امروز پنجمین سالروز تولد زهرا خانم هست، از یکی دو روز قبل همه در تکاپوی برگزاری جشن مختصری بودن، خودش هم منتظر بوده، اما نمیدونه تولدش کی هست، تا حالا شاید بیش از ۲۰ جشن تولد براش گرفته شده 😀 علاقه خاصی به تولد داره و هر چند وقت یک بار هوس میکنه جشن تولد بگیره، وقتی بهش میگیم که این مراسم سالی یک بار و در روز تولد برگزار میشه، میگه که الکی باشه و فقط کیک بگیرید. 😀 چون کسی دلش نمیاد ناراحتش کنه، یک کیک مختصر یا خریده میشه و یا تو خونه میپزن و جشن تولد براش میگیرن. 😀 ادامه مطلب »
ناهار در وقت شام
امروز تقریباً یهویی و به پیشنهاد زهرا خانم برای صرف ناهاری که نزدیک وقت شام شد به جای مورد نظر زهرا رفتیم، علت تاخیر یهویی بودن و دیر آماده شدن غذا بود. اونجا یکم اوضاع خوب نبود و زود هوا تاریک شد، عکاس ما هم یادش رفت فلاش را روشن کنه، 😀 عکسهای تار و تاریکی گرفته شده که فقط دوتا قابلیت انتشار را دارن.
ادامه مطلب »
فوق برنامه
این هفته به مناسبت نزدیک شدن شدن به اربعین حسینی درسها تعطیل شدند، اکثراً رفتند و جا مونده ها به کارهای روزمره مشغولن، من هم مشغول کارهای عقب افتاده و متفرقه شدم. امروز هم به خاطر علی و خارج از برنامه همیشگی، اول صبح جهت صرف صبحانه، راهی مکان تقریباً همیشگی شدیم. این هم گزارش تصویری. ادامه مطلب »
ناهار پاییزی
از اول پاییز، هر هفته و در روز پنج شنبه، بیرون رفتیم اون هم اول صبح و برای صرف صبحانه، دیروز پنج شنبه بود و به عللی نشد بریم، عوضش امروز برای ناهار رفتیم، امروز برای اولین بار، علی همراهون بود، پنج شنبه ها حوزه شون تعطیل نیست و تا حالا توفیق همراهی را نداشته، چون قضیه برای ناهار بوده و هوا گرم، به یه جای دیگه رفتیم که درخت و سر سبزی داشته باشه، به بعضیا هم نشون بدیم که اهواز اینطوری هم که فکر میکنن خشک نیست. 😀 عکاس نسبتاً خوبی تو این هفته داشتیم و گزارش تصویری را خدمتتون تقدیم میکنم. ادامه مطلب »
اولین هفته آبان
در ادامه تلافی گرمای بی سابقه امسال و خانه نشینی بیش از شش ماه، امروز هم اول صبح، عازم اطراف شهر شدیم و صبحانه را در فضای آزاد و به دور از هیاهو و سر و صدا، میل کردیم، امروز نسبت به هفته های گذشته، هوا گرمتر بود، به همین علت و به علت قراری که داشتم، زودتر از روزهای دیگر برگشتیم، البته نوع صبحانه هم در بازگشت سریعتر، بی تأثیر نبوده. 😀 (نوع صبحانه بر اساس نظر یکی از دوستان در پست قبلی انتخاب شده، البته این هفته امکان ماهیگیری نبوده و الا … 😀 )
عکسها را که دیدم، متوجه شدم از زهرا خانم عکسی گرفته نشده، البته فیلم ازش هست، اما امروز خیلی سر حال نبود، دیشب هر چه گفتیم زود بخواب تا صبح زود اذیت نشی، حریفش نشدیم. ادامه مطلب »
سومین هفته
امروز هم مثل دو پنج شنبه گذشته، از خنکی هوا نهایت استفاده را کردیم و اول صبح، راهی اطراف شهر شدیم، امسال قصد داریم تلافی گرمای بی سابقه را در بیاریم و ان شاءالله هر هفته، بیرون بریم، یکی از دوستان تو پست قبلی نظری داده بود و موجب عکس العمل یکی دیگه شد، اینجا خدمتتون عرض کنم که واقعاً هزینه زیادی نداره بیرون رفتن، شاید از موندن تو خونه هزینه اش کمتر باشه، هر چی باشه تو خونه آب و برق و گاز مصرف میشه و علاوه بر اونها، همون مواد غذایی را مصرف میکنیم، البته لازم نیست فکرتون را مشغول کنید و سبک سنگین کنید و حساب و کتاب راه بندازید، خود تغییر روحیه و استفاده از هوای آزاد، فواید زیادی داره که به خرج و زحمتش می ارزه. امروز متاسفانه یادم رفت دوربین با خودم ببرم، لذا عکسی از بچه ها و خودم گرفته نشد، فقط با موبایل، دوتا عکس از صبحانه گرفتم که تقدیم میکنم.
لطفاً کسی گیر به صبحانه ندهد، جگر مرغ هورمونی هست، بسیار ارزان، بسته ای سه هزار و پانصد تومان. ما مرغ و مخلفاتش را مدتهاست از سبد غذایی حذف کردیم، سالی یکی دو بار خوردن، اشکال نداره. 😀 ادامه مطلب »
دومین صبحانه
هفته قبل و همزمان با اولیم نسیم خنک، اول صبح، جهت صرف صبحانه، به مناطق خارج شهر رفتیم، تجربه خوبی بود، قبلاً فقط برای ناهار یا احیاناً شام، به این جور جاها میرفتیم اما صبحها، صفای بیشتری دارد و جاده و محل مورد نظر خلوت تر هستند، امروز از هفته قبل زودتر رفتیم و تدارک بهتری داشتیم، زهرا خانم هم به خاطر اینکه دیشب زود خوابیده بود، سر حال تر بود، وروجک کوچولو و جدید که اولین تجربیات بیرون رفتن را داره و سال قبل، این موقع به دنیا نیامد بود، با حرکات جالب و جذاب خودش، همه را سرگرم کرده، از جمله کارهای جالب او این بود که وقتی روی خاک قرار میگرفت، برای اینکه دستهاش به خاک نخوره و احیاناً اذیت نشه، دوتا عروسک پارچه ای میگرفت و چهار دست و پا میرفت، اولش فکر میکردیم که اتفاقی اونها را گرفته اما بعد که دیدیم روی فرش، این کار را نمیکنه، مطمئن شدیم که با فکر و برنامه، این کار را انجام میده که حاکی از هوش بالای ایشان در این سن کم هست، زینب تازه ۸ ماه را تمام کرده. متاسفانه عکاس این هفته ما ناشی بوده و از این صحنه ها عکس نگرفته، البته فیلم هست ولی حجمش کم نیست که بذارم تو سایت، تازه ویرایش هم لازم داره و بقیه حضرات، باید حذف بشن. فعلاً علی الحساب این چندتا عکس را داشته باشید تا بعد. 😀
اولین نسیم خنک
بعد از ماه ها گرمای طاقت فرسا، که عملاً توان بیرون رفتن در فضای آزاد را از مردم گرفته، امروز و همزمان با اولین برف و باران پاییزی در استانهای شمالی و شمال غرب کشور، نسیم خنکی هم در اهواز وزیدن گرفت، بچه ها بیش از شش ماه است، جایی نرفته اند و زهرا خانم، مرتب خاطرات بیرون رفتن و به قول خودش بدو بدو در فضای آزاد را مرور میکند، از چند روز قبل و با استفاده از نرم افزارهای هواشناسی، اجمالاً میدونستم که اهواز، هوای خنکی در روز پنج شنبه، خواهد داشت، همه وسایل مهیا بودند، در طول سال، لوازم آتش و چای معمولا، تو ماشینم هستن اما چون مدتهاست بیرون نرفتیم، دیگه ضرورتی نداشت تو ماشین بمونن، شب قبل، لوازم مورد نیاز آماده شد و قرار شد صبح زود و قبل از طلوع خورشید، راهی بشیم، بالاخره برنامه بدون تاخیر نمیشه و حوالی ساعت ۶:۲۰ صبح، حرکت کردیم، زهرا که هر روز ساعت ۱۰ هم نمیشد بیدارش کرد، سر حال و شاداب بود. برای صبحانه هم تو راه، تخم مرغ و نان تازه تنوری تهیه کردیم و در فضای دور از هیاهوی شهر و البته با آتش هیزمی که جمع کردیم، تخم مرغها و چای آماده شدند. جای همه شما خالی.
رابطه بین اعداد در ارث
این متن را در یک سایت دیدم، بسیار خوب توضیح داده، با تشکر از نویسنده محترم، عیناً کپی میکنم:
منبع: سایت شخصی دکتر اکبر احمدی
از نظر محاسبات ارث، دو عدد یا متساوی و متماثل هستند و یا اینکه مختلف هستند و دو عدد مختلف یا متداخل هستند و یا متوافقند و یا متباین هستند.
فرض تماثل و تساوی که واضح است مثل ۲ و ۲ . در صورتی که عدد بزرگتر مضربی از عدد کوچکتر باشد دو عدد متداخل هستند مثل ۴و۱۲ ، ۳و۹ . و در صورتی که دو عدد مضرب مشترکی غیر از عدد یک داشته باشند آن دو عدد متوافق هستند مثل ۱۰و۸ ، ۶و۹ .
باید توجه داشت درمورد توافق وفق یکی از اعداد عبارت است تقسیم عدد بر مضرب مشترک پس برای مثال در ۸ و ۱۰ وفق عدد ۸ عبارت است از ۴ چرا که ۲ مضرب مشترک می باشد. در غیر این صورت عددها متباین خواهند بود مثل ۵و۷ ، ۳و۱۰ . ادامه مطلب »
محاسبات ارث شرح لمعه
در جاهای مختلف شرح لمعه، به مناسبت، بعضاً مسائلی از ارث به میان آمده لکن مفصل آن مسائل در کتاب الارث آمده که با دانستن روش محاسبه ای که در کتاب ارث ذکر شده، همه موارد، قابل تطبیق هستند.
از آنجا که مطلب جامعی در باره محاسبات ارث نیافتم، بر آن شدم که با استفاده از شروح و حواشی، به زبان ساده و قابل فهم، مطلبی را جهت مراجعه و استفاده خود، طلاب و علاقه مندان، بنویسم. ادامه مطلب »
میلاد امام رضا علیه السلام
امروز میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام بود، به همین مناسبت، مراسم جشنی در مسجد امام علی علیه السلام برگزار شد، البته بیشتر مقصود، اطلاع رسانی به مومنین و نمازگزاران برای قضیه توسعه مسجد هست، منزلی در مجاورت مسجد خریداری کردیم، و ان شاء الله جهت توسعه، به مسجد ملحق خواهد شد، این دومین توسعه مسجد هست و چند سال قبل، منزلی به مساحت ۱۵۰ متر به مساحت اصلی مسجد که اون هم ۱۵۰ متر بوده، افزوده شد، اکنون هم ۱۶۰ متر قراره اضافه بشه و مساحت مسجد به بیش از ۴۵۰ متر خواهد رسید، تو طرح توسعه، مکانی برای بسیج برادران و خوهران در نظر گرفته شده و ان شاء الله من بعد، کمتر با مشکل مکان، جهت تشکیل کلاسها و برنامه ها مواجه خواهیم بود. ( جهت مشارکت در توسعه مسجد، میتوانید از طریق لینک بالای سایت، مبالغی را اهداء نمایید) ادامه مطلب »
همکلاس دوره راهنمایی
امروز قبل از ظهر و بر خلاف عادت همیشگی که شبها میرفتم خرید، برای خرید یه سری لوازم ضروری رفتم بازار، از مغازه دوستی که همیشه ازش خرید میکنم که خارخ شدم، چند قدمی بیشتر نرفته بودم که درب حیاطی باز شد، منزل را از سابق میدونستم که محل زندگی یکی از همکلاسیهام بوده اما فکر نمیکردم که هنوز اونجا زندگی بکنند، آقایی هم سن و سال خودم را دیدم که از منزل خارج شد، تو همون نگاه اول شناختمش، رفتم جلو و سلام و احوالپرسی کردم، گفتم من همکلاس شما بودم و اسم و فامیلش را بهش گفتم، خیلی تعجب کرد و البته شادی هم در چهره اش موج میزد، اون من را نشناخت، اسم چندتا از معلمها و همکلاسهای شاخص را که گفتم، همه را تأیید کرد، من خیلی شلوغ نبودم، این بنده خدا هم خیلی آروم و بی آزار بود، بهش گفتم که خیلی ساکت بودم و درسم خوب بود و… گفت فایده نداره، بریم یکم مغازه بشینیم، همراهش رفتم و تو مغازه کوچک طلا فروشی که داشت نشستیم، از اوضاع و احوال و زندگی و اولاد همدیگه سوال کردیم، شماره تماسش را گرفتم و یه قهوه عربی هم بهم داد و خوردم، خیلی اهل قهوه نیستم بالخصوص عربیش، اما چون تنها وسیله پذیرایی ایشان بوده و از طرفی میخواستم بهش عملاً ثابت کنم که براش احترام قائلم و مشکلی با دینش ندارم، خوردم، ایشان از اقلیت مذهبی است، از صابئین مندایی، قهوه را که گرم کرد، تقریباً مطمئن بود که از دستش نخواهم خورد، وقتی گفتم که از همون سالهای تحصیل، میدونستم که اقلیت مذهبی هستید و خانواده پدری بنده، ادامه مطلب »
حادثه ناگوار
انا لله و انا الیه راجعون
متاسفانه، سحر امروز با خبر شدم که طلبه فاضل، آقای صاحب زرّین، در اثر تصادف، سه روز قبل، در شهر مقدس قم، به رحمت ایزدی پیوسته و دیروز، در زادگاهش، شهر رامهرمز به خاک سپرده شده. این مصیبت را به صاحب حوزه ها، وجود مقدس امام عصر عجل الله تعالی فرجه و به خانواده و هم درسان و دوستانش، تسلیت عرض نموده و غفران الهی و جوار محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین را برای ایشان مسئلت مینمایم.
سال تحصیلی گذشته، یعنی ۹۵-۱۳۹۴ کلاسی در مدرسه دارالعلم آیت الله بهبهانی داشتم، درس فقه ۵، پایه ششم، محدوده کتاب طلاق تا آخر کتاب الاطعمه و الاشربه از شرح لمعه شهید ثانی، کلاس، طلاب خوب و با نشاطی داشت، یکی از منظم ترین افراد کلاس این طلبه بزرگوار بوده که اهتمام خاصی به درس و بحث داشت، استعداد و گیرایی بسیار خوبی هم داشت. روحش شاد و یادش گرامی باد. ادامه مطلب »
یادمان شهدای هویزه
هیئت و خیریه امیر المومنین علیه السلام که موسسش یکی از دوستان و همکاران سابق بنده در سپاه هست، هر سال، شب جمعه آخر ماه مبارک رمضان، مراسم معنوی دعای کمیل و افطار را در کنار یادمانهای شهدا، برگزار میکند. امسال از بنده خواستند که همراشون برم، برنامه امسال در یادمان شهدای هویزه، هماهنگ شده بود، بنده هم به اتفاق دو نفر از دوستان، با خودروی شخصی خودم، با جمعشان همراه شدم، البته برنامه اینطوریه که هر کس با خودروی شخصی خودش باید بیاید و اگر نداشته باشد، با دیگران هماهنگ میکند و همراه میگردد، مراسم امسال، هم زمان شده بود با مراسم مشابهی که توسط گردان جعفر طیار اهواز برگزار شده بود، تقریباً بیست دقیقه قبل از اذان مغرب رسیدیم، مسئولین برگزاری مراسم گردان جعفر طیار، به خاطر نیامدن امام جماعتشان و اختلال در برنامه، نگران بودند، دوستانی که قبل از بنده رسیده بودند، خبر آمدنم را داده بودند و قرار گذاشته بودند، نماز واحدی برگزار کنند، به محض رسیدن، با تعداد زیادی از دوستان قدیم مواجه شدیم، با بسیاری از حضار مصافحه کردم و یک راست به سوی مسجد رفتم، اذان به صورت زنده گفته شد و نماز جماعت را اقامه کردم، بعد از نماز، تعداد بیشتری از دوستان را زیارت کردم، از جمله اخوی بزرگوار شهید مدافع حرم، حاج کریم غوابش، ایشان در نماز متوجه حضور بنده شده بود، از مومنین مسجد خودمون هستن و از صدام تشخیص داده بودند.
در این مراسم، بعد از افطار و دعای کمیل، مسابقه ای برگزار گردید و هدایایی به پاسخ دهندگان داده شد.
ادامه مطلب »
دعوت فامیلی
تقریباً یک هفته قبل از ماه مبارک رمضان، همسر یکی از فامیل نزدیکمون، رحمت خدا رفت، تو مراسم ختمش، یکی از بزرگان فامیل اومد پیشم و ضمن اظهار تمایل به ملاقات و نشستن با بنده، گفت که ان شاء الله به صورت خصوصی ازتون دعوت میکنم و بیشتر با هم گفتگو میکنیم، بنده خدا البته همسن و سال بنده نیست، فرزند هم سن بنده و بزرگتر دارد، بنده قبول کردم و گفتم که نیازی به دعوت نیست، هر موقع فرصت داشتید و بفرمایید، خدمتتون میرسم.
قضیه گذشت تا پری روز اخوی بنده زنگ زد و گفت که فلانی میخواد یه افطاری دعوت کند، کی بهش بگم؟ عرض کردم که امشب و شب جمعه دعوت دارم، بقیه شبها، جای خاصی نیستم، ایشان هم چهارشنبه شب براشون مناسب بود و همون شب را وعده داد.
دیشب باتفاق اخوی و پسر عمویمان، به منزل ایشان رفتیم، مدعوین فقط ما بودیم، نماز مسجد را به یکی از طلاب سپردم، در محل میهمانی، ابتدا، نماز جماعت خواندیم و سپس افطار میل نمودیم، بعد از افطار هم ساعتی، از هر دری سخنی داشتیم و صد البته مسائل شرعی و اعتقادی و سیاسی هم بود. 😀 ادامه مطلب »