معتادی در مسجد

امروز صبح بعد از اذان برای نماز از منزل خارج شدم، دیدم یه نفر دم در همسایه نشسته، فکر کردم همسایه‌ها سحرخیز شدن، سلام کردم جواب داد و صورتش را دیدم، دزد معروف محل بود، شدیداً به مواد مخدر اعتیاد داشت و از هیچ چیز نمیگذشت و دزد قانعی هست 😀 فقط خرج موادش در بیاد بسه، دو سال پیش میخواست موتورسیکلت یکی از طلاب را از درب مدرسه علمیه بدزده که وجود دوربین مدار بسته به داد اون طلبه رسید و با تماس بنده با پلیس دسگیر شد و غیر این مورد نا تمام سرقتهای دیگری را به عهده گرفت و اخیراً از زندان آزاد شد. پس از دیدن این شخص اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که ماشینم را که بیرون بود وارسی کنم تا مطمئن بشم چیزی ازش کم نشده باشه. برگشتم داخل خونه و به پسرم گفتم که بیاد بیرون تا من با خیال راحت برم مسجد. تا اومدیم بیرون طرف در رفته بود، به هر حال به خیر گذشت و سرقتی از همسایه‌ها گزارش نشد. رفتم مسجد و مشغول نماز شدم، رکعت دوم بودم که یه معتاد سابقه دار دیگه وارد مسجد شد و انگار مواد توهم زا مصرف کرده باشه، شروع کرد به سرو صدای نامفهوم، اومد تو محراب و بالای سر نمازگزاران، همینطور داشت سروصدا می‌کرد، نمیدونم چطور نماز را تموم کردم 😀 ، قبلاً هم به این مسجد اومده بود و متأسفانه کسی باهاش برخورد شدیدی نکرده تا دیگه وارد نشه، بعضیا مقدس بازی در اوردن و گفتن نمیشه کسی را از مسجد بیرون انداخت و برای همین نرمی بیجا هر چند وقت یک بار سری به مسجد میزد و کلی هم محراب و جاهای دیگه را به هم میزد و حتی ته سیگارش را تو محراب انداخته بود، تو مسجد فقط از من حساب میبرد و یکی دوبار نهیبش داده بودم و گفتم که دیگه نیاد اینجا، خلاصه من که خونم به جوش اومده بود و تمرکزم را تو نماز از دست داده بودم، سلام را که گفتم تعقیب نخوانده بلند شدم و به طرفش رفتم، با عصبانیت سرش داد زدم و دستم را برای سیلی زدن به طرفش پرت کردم، جا خالی داد، نوک انگشتام بهش خورد و نقش زمین شد، دستش را گرفتم بلندش کردم، خواستم یکی دیگه حواله‌اش کنم که داد زد و گفت غلط کردم دیگه اینجا نمیام و پا به فرار گذاشت به گونه‌ای که دمپایی خودش را هم نپوشید و پا برهنه رفت. چندتا جوان که تو مسجد بودن از این حرکت کف کردن و به کمکم اومدن، گفتم شما جوانها باید این کار را بکنید تا دیگه جرأت نکنه وارد بشه، خلاصه ظهر که دوباره به مسجد رفتم این حکایت دهن به دهن میشد و یکی از جوانها گفت که حاج آقا اهل عمل هست نه شعار و خودش وارد کارزار میشه 😀

شهادت امام جعفر صادق(ع)

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفری ( شیعه ) در روز ۱۷ ربیع الاول سال ۸۳هجری چشم به جهان گشود . پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش “ام فروه ” دختر قاسم بن محمد بن ابی  بکر می باشد. کنیه آن حضرت : “ابو عبدالله ” و لقبش “صادق ” است . حضرت صادق تا سن ۱۲سالگی معاصر جد گرامیش حضرت سجاد بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشه چینی کرده است . پس از رحلت امام چهارم مدت ۱۹سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگی  کرد و با این ترتیب ۳۱سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فیض کسب نور می نمودند گذرانید . بنابراین صرف نظر از جنبه الهی و افاضات رحمانی که هر امامی آن را دار می باشد ، بهره مندی  از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شم علمی  و ذکاوت بسیار ، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید . پس از درگذشت پدر بزرگوارش ۳۴سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت “مکتب جعفری ” را پایه ریزی فرمود و موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شریعت محمدی ( ص ) گردید . زندگی پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنی  امیه ( هشام بن عبدالملک – ولید بن یزید – یزید بن ولید – ابراهیم بن ولید – مروان حمار ) که هر یک به نحوی موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم می کرده اند ، و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بیداد و ستم بر امویان پیشی گرفته اند ، چنانکه امام صادق ( ع ) در ۱۰سال آخر عمر شریفش در ناامنی و ناراحتی بیشتری بسر می برد .

فرا رسیدن شهادت آن امام همام را به کلیه شیعیان و پیروان آن حضرت تسلیت عرض مینمایم.

سالگرد تخریب بقیع مقدس

هشتم شوال ساگرد تخریب بارگاه ملکوتی ائمه بقیع به دست ناپاکان وهابی را به ساحت مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و خدمت همه عزیزان تسلیت عرض مینمایم.  جهت مشاهده توضیح واقعه روی عکس کلیک کنید.

خدمات شرکت فاضلاب

تعجب نکنید!!! در این فصل اهواز اصلاً باران نمیاد. این تصویر چهارراه سوم خیابان ۱۲ منطقه حصیرآباد اهواز است که از دو روز قبل از عید فطر تا الان چنین وضعی را دارد.!!! ادامه مطلب »

وداع با ماه رمضان

دعای ۴۵ صحیفه سجادیه جهت وداع ماه مبارک رمضان:

 وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی وَدَاعِ شَهْرِ رَمَضَانَ : 

اللَّهُمَّ یَا مَنْ لَا یَرْغَبُ فِی الْجَزَاءِ وَ یَا مَنْ لَا یَنْدَمُ عَلَى الْعَطَاءِ وَ یَا مَنْ لَا یُکَافِئُ عَبْدَهُ عَلَى السَّوَاءِ. مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ، وَ عَفْوُکَ تَفَضُّلٌ، وَ عُقُوبَتُکَ عَدْلٌ، وَ قَضَاؤُکَ خِیَرَهٌ إِنْ أَعْطَیْتَ لَمْ تَشُبْ عَطَاءَکَ بِمَنٍّ، وَ إِنْ مَنَعْتَ لَمْ یَکُنْ مَنْعُکَ تَعَدِّیاً. تَشْکُرُ مَنْ شَکَرَکَ وَ أَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُکْرَکَ. وَ تُکَافِئُ مَنْ حَمِدَکَ وَ أَنْتَ عَلَّمْتَهُ حَمْدَکَ. تَسْتُرُ عَلَى مَنْ لَوْ شِئْتَ فَضَحْتَهُ، وَ تَجُودُ عَلَى مَنْ لَوْ شِئْتَ مَنَعْتَهُ، وَ کِلَاهُمَا أَهْلٌ مِنْکَ لِلْفَضِیحَهِ وَ الْمَنْعِ غَیْرَ أَنَّکَ بَنَیْتَ أَفْعَالَکَ عَلَى التَّفَضُّلِ، وَ أَجْرَیْتَ قُدْرَتَکَ عَلَى التَّجَاوُزِ. وَ تَلَقَّیْتَ مَنْ عَصَاکَ بِالْحِلْمِ، ادامه مطلب »

اعزام به خدمت

بحث پست قبلی در مورد مصاحبه علی با واکنش عزیزی به نام میلاد منم مواجه شد. برای این عزیز و دیگر عزیزان یه خاطره تعریف میکنم از بی نظمی سپاه و بسیج تا نگن که فقط به آموزش و پرورش گیر میدی. 😀  ادامه مطلب »

مصاحبه علی

چند روز قبل از دبیرستانی که علی را ثبت نام کرده بودم بهم زنگ زدن و گفتن که روز چهارشنبه صبح علی برای مصاحبه بیاد مدرسه ساعت را پرسیدم گفتن ۹ صبح هست. اون شب یا اصلا نخوابیده بودم یا خیلی کم خوابیده بودم، شبهای ماه مبارک خصوصاً اواخرش که صبحها مدرسه تعطیله اینجوری میشه. ساعت ۹ به زور بیدار شدم و با علی راهی مدرسه شدیم، ساعت حدود ۹:۱۵ رسیدیم، با خودم میگفتم که دیر شده و الان وقت مصاحبه علی ادامه مطلب »

رنجنامه یا دلنوشته

از روزی که حدود چهار سال پیش به اهواز اومدم و مسئولیت اجرایی مدیریت مدرسه‌ی علمیه را عهده دار شدم، مسائل و مشکلات کوچک و بزرگ زیادی برام پیش اومد و با هر کدمشون به گونه‌ای کنار اومدم. وقتی اهواز اومدم محاسنم کاملاً سیاه بود و در این مدت کم عمده موهای سر و صورتم سفید گشت. باور بفرمایید اگر اهل دکتر و معالجه بودم ده‌تا مرض هم برام تشخیص میداد و میگفت مال درون ریزی مشکلات است، خودم حس میکنم که دچار ناراحتی و افسردگی شدم و شادابی و شوخ طبعی گذشته را دیگه ندارم. اکثر مشکلات به گونه‌ای است که نمیشه بیانشون کنم و جز خواص، کسی ازشون اطلاعی نداره. تصمیم گرفتم برای دل خودم هم که شده یه بخش خصوصی تو وبلاگم راه بندازم که تو اون بعضی چیزها را که میشه نوشت، بنویسم تا بلکه مرهمی بر زخمهای جانم باشد. البته رمز ورود برای دیدن درد دلها را به بعضی از دوستان خواهم داد و الا بی اثر خواهد بود.

این عکس فقط چند ماه قبل از اومدن به اهواز در شهر مقدس قم گرفته شده تا شاهدی بر ادعایم باشد.

ماه مبارک رمضان

فرا رسیدن ماه پر خیر و برکت رمضان را به عموم مؤمنین تبریک عرض مینمایم.

 

یک سالگی وبلاگ

امروز اولین سالگرد تولد وبلاگم هست. به همین مناسبت عکس یک سالگی علی را براتون میذارم. 😀

 

ثبت نام علی در دبیرستان

علی امسال میره اول دبیرستان دوشنبه هفته قبل کل پرونده‌اش را از مدرسه راهنمایی تحویل گرفتم. روز چهارشنبه مدارک را بردم برای ثبت نام در دبیرستان مورد نظر خودش، یکی از بچه‌های مسجد را که طلبه هم هست دیدم، جوان حدوداً ۲۰ ساله‌ای که محاسن خیلی پرپشتی داره و از محاسن من بیشتره 😀 (این را گفتم چون بعداً به کار میاد) یه برگه داشت که نیاز به امضای من داشت و به جایی مربوط میشد که تو مسیر دبیرستان علی بود. با من همراه شد و با همدیگه وارد دفتر دبیرستان شدیم، آقای مدیر تشریف نداشتن و من که با ایشان تلفنی هماهنگ کرده بودم، موندم که این آقایان کارمون را راه میندازن یا نه. بعد از سلام و احوال پرسی معمول عرض کردم که برای ثبت نام بنده زاده مزاحم شدم و با آقای مدیر هم صحبت کردم. سؤال کردن که برای چه کلاسی هست و وقتی گفتم اول طرف یکم جا خورد ولی چیزی نگفت معدل سوم راهنمایی را پرسیدن و بعد از اعلام معدل، گفت که معدلش خوبه اما هنوز به گونه‌ی خاصی به طلبه همراهم نگاه میکرد. 😀 بله درست حدس زدید فکر میکردن ایشان علی هست و از قد وقیافه و محاسنش در عجب بودن و نمیتونستن بپرسن. من که متوجه وضعیت شده بودم، پیش دستی کردم و گفتم دانش آموز ایشان نیستن. بعد از این بود که طرف یه نفس راحتی کشید. 😀

اقدام انقلابی

امروز در یک اقدام انقلابی رفتم و پیوندها را بررسی کردم. اونهایی را که منو پیوند نکرده بودن را پاک کردم. آخه انصاف دارها اگه وبلاگتون مذهبیه، درسته وبلاگم مذهبی نیست اما خودم که هستم، اگه در زمینه مسائل شرعیه، بنده که میتونم حداقل یه پاسخگوی ساده باشم. شما انتظار دارید دیگران لینکتون کنن، خوب شما هم لینک کنید، چه ضرری داره؟ اگه لینکی تو وبلاگتون نبود و بلد نبودید لینک کنید که اشکال نداره، اما ده‌ها لینک بعضاً بیخود هم دیدم، یکی از لینکهای بیخود هم لینک من باشه، چی میشه؟ 😀 بعضی از حذفها هم به این علت نبوده بلکه مثل آقا سینا که دیگه بار زده و رفته و هیچ اثر حیاتی ازش نیست و بعضیای دیگه  هم مثل فرکانسهای ماهواره هر چند وقت یک بار اسم و آدرسشون عوض میشه و من دیگه فرکانشون را گم کردم. 😀

البته بعضیا موندن، چون استثناء هستن و باید خودم برم براشون بخش پیوندها را راه بندازم. 😀 بعضیها هم به گونه‌ی دیگری استثناء هستن.

پشتیبانی ۲۴ ساعته واقعی

هر کسی که سایت شخصی داره به نوعی با دامنه و هاست آشنایی داره و با ارائه دهندگان خدمات مرتبطه. همه خدمات دهندگان شرکت اصلی هستن و دیگران ازشون نمایندگی گرفتن. 😀 همه پشتیبانی ۲۴ ساعته دارن و کادر مجرب هم از خصوصیات بارز همه‌شون هست. اما من یه سایت دیدم که پشتیبانیش با بقیه فرق میکنه. فرقش هم اینه که همه پشتیبانی ۲۴ ساعته دروغی دارن و فقط این بابا ۲۴ ساعته واقعی در دسترس است. 😀 ادامه مطلب »