز همایش پیاده روی خانوادگی طلاب انجام شد، در هفته های گذشته هم همایشهای پیاده روی برگزار شده بود، البته عمومی بودن و اختصاصی طلاب نبود، این اولین باری است که بنده توی چنین برنامه ای شرکت میکنم، همراه خانواده، حدودای ساعت ۷ و بیست دقیقه، حرکت کردیم، محل پیاده روی، دانشگاه شهید چمراه اهواز بود و حدود یه ربع بعد اونجا بودیم، تعداد کمی اومده بودن، قرار بود برنامه ساعت ۷ شروع بشه، بنده که تجربه برنامه های حوزه و بسیج را دارم، تأخیر ۴۰ دقیقه ای در حضورم را عادی میدونستم، تازه اگر بیشتر معطل نشیم که همینطور هم شد، بالاخره حدود ساعت ۸ و نیم جمعیت به راه افتاد، تو برنامه دعای ندبه و سخنرانی هم بود که فقط دعای ندبه برگزار شد. میهمان ویژه و شبکه استانی هم قرار بود باشن که غایب بودن و فکر کنم بخشی از تأخیر به همین خاطر بوده، البته شبکه ماهواره ای و جهانی الاهواز حضور فعالی داشت و از اول تا آخر برنامه، حاضر بودن. اما چه فایده که ما نمیتونیم ببینیم، چون فقط از ماهواره پخش میشه. 😀 در کل به عنوان اولین همایش پیاده روی حوزویان در اهواز، برنامه خوبی بود و برای برگزار کنندگان آروزی موفقیت دارم و ان شاء الله برنامه های بیشتری بزارن و نظم هم بهتر بشه. شبکه تلویزیونی هم قابل دیدن باشه برای همه. 😀

نامه ای از ناشناس

امروز باتفاق خانواده، رفتم نماز جمعه، به خاطر تشییع ۵ شهید مدافع حرم، خیلی از هفته های دیگه، شلوغتر بود، به زحمت یه جای پارک گیر اوردم و ماشین را گذاشتم، مطمئن بودم که کسی از این جا، برای تردد نمیتونه استفاده کنه، چون تمام راه ها به خاطر ماشینهای زیادی که اونجا پارک شدن، مسدود شده بود و وجود و عدم ماشینم تأثیر چندانی در تردد نداشت، بعد از نماز هم فوراً رفتم پیش ماشین، که سریع رفع مزاحمت احتمالی بکنم، خانواده اومدن و حرکت کردیم، بعد از طی مسافتی، متوجه یه کاغذ زیر برف پاک کن شدم، نگه داشتم و علی رفت و کاغذ را اورد داخل، نامه جالبی بود که تصویرش را براتون میذارم. 😀 ادامه مطلب »

دیدار از خانواده دختر سه ساله

امشب بعد از مدتها که تصمیم داشتم برم رقیه خانم سه ساله، که البته الان چهار ساله شده را ببینم. همون دختر بچه ای که با کمک هم وطنان نیکوکار، هزینه عملش داده شده و مشغول طی سیر درمانی خودش هست، مدت چند ماهی است که از روستا نقل مکان کردن و در حاشیه شهر، منزلی دست و پا کرده اند، همراه با خانم و دوتا دخترم رفتیم بهشون سر زدیم و ساعتی کنارشون بودیم، من که رقیه را قبل از عمل دیده بودم، حال فعلیش برام مثل یه معجزه بود، خانواده اش هم بسیار شاد و خوشحال و امیدوار بودن، پاهاش به طور کامل حرکت میکرد و حس داشت، فقط گذشت زمان و تمرین لازمه تا قدرت پیدا کنن و بتونه بدون کمک وسایل جانبی، راه بره. همونطور که شما عزیزان با کمک های نقدی خود و دعای خیرتون، کار را به اینجا رسوندید، برای ادامه درمان و شفای کامل، به دعای خیر شما مومنان نیکوکار، نیازمندیم. ان شاء الله یه روزی برسه و پستی بنویسم و توش خبر بهبودی کاملش را بنویسم.

روستای آبلشکر

دیروز باتفاق یکی از دوستان، راهی روستای آبلشکر شدیم، البته بنده با ماشین خودم، همراه خانواده و ایشان هم با ماشین خودش و خانواده، زحمت ناهار را هم ایشان کشیدند، امتحانات حوزه که تقریباً رو به اتمام بود و آخریشون، امروز برزگزار شد. امتحانات علی و خواهرش هم دیروز تموم شد، همه شرایط جمع بود که بعد از مدتها، به یک سفر یکی دو روزه، بریم. حوالی ساعت ۲ بعد از ظهر بود که به راه افتادیم، قرار شد، ناهار را در مسیر، توقف کنیم و بخوریم، تقریباً در ۴۰ کیلومتری اهواز، جاده هفتکل، توقف کردیم و ناهار خوردیم و کمی گفتگو و خوش و بخش، دوباره به راه افتادیم، از آنجا که من همیشه تو آدرس پیدا کردن مشکل داشتم و متأسفانه اداره راه و ترابری خوزستان هم با کمبود شدید تابلو مواجه هست، مسیر را اشتباهی رفتم و وارد شهر هفتکل شدم، روستای آبلشکر، بین هفتکل و باغملک واقع شده، اگر کسی از اهواز برود، باید نرسیده به هفتکل، مسیر خود را به سوی باغملک کج کند تا به جاده فرعی مربوط به روستا، برسد، خلاصه اشتباه بنده، خیلی هم بد نشد، تو هفتکل هم نون خریدیم و هم گاز زدیم، اما سبب تأخیر شد و بعد از اذان مغرب به روستا رسیدیم.
در باره آبلشکر:
اسم روستای آبلشکر، همیشه به گوشم میرسد، تعداد زیادی از دوستان و اهل محله ما، از اهالی اون روستا هستند و همیشه از روستاشون تعریف میکنن، بسیاری از روحانیون از رفقا و آشنایان نیز اهل اون روستا هستند، در حقیقت اون روستا، یک روستای عالم خیز هست و تاکنون صدها نفر از اهالی آنجا، طلبه شدن و چندین چهره علمی سرشناس نیز از اهالی آن سامان هستند، وجود روحانیون و تردد مداوم آنان به روستا، سبب ایجاد جو عمومی مذهبی در آن دیار شده است و آثار و برکات این فضلاء مشهود است. بنده اولین بار است که به آنجا میروم و در اولین برخوردی که امروز ظهر و در مسجد روستا، با بعضی از اهالی داشتم، این مطلب را به خوبی احساس کردم.

زندگی میان نجاست و لجن

منطقه محروم حصیرآباد اهواز، از جمله صدها منطقه فراموش شده خوزستان هست که فاقد ابتدایی ترین، امکانات رفاهی میباشد، سابقاً دارای فاضلابهای روباز بوده و در آنها فقط آبهای حاصل از استحمام و شستشو، جاری بوده و فاضلابهای توالتها، به سوی چاه هدایت میشد و در صورت پر شدن، تخلیه میشد، در اثر بارندگی، همیشه سطح خیابانها، پر از آب میشد و جویهای فاضلاب طغیان میکرد، اما پس از اتمام بارندگی، به تدریج، سطح آب پایین آمده و خیابانها خشک میشدند، اگر هم احیاناً آبی میماند، آب آغشته به فضولات انسانی نبوده و مخلوطی از آب باران و فاضلابهای حاصل از شتستشو بوده، چند سالی است که با کمال تأسف و با بی تدبیری تمام و لابی گری پیمانکاران نالایق، فاضلابی بسیار ناکارآمد، در منطقه، ایجاد شده که نه تنها مشکلی از مشکلات مردم را حل نکرده بلکه مشکلات عدیده ای برای آنها ایجاد کرده، بارها و بارها در چله تابستان، لوله های اصلی فاضلاب، دچار گرفتگی شده و منطقه وسیعی را آغشته به لجن و نجاست نموده، وضع در پاییز و زمستان، در اثر بارندگی بسیار وخیمتر است، به مجرد اندک بارشی، گرفتگیهای عظیم و عجیب و غریبی، ایجاد میگردد، اگر فکر میکنید با تماسی به شرکت آب و فاضلاب، مأمورین وظیفه شناس، سریعاً حاضر شده و گرفتگی را برطرف میکنند، کاملاً در اشتباه هستید، ادامه مطلب »

شبکه های اجتماعی

یکی از معروفترین و شاید شلوغترین شبکه اجتماعی جهانی، فیسبوک است که متأسفانه از سال ۸۸ در ایران فیلتر شده و در دسترس نیست، علت را مسائل غیر اخلاقی ذکر میکنن که شواهد و قرائن، حاکی از اینه که بهانه ای بیش نیست و میشه صفحات خاص را فیلتر کرد نه اینکه کل سایت را از دسترس خارج نمود، علت اصلی فیلتر شدن آن، هماهنگی آشوبگران فتنه ۸۸ از طریق این سایت بوده. در این بین بعضیها از بعضی مراجع بزرگوار استفتاء نمودن و با سیاهنمایی و مطرح کردن خطر اسلام و مسلمین و کمک به اسرائیل، فتوای تحریم فیسبوک را گرفتن، بنده علی رغم این بحثها، و باتوجه به اینکه وظیفه علماء تبیین حکم است و تشخیص موضوع، به عهده مکلف است، از منظر تخصص و اطلاع شخصی خودم، منعی در استفاده از فیسبوک ندیدم و صفحه ای در آن دارم که البته به علت فیلترینگ، دسترسی کمی دارم، ادامه مطلب »

مرز چذابه

دیشب قرار بود که علی با دوستان طلبه اش از طرف مسجد و با برنامه ریزی قبلی، مشرف بشن، عراق، جهت شرکت در بزرگترین تجمع بشری و عظیم ترین راهپیمایی، چند روز قبل، ویزا و مقدمات کارها را انجام داده بودن،  چندتا ماشین کرایه کردن، از قبل، قرار بود، یه روز برم و در موکبهای خدمت به زوار که از طرف بعضی از مومنین از اهالی محل، در مرز چذابه مستقر شده بودن، خدمت کنم، فکر میکردم که علی و گروهش، اول صبح حرکت میکنن، گفتم با یک تیر دو نشان بزنم و هم برسونمشون و هم برم تو موکب، دیروز ظهر که علی اومد منزل، گفت که قراره شب حرکت کنن، بعد از نماز مغرب و عشاء، دیروز حالم بد بود و نماز صبح و ظهر را نتونستم برم مسجد، علی هم که همیشه عجول، ازم خواست که نماز مغرب و عشاء را نرم مسجد، چون به قول خودش، ممکنه چند نفر، دورت جمع بشن و دیر بشه، من بهش گفتم برنامه های بسیجیها و مسجدیها و طلبه ها را همیشه با یک ساعت تأخیر هم که بری، دیرت نمیشه. 😀

ادامه مطلب »

کلاه برداری، به نام امداد خودرو

امروز صبح، صدای زنگ تلفن منزل، من را به سوی گوشی برد، شماره از تهران بود (۰۲۱۳۳۴۶۸۰۲۴)، به ندرت میشه که کسی از تهران، زنگ بزنه، گوشی را برداشتم، یه خانمی با سرعتی که اختصاص به خانمها دارد، صحبت میکرد و از بیمه مرکزی و امداد خودرو و این جور حرفها میگفت، شما به خاطر اینکه هیچ خسارتی به نامتان ثبت نشده، حائز دریافت کارت طلایی امداد خودرو شدید، پیامی در این رابطه دریافت کردید؟ توضیحات لازم داده شده؟  آماده جوابگویی به گزینه های مختلف جواب مخاطبش بود و با بلبل زبانی خاصی از عهده کار بر می اومد، تا به حال ده ها بار با من تماس گرفته بودن و تقریباً یه مضمون داره تماسشون و سراغ مالک خودرو را میگیرن، بنده هم که ختم این کارها هستم، اگر فرصت داشته باشم، مکالمه را طول میدم تا هزینه تلفنشون بیشتر بشه، کلی تا حالا سرکارشون گذاشتم و اطلاعات کاملاً غلط و آدرس پرت دادم. 😀 این دفعه فقط اسمم را غلط گفتم و شماره موبایل و آدرس را بهشون دادم و خواستم ببینم که این قضیه به کجا منتهی میشه؟

ادامه مطلب »