بایگانی برچسب : کلاچ

تعمیر ماشین

مدتها بود که کلاچ ماشینم مشکل داشت، هر روز ضعیف و ضعیف تر میشد و با توجه به تورم زیاد و گرانی قطعات، قدرت تعمیرش را نداشتم، آخرین باری که قصد داشتم تعمیرش کنم، قبل از ماه مبارک رمضان، در فروردین ماه بود. دیگه کارش به جایی رسید که ابتدای حرکت، مشکل ساز میشد و تو ترافیک، سبب اذیت بقیه میشد. دوست عزیزی تقبل کرد که دیسک و صفحه کلاچ را از فامیلشون که فروشنده قطعات هست بگیره و فقط من ببرم پیش میکانیک و تعویضش کنه. ناچاراً به ایشان زحمت دادم و دیروز ماشین را دادم به تعمیرکار و امروز تحویل گرفتم. ادامه مطلب »

روز خرابی ماشینها

دو روز قبل، اومدم اهواز، دیروز برای کاری، رفتم خرمشهر، بحمدالله ماشین، مساعدت کرد، دیشب یه مقدار اذیت کرد که از سیم سر باتری بوده و اصلاحش کردم، یکی از دوستان، وسیله ای ازم میخواست، آدرس گرفت و قرار بود بیات ببره، بعد از مدتی پیام داد که کلاچ ماشینش خراب شده و نتونست بیات، خودم رفتم، وسیله را بهش دادم، تو راه بازگشت، کلاچ ماشین خودم قطع شد و با دردسری، تا درب منزل، رسوندم، بعدش هم با دردسر بیشتری، تا درب منزل یکی از دوستان رسوندم تا فردا از اونجا ببرمش تعمیرگاه. ادامه مطلب »

خرابی ماشین

دیروز حدودای ساعت ۲ بعد از ظهر کاری داشتم حوالی منطقه گلستان اهواز، کارم که تمام شد خانم گفت که امروز به مناسبت ۲۸ صفر، خواهرش شله زرد نذری داره، خونه شون هم همون طرفا بود، زنگ زدیم و پس از اطمینان از وجود شله زرد، رفتیم منزلشون، دقیقاً جلوی درب منزلشون کلاچ ماشین قطع شد و دیگه ممکن نبود برگردم، جمعه و ۲۸ صفر، دیگه اصلاً امیدی به پیدا کردن تعمیرگاه نبود، خود همریشم یه تعمیرگاه دارن که البته تعمیرکار اونجا کار میکنه، زنگ زد به تعمیرکار و تا بیاد، توفیق اجباری شد که خونه شون ناهار را هم بخوریم 😀 تعمیرکار اومد و گفت که الان کاری نمیشه کرد و باید بمونه، بعد از ظهر وعده داشتم برم جایی کاری قرار بود انجام بدم، بعد ناهار بنده خدا، ما را با ماشین خودش رسوند، وقتی رسیدیم، دوستانی که باهاشون قرار داشتم، درب منزل، منتظرم بودن.

امروز که بین التعطیلین بود، درسهای صبح برقرار بود و یکی از درسهای بعد از ظهر تعطیل بود و الا واقعاً برای رفتن به دو محل نسبتاً دور از هم، دچار مشکل میشدم، پسرم را گفتم و ۱۰ دقیقه قبل از درس اومد دنبالم و با موتور من را رسوند تا درس تعطیل نشه، طلبه ها را گفتم دعاتون ناقص مستجاب شده و کلاس در آستانه تعطیلی رفت. 😀 بعد از اتمام هم، نماز مغرب و عشاء را تو حوزه خوندم و پسرم اومد دنبالم و من را برد درب تعمیرگاه مورد نظر، قبلش تماس گرفته بودن و اعلام کرده بودن که ماشین آماده است. سر حساب و کتاب فهمیدم که پول ناهار و شله زرد هم حساب شده. 😀 خلاصه دویست هزار تومان پیاده شدیم. 🙁