بایگانی برچسب : دوست قدیمی

چقدر زود دیر میشود

حسین بهشتیامشب پیامی از یکی از دوستان قدیمی اومد، پیام کوتاه بود و تاسف بار، خبر فوت جناب حجه الاسلام و المسلمین، شیخ حسین بهشتی را داد. آن مرحوم مسئول نمایندگی ولی فقیه در آمادگاه شهید دقایقی نیروی زمینی سپاه بود که در اثر سانحه تصادف، جان به جان آفرین تسلیم کرده.

سالهای تحصیل در حوزه، مدتی با هم در مدرسه امام جعفر صادق علیه السلام اهواز بودیم، چه شوخیهایی که با ایشان نداشتیم و جو خوب و صمیمی بینمان حاکم بود، سالهای سال از ایشان بی خبر بودم و حدود کمتر از یک سال قبل، شماره تماسش را از یکی از اقوامش گرفتم، هر دفعه که خواستم تماس بگیرم، اشتغالات روزانه و … مانع شد، امشب افسوس خوردم که ای کاش تماسی با ایشان میگرفتم و احوالی ازش میپرسیدم. اما افسوس، چه سودی دارد وقتی که خط ارتباطی با ایشان تا ابد به این دنیا قطع شده. یادش گرامی باد. ادامه مطلب »

وصیت دوست

در پست قبلی، خبر درگذشت دوست عزیزم، آقای دلفی را به اطلاع رساندم، منتظر بودم که از شیراز برگردد و دیدارها تازه شود، آخرین باری که دیدمش، سه هفته قبل از درگذشتش بود، رفته بودم اهواز، شب جمعه ای بود و بهش زنگ زدم، چند روزی بود که از بیمارستان مرخص شده بود، گفتم اگر حالت مساعد هست، با هم بریم زیارت اهل قبور، قبول کرد و خوشحال شد، اما نرفتیم، چون حالش واقعاً مساعد نبود، رفتم منزلشون و یه ساعتی پیشش بود و از مشکلات و گرفتاریهای بیمارستان میگفت و …

دیگه قضیه تمام شد و خبر فوتش رسید، دوشنبه فوت کرد و سه شنبه رسید اهواز و چهارشنبه مراسم تشییع بوده، خواستم سه شنبه شب برم اهواز که متاسفانه به علت تداخل ساعات درسی، نشد. صبح چهارشنبه، یه درس را برگزار کردم و سریع رفتم اهواز، وقتی رسیدم که دیگه دفنش کرده بودن، میخواستم نماز و تلقینش را خودم بخونم که نشد، به اطرافیانش گفته بود که میخوام حاجی تلقینم را بخونه، به من میگفت حاجی. خدایش رحمت کند.