أرشيف الوسم : اردو

اردوی چم گلک

در مورخ پنج شنبه ۲۷ مهر ماه ۱۳۹۱، طلاب مدرسه علمیه امام جعفر صادق علیه السلام، عازم اردویی به مقصد چم گلک شدند، چم گلک اطراف اندیمشک هست و اونجا اردوگاه بزرگ و مجهزی داره که متعلق به آموزش و پرورش هست، با اونها هماهنگی کردیم و برای دو روز و یک شب، مکانی را در اختیارمون گذاشتن. خودم جمعه به اردوگاه رفتم و تا بعد از ظهر با دوستان بودم. روز قبلش اتفاق ناگواری برای یکی از طلاب افتاد و دیگه همه ازش قطع امید کردن، داشت غرق میشد که به طرز معجزه آسایی یه قایق پیدا میشه و نجاتش میده و الا اردو به دو روز نمیکشید و همون پنج شنبه تمام میشد. این عکسها مربوط به روز جمعه ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۱ هستند. تصاویر زنده یاد ناصر مساعدی، نگهبان پیشین مدرسه که سال گذشته در اثر ابتلا به کرونا درگذشته، دیده میشود. ادامه مطلب »

۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱

جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱ با تعدادی از دوستان، قرار گذاشتیم و منزل دوستی رفتیم، دقیق یادم نیست که روستای شعیبیه بوده یا جای دیگری. بعد از ناهار هم شنای مفصلی داشتیم و این عکسها مربوط به آن تاریخ میباشد. ادامه مطلب »

اردوی اردیبهشت ۱۳۹۱

روز جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ به اتفاق تعدادی از اساتید، طلاب و کارکنان حوزه علمیه به اطراف شوشتر رفتیم. قدمگاه حضرت شعیب نبی. این عکسها مربوط به آن تاریخ هستند.

این برنامه کاملاً شخصی بوده و ارتباطی به حوزه نداشته. افراد با ماشینهای شخصی خود شرکت کردند و غذا را یادم نیست کی بانی بوده. بنده که قطعاً بانی نبودم. 😀

ادامه مطلب »

فیلم اردوی سال ۱۳۹۰

فیلم اردوی نیمه کاره بسیج در مرداد ماه ۱۳۹۰، در بخشهایی از این کلیپ، صدا و تصویر مرحوم، شهید کریم اصل غوابش دیده میشود. اون روز، مشکلات زیادی را تحمل کردیم و بعدش گرفتاری فرد مصدوم در اردو، تا ماه ها ادامه داشت، اما الآن که آدم به گذشته نگاه میکنه، خاطرات شیرینی لابلای مشکلات میبینه، شاید هم به خاطر اوضاع و احوال و مشکلات این روزهای کشور باشه، کسی چه میداند، شاید روزی به حال فعلی خودمون بگیم خاطرات شیرین. ادامه مطلب »

اردوی سال ۱۳۹۰ مسجد

امشب خیلی اتفاقی و تو فایلهای قدیمی، عکسهای اردوی نیمه کاره مرداد ماه ۱۳۹۰ را دیدم، یادم اومد که همون موقع، وعده داده بودم که عکسهای اردو را منتشر کنم اما خوب، چون اردوی خوبی نبود و بعدش گرفتاریهایی برای مرحوم شهید غوابش به عنوان فرمانده پایگاه و همچنین بنده به عنوان امام جماعت مسجد، ایجاد شده بود، خیلی تمایلی به پرداختن به اون اردو نداشتم اما الآن و با گذشت ۹ سال از اون جریان و مصایب جاری در کشور و همه گیری کرونا و … دیگه اون شرایط و سختیها، در برابر مشکلات فعلی، عددی نیستند و باید به نیکی و خوبی، از آن دوره یاد کرد، بالخصوص که دیگه آقای غوابش بین ما نیست و به همرزمان شهیدش پیوسته. فیلمی هم از اون اردو پیدا کردم که گذاشتم آپارات و تو سایت خودم هم منتشرش میکنم، در بخشهایی از آن فیلم، صدا و تصویر زنده یاد، شهید کریم غوابش را میشه دید که مزید بر لطافت و خاطره انگیزی شده. ادامه مطلب »

اردوی یک روزه بزرگسالان مسجد

امروز و با برنامه ریزی قبلی، بزرگسالان مسجد را بردیم اردو، اردوی یک روزه به مقصد روستایی به نام لالب در اطراف باغملک، به همراه بزرگسالان، مربیهای طرح صالحین مسجد را که از طلاب بودن، بردیم، هدف ایجاد دوستی و رابطه صمیمی مربیان با پیرمردها، کاهش تنش پیرمردها با بچه های گروه ها، بحمد الله اردوی خوب و رضایت بخشی بود و همه شاد و خوشحال و سلامت، برگشتند. البته محل یکم نا مناسب بود و کوهستانی، پیرمردها البته مشکل داشتند، یک مشکل دیگه هم که بود، عجول بودن بعضی از افراد و همچنین خراب شدن ماشین بنده هم تا حدودی تو ذوق زد.

تو مسیر رفت و در جاده هفتکل، مقبره سیدی هست که اونجا توقف کردیم و صبحانه خوردیم.

تصاویری از مراحل مختلف اردو تقدیم میگردد.
ادامه مطلب »

دقایق آخر

چیز زیادی به حرکت نمونده، چه زود گذشت و چه کم بهره بردیم. مثل فرصتهای گذشته، متأسفانه این هم گذشت. در پایان این فقره از زیارت امام رضا علیه السلام را میذارم چون به نوعی مربوط به وحدت شیعه و سنی میشه. 😀

اللهم الیک صمدت من ارضی و قطعت البلاد رجاء رحمتک فلا تخیبنی و لا تردنی بغیر قضاء حاجتی و ارحم تقلبی علی قبر ابن اخی رسولک صلواتک علیه و اله بابی انت و امی یا مولای اتیتک زائرا وافدا عائذا مما جنیت علی نفسی و احتطبت علی ظهری فکن لی شافعا الی الله یوم فقری وفاقتی عندالله مقام محمود و انت عنده وجیه

اللهم انی اتقرب الیک بحبهم و بولایتهم اتولی اخرهم بما تولیت به اولهم و ابرء من کل ولیجه دونهم اللهم العن الذین بدلوا نعمتک و اتهموا نبیک و جحدوا بایاتک و سخروا بامامک و حملوا الناس علی اکتاف ال محمد اللهم انی اتقرب الیک باللعنه علیهم و البرائه منهم فی الدنیا و الاخره یا رحمن

دیداری حاصل از فضای مجازی

بی تردید یزرگترین اختراع بشر در قرن اخیر اینترنت است. فضایی مجازی که با استفاده از آن فاصله ها بسیار کم شده. شما در منزل خود نشسته اید و با سرار جهان میتوانید در ارتباط باشید. مطالب مفیدی را رد و بدل کنید. مقالات و کتب مختلف را جستجو مطالعه نمایید و ده ها کار دیگر. امشب با دوست عزیزی ملاقات داشتم که قبل از این فقط تو فضای مجازی با ایشان مرتبط بودم. مدیر یه سایت مذهبی مفید با تالارهای گفتگوی متعدد. تالارهای گفتمان کشف الیقین. ان شاءالله با دیگر دوستان هم توفیق ملاقات حضوری داشته باشم و عکس همه ی عزیزان را تو وبلاگ بذارم.

سرزمین موجهای آبی

امروز کم عقلی را به نهایت رسوندم و از صبح رفتم استخر موجهای آبی. کم عقلی از بابت اینکه آدم هزار کیلومتر راه بیاد برای زیارت، بعد یه روزش را کاملاً اختصاص بده به استخر و از زیازت محروم بشه. من تو برنامه های استخر پایه هستم و همیشه پیشقدم. اما این یکی را نمیخواستم برم، ولی طلبه ها اصرار کردن و به خاطر اونها قبول کردم که برم باهاشون. ساعت حدود ۱۰ صبح بود که وارد استخر شدیم، سانس تا ساعت ۱۱ شب ادامه داره اما به راننده مینی بوس گفتیم که ساعت ۳ بیاد دنبالمون. البته بعد به مدت یه ساعت تمدید شد. استخر اینجوری که تبلیغش میکردن نبود. توصیه میکنم اگه مشرف شدین مشهد براش وقت نذارید، ارزش نداره این همه پول بدین. از حرم خیلی دور بود و حدود نیم ساعت تو ماشین بودیم تا رسیدیم. الان تو فصل زمستون هستیم و زوار کمتر میان، اما با این حال خیلی شلوغ بود. خدا رحم کنه که تابستون چی میشه. بخشهای مختلف و متعددش فقط سرسره بود. سونا و جکوزیش خوب بود. همه مثل هم بودن، آدم بلاتشبیه یاد موسم حج میفته که همه مثل هم خودشون را پوشوندن. با این حال توی جکوزی پاسخگوی بعضی شبهات برادران نامرد و منحرف وهابی بودم 😀 ما را بگو که فکر کردیم با این لباس شناسایی نمیشیم. 😀 اذان ظهر که شد همه علمای اعلام و حجج اسلام با شلوار آستین کوتاه 😀 ایستادن به نماز. اونهایی که وضو نداشتن رفتن تو کار خشک کردن موهاشون و من و چند نفر دیگه که با وضو بودیم نماز ظهر و عصر را زود خوندیم و دوباره زدیم به آب. برای ناهار غذاهای مختلفی تو رستوران ارائه میشد. رستوران که چه عرض کنم، سر گردنه بود و قیمتهاش وحشتناک. تعداد زیادی از همراهان پیتزا ندیده، پیتزا خواستن، من هم طبق معمول تسلیم جمع بودم و چیزی نگفتم. البته خودم هم که پیتزا ندیده بودم و تا حالا فکر نکنم پیتزا خورده باشم. 😀 ، همچین بدم نیومد. البته بعد از خوردن پیتزا فهمیدم که چه چیز مزخرفیه. این بود گزارش امروز. وفتی برگشتیم از شدت خستگی از فیض نماز جماعت مغرب و عشاء هم محروم شدیم. علی مثل جنازه افتاده و من با بیحالی تمام این پست را نوشتم.

بارش برف در مشهد

امروز بعد از ظهر حوالی ساعت چهار رفتم حرم، جای همه‌ی دوستان خالی یه زیارت خوندم و رفتم یه جایی که نفهمیدم کجاست. اما از وضعش معلوم بود که مسجده و اونجا نماز جماعت خونده میشه یه آقا سیدی هم مشغول تفسیر قرآن بود. نشستم و گوش دادم و منتظر وقت نماز شدم اذان که گفته شد دیگه جا نبود کسی بیاد. نماز مغرب و عشا را خوندم و طبق قراری که با پیامک با خانواده گذاشته بودم رفتم طرف باب الرضا. قبل از رفتن به حرم هوا صاف بود اما بعد نماز بیرون که اومدم برف نسبتاً شدیدی می‌بارید. من هم که  عاشق برف بودم بی مهابا زدم به برف و رفتم سر قرار. این عکس را هم جلوی باب الرضا گرفتم