یادمان شهدای هویزه

هیئت و خیریه امیر المومنین علیه السلام که موسسش یکی از دوستان و همکاران سابق بنده در سپاه هست، هر سال، شب جمعه آخر ماه مبارک رمضان، مراسم معنوی دعای کمیل و افطار را در کنار یادمانهای شهدا، برگزار میکند. امسال از بنده خواستند که همراشون برم، برنامه امسال در یادمان شهدای هویزه، هماهنگ شده بود، بنده هم به اتفاق دو نفر از دوستان، با خودروی شخصی خودم، با جمعشان همراه شدم، البته برنامه اینطوریه که هر کس با خودروی شخصی خودش باید بیاید و اگر نداشته باشد، با دیگران هماهنگ میکند و همراه میگردد، مراسم امسال، هم زمان شده بود با مراسم مشابهی که توسط گردان جعفر طیار اهواز برگزار شده بود، تقریباً بیست دقیقه قبل از اذان مغرب رسیدیم، مسئولین برگزاری مراسم گردان جعفر طیار، به خاطر نیامدن امام جماعتشان و اختلال در برنامه، نگران بودند، دوستانی که قبل از بنده رسیده بودند، خبر آمدنم را داده بودند و قرار گذاشته بودند، نماز واحدی برگزار کنند، به محض رسیدن، با تعداد زیادی از دوستان قدیم مواجه شدیم، با بسیاری از حضار مصافحه کردم و یک راست به سوی مسجد رفتم، اذان به صورت زنده گفته شد و نماز جماعت را اقامه کردم، بعد از نماز، تعداد بیشتری از دوستان را زیارت کردم، از جمله اخوی بزرگوار شهید مدافع حرم، حاج کریم غوابش، ایشان در نماز متوجه حضور بنده شده بود، از مومنین مسجد خودمون هستن و از صدام تشخیص داده بودند.

در این مراسم، بعد از افطار و دعای کمیل، مسابقه ای برگزار گردید و هدایایی به پاسخ دهندگان داده شد.
ادامه مطلب »

دعوت فامیلی

تقریباً یک هفته قبل از ماه مبارک رمضان، همسر یکی از فامیل نزدیکمون، رحمت خدا رفت، تو مراسم ختمش، یکی از بزرگان فامیل اومد پیشم و ضمن اظهار تمایل به ملاقات و نشستن با بنده، گفت که ان شاء الله به صورت خصوصی ازتون دعوت میکنم و بیشتر با هم گفتگو میکنیم، بنده خدا البته همسن و سال بنده نیست، فرزند هم سن بنده و بزرگتر دارد، بنده قبول کردم و گفتم که نیازی به دعوت نیست، هر موقع فرصت داشتید و بفرمایید، خدمتتون میرسم.

قضیه گذشت تا پری روز اخوی بنده زنگ زد و گفت که فلانی میخواد یه افطاری دعوت کند، کی بهش بگم؟ عرض کردم که امشب و شب جمعه دعوت دارم، بقیه شبها، جای خاصی نیستم، ایشان هم چهارشنبه شب براشون مناسب بود و همون شب را وعده داد.

دیشب باتفاق اخوی و پسر عمویمان، به منزل ایشان رفتیم، مدعوین فقط ما بودیم، نماز مسجد را به یکی از طلاب سپردم، در محل میهمانی، ابتدا، نماز جماعت خواندیم و سپس افطار میل نمودیم، بعد از افطار هم ساعتی، از هر دری سخنی داشتیم و صد البته مسائل شرعی و اعتقادی و سیاسی هم بود. 😀 ادامه مطلب »

شهید مدافع حرم

امروز بار دیگر شهر اهواز معطر میشود به عطر شهادت، شهادت جانباز دوران جنگ تحمیلی در دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام در سوریه، شهید حمید قنادپور، دیشب قرار بود طرفای ساعت ۹ شب، پیکر مطهر شهید، وارد اهواز بشه، سریع افطار خوردم و رفتم دنبال یکی از دوستان که با هم بریم فرودگاه برای استقبلال شهید، پرواز خیلی تأخیر داشت و تقریباً ساعت ۱۰ و نیم رسید، به علت برگزاری مراسم وداع با پیکر شهید در مسجد صاحب الزمان و تأخیر زیاد پرواز، تو فرودگاه، خیلی معطل نکردن و به سرعت به سمت مسجد به راه افتادن، ما هم، با کاروان ماشینهای تشییع کننده، راهی مراسم در مرکز شهر شدیم. ادامه مطلب »

دعوتی

دیشب منزل یکی از دوستان قدیمی دعوت بودم، دو سه سالی هست که بنده خدا، دوستان و همسایه های قدیمی را دعوت میکنه، یکی در ماه مبارک و یه دعوتی دیگه هم فکر کنم ایام فاطمیه دارد، دعوتی هم به صورت خانوادگی هست، البته امسال به دلیل بیماری مادرشان، مجردی دعوت کرده، تأکید بسیاری داشت که حتماً پسرها را با خودم ببرم، با این کار، نسل جدید را هم با همدیگه آشنا میکنه، برنامه با نماز جماعت به امامت بنده شروع میشه، قرار بود نیم ساعت قبل از اذان حرکت کنیم، اما بچه ها دیر کردند، محمد که نرسید و خودش با موتور اومد، علی هم با تأخیرش ملت را لنگ کرد، ده دقیقه ای از اذان گذشته بود که من و علی رسیدیم، همه سجاده ها پهن بود و موذن جمع، اذان میگفت، اقامه را هم کس دیگری گفت و بلند شدم و نماز را شروع کردم، نماز را اگر به جماعت بخونم، مختصر میخونم تا ملت روزه دار، به افطارشون برسن.

معمولاً در پایان و وقت خداحافظی، عکس دسته جمعی میگیرن، محمد زودتر رفته بود و تو عکس نیستش اما علی حضور فعالی سر سفره و در عکس داشت. 😀 ادامه مطلب »

لیالی قدر

شبهای پر خیر و برکت قدر امسال هم فرا رسیدند و باز دغدغه ها و حوادث احتمالی مراسم، ذهنها را مشغول خود کرد، شب نوزدهم و بیست و یکم، خودم در مسجد حضور نداشتم اما اطلاع داشتم که همه چیز به خوبی و خوشی انجام شده بود و مراسم خوب و آبرومندی برگزار گردیده بود. حتی همسایه ها هم که سالهای قبل، گروه گروه درب منازلشان تا سحر مینشستند هم، امسال این کار را نکردند. راز خوب و خوش برگزار شدن هم، حذف برنامه پر دردسر و پرخرج توزیع غذای سحری بود، نزدیک اتمام مراسم، ملت سحری ندیده، از اطراف و اکناف و بعضاً از محله های دیگر، سر میرسیدن و جمعیت عظیمی در مسجد کوچکی، تجمع میکردند و مصایب و گرفتاریها و غذا قایم کردنهای توزیع کنندگان ووو… ادامه مطلب »

قطع گاز منزل

در ماه مبارک رمضان، به خاطر گرمای شدید هوا و همچنین کوتاه بودن شبها، معمولاً مردم تا صبح بیدارن، ما هم که درسهامون تعطیل هستن، فرصت مغتنمی به دستمون میاد برای شب زنده داری و دید و بازدید، البته مشکلاتی هم ممکنه پیش بیاد، امروز یکی از اون مشکلات، ایجاد شد، یکی دو دوره هست که قبض گاز به دستم نرسیده، البته مدتی هم بود که بدهکاری و بعضی مشکلات، موجب تاخیر پرداخت قبوض منزل شده، هیچ وقت نمیذارم مبلغ بدهی زیاد بشه و قطعاً گاز منزل بیش از ۵۰ تومان نیست، با خودم گفتم اهواز که آب ندارد، برق ندارد، هوا ندارد، مدام رئیس جمهور عزیز و معاون اولش هم برامون گریه میکنن 😀 خوب ما باید شاکر باشیم و به خودمون دلداری بدیم که حداقل گاز داریم، اینقدر هم گاز داریم که دولت تدبیر و امید، رایگان به کشور حامی داعش و سایر تروریستها میده، دیگه نمیان برای ۵۰ تومان، مأمور بفرستن و بهش حقوق بدن و گاز را قطع کنن، نیازی به این پولها ندارن. 😀 بالخصوص تو ماه مبارک رمضان و گرمای طاقت فرسای هوا، اما زهی خیال باطل، ادامه مطلب »

سخنی با طلاب عزیز

وبلاگ بنده همانطور که همه عزیزان میدونن، بیشتر شبیه دفترچه یادداشت هست و بالخصوص از مسائل سیاسی و جنجالی اجتناب میکم و مطلبی نمینویسم اما در ایام انتخابات، همیشه، جو سیاسی بر بسیاری از مراکز حاکم میشود، این جو، در حوزه ها و دانشگاه ها بیشتر محسوس هست. دانشگاه را ارتباطی ندارم لکن تو حوزه، طلاب معزز مرتب سولاتی میپرسند، کلاسهای درس به حاشیه میرود و مباحثی مطرح میشود، هر قدر هم اجتناب بشود باز هم لابلای صحبتها، تعریضی به انتخابات میشود.
دیشب، یکی از اساتید بزرگوار، برای نماز تشریف اورده بود مسجد، پس از اتمام نماز دقایقی خدمت ایشان بودم و در مسجد نشستم، نکته ای را میخواست تذکر دهد، فرمود که شخصی از فلان جا با من تماس گرفت و خواست به شما تذکر دهم نسبت به مواضع سیاسی که اتخاذ کردید، بعد کلامی نقل کرد که برداشت ناقص و غلط تماس گیرنده بوده از صحبتهایی که نمیدانم به چه صورت به ایشان رسیده بود. گفتم که بنده را همه میشناسند، انقلابی و معتقد به نظام جمهوری اسلامی هستم و قطعا موضعی خلاف نظام نداشته و ندارم، شما که نمیخواهید همه مثل شما فکر کنند؟ شورای نگهبان این افراد را تایید کرده و همه صالح هستند، اصلح از نظر بنده فلانی و از نظر شما بهمانی است، این چه مشکلی میتواند داشته باشد که این بزرگوار احساس تکلیف کرده و به جای عمل شایسته تذکر به خودم، به شما گفته؟!!
تازه بنده اصلا نظر شخصیم را صریح نگفتم، فقط در مقام بیان نظر سنجیها، گفتم فلانی شانس زیادی ندارد و اگر اصولگرایان به اتحاد نرسند ممکن است قضیه سال ۱۳۹۲ تکرار شود. این مطلب به کجای جریان اصولگرایی لطمه میزند؟؟!!! ادامه مطلب »

نشست صمیمانه



دیشب، و بعد از چند شب هماهنگی، بالاخره توفیق شد خدمت طلاب پایه دوم مدرسه علمیه امام جعفر صادق علیه السلام، نشستی دوستانه و صمیمانه داشته باشم. بانی جلسه هم خودشون بودن، یک نفر مسئول پیگیری بود و متاسفانه، یکی دو شب قبل، به شدت گرفتار بودم و نشد خدمتشون برسم، تا اینکه، این توفیق، نصیبم شد و تجدید خاطره خوبی شد، از هر دری سخنی زده شد، و خاطرات کلاس احکام را که بسیار شیرین هم بودن، بازگو شد، بنده هم خاطراتی از طلاب سالهای قبل، بیان کردم، صد البته بحث سیاسی و انتخابات هم شد. 😀 ادامه مطلب »

اتمام و شروع

امروز درس شرح لمعه ای که دارم، تموم شد، بعضی از افراد این گروه، پنج سال قبل، وقتی طلبه مبتدی بودن، درس احکام مقدماتی را نیز خدمتشون بودم، زمان چه زود میگذرد و این عمر ماست که رو به نقصان و تمامی میرود. 🙁 معمولاً محدوده بخشهای مختلف شرح لمعه، به سختی تمام میشود و نیاز به کلاس فوق العاده و زمان اضافی پیدا میشود، به لطف خدا در این چند ساله، جز یکی دو بار، آن هم خیلی مختصر، نیازی به جلسات اضافی نداشتم، برنامه ریزی و مدیریت زمان، سبب پیشبرد خوب محدوده میشود، برخی از اساتید محترم، بیش از آنکه به فکر طلاب باشند که استادی توانا در بحثی داشته باشند، به فکر مرور درسهای خود هستند و این کار را با تدریس محدوده ها و کتب مختلف، انجام میدهند. در مدت مدیریت خودم، بارها شاهد چنین افرادی بودم، نتیجه، ارائه درس ضعیف و عدم موفقیت در اتمام محدوده شده است. این حقیر با تأسی از استاد فرزانه ام، آیت الله موسوی تهرانی که سالها در شهر مقدس قم، افتخار شاگردی ایشان را داشتم، و نیز پیروی از شیوه اساتید ارجمندی چون مرحوم آیت الله پایانی و آیت الله وجدانی فخر که تا آخر عمر شریفشان، به تدریس کتابهای خاصی همت گماشته و در آنها مسلط و صاحب نظر شده اند و هیچ گاه از شاخه ای به شاخه دیگر نپریده و با وجود تسلط بر مباحث مقاطع بالاتر، هم و غم خود را بر روی کتب خاصی متمرکز کرده اند، همیشه یک بحث خاص را تدریس کردم و مقیدم که چندین سال تکرار کنم، این کار سبب تسلط بیشتر و پیشبرد هر چه سریعتر محدوده میشود، البته در کنار این روش، باید وقت کلاس و سولات طلاب مدیریت شود. ادامه مطلب »

شهید کریم مراقی

دیروز و پس از هماهنگیهایی، قرار شد که امروز صبح با سه نفر از دوستان، راهی روستایی در اطراف اهواز بشیم، روستایی که من تا حالا نرفتم و راهش را هم بلد نیستم، هدف از رفتن هم، بررسی موقعیت زمینهای یکی از همراهان که اصالتاً اهل اونجاست، بوده. احیاناً برای مشارکت در طرح تولید قارچ و یا …، توسط دوست کار آفرین و رزمنده دفاع مقدس، آقای عظیم زاده، هماهنگیها انجام شد و مقرر شد که با ماشین من بریم، دیشب و یهویی دردی در تمام عضلاتم احساس کردم که حکایت از شروع تب و سرماخوردگی میکرد، درد لحظه به لحظه بیشتر میشد و هر طور بود سعی کردم بخوابم که صبح بتونم سر قرار حاضر باشم، تا صبح ناله کردم و هذیان میگفتم، طوری که خودم صدای خودم را متوجه میشدم، هیچ کس پیشم  نبود و الحمدلله مزاحمتی برای کسی نداشتم. ساعتها به سختی گذشت و دم دمهای صبح یکم دردم کمتر شد و خوابیدم، نیم ساعت بعد از اذان، به زحمت بلند شدم و نماز خوندم، برای جبران خستگی شب گذشته، دوباره خوابیدم، ساعت ۸:۳۰ با صدای موبایل بیدار شم، آقای عظیم زاده بود که حاضر و آماده، منتظر بوده. 😀 عذر خواهی کردم و وضعیتم را بهش گفتم، صبحانه خوردم و هر طور بود، رفتم. تا اینجا شاید تعجب کنید و مطالب را با عنوان پست، بی ربط بدونید، بله، حق باشماست، هیچ ارتباطی نداشت. ادامه مطلب »

ایام نوروز

تو ایام نوروز امسال، شرایط خاصی داشتم و یه جورایی مجبور بودم بیرون برم، تقریباً هر روز، تنهایی یا با دوستان و خانواده، بیرون رفتم. تنهایی را بهتون نمیگم کجا رفتم و کسی هم نبود ازم عکس بگیره. 😀

اما بقیه روزها را چندتا عکس میذارم. ادامه مطلب »

ناهار طبیعی در طبیعت

امروز صبح یکی از دوستان قدیم و رزمنده دوران دفاع مقدس؛ با هماهنگی قبلی اومد دنبالم و با هم؛ به یکی دو روستا؛ که مشغول انجام پروژهایی هست؛ رفتیم. ظهر هم رفتیم به مقر اصلی که طرح پرورش ماهی داره؛ پرورش ماهی ایشان با بقیه متفاوته؛ ماهیها در شرایط کاملاً طبیعی و با غذای معمولی بزرگ میشن؛ برای ناهار سه تا ماهی گرفتیم و کباب کردیم؛ نون محلی و دوغ و نوشابه هم موجود بود. برای آب کردن دلتون؛ چندتا عکس میذارم. 😀 ادامه مطلب »

سال ۱۳۹۵

روزهای رفته ی سال را ورق میزنم…
چه خاطراتی که زنده نمیشوند،
چه روزهاکه دلم میخواست تا ابد تمام نشوند،
و چه روزهاکه هر ثانیه اش یک سال زمان میبرد،
چه فکرها که آرامم کرد و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود،
چه لبخندها که بی اختیار برلبانم نقش بست و چه اشک هاکه بی اراده از چشمانم سرازیر شد!
چه آدم هاکه دلم را گرم کردند
چه چیزها که فکرش را هم نمیکردم و شد و چه چیزها که فکرم را پر کرد و نشد!
چه آدم هاکه شناختم و چه آدم ها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان!
و چه…….
و سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر میشود،
کاش ارمغان روزهایی که گذشت آرامشی باشد از جنس خـــــــدا

آرامشـــی که هیچگاه تمام نشود….

امام زاده محمد بن زید

در اطراف شهر گتوند امام زاده بزرگواری مدفون هست که فرزند جناب زید بن علی بن الحسن میباشد؛ امام زاده محمد بن زید؛ اطراف امام زاده؛ کوه‌ها و مناظر بدیعی وجود دارد و تا کنون چندین بار در قالب اردوهای یکی دو روزه؛ با حوزه اونجا رفتم؛ این بار همراه خانواده و محمد و همسرش؛ رفتیم؛ علی هم طبق معمول غایب بود؛ اصلاً بهش خبر ندادیم؛ هم درس داشت و هم دیگه جا نبود تو ماشین.

ادامه مطلب »

ماشینی که خواب میبیند. !!!

امروز صبح متوجه یه نوشته پشت ماشینم شدم، طفلکی خواب دیده بود، زبون بسته حرف که نمیتونه بزنه، برای همین، برام نوشته بود، من اولش باور نکردم اما چون قسم خورده بود، باورم شد. 😀 خودتون ببینید. ادامه مطلب »