حدود ساعت ۱۲ شب بود که برای بازدید کامپیوتر یکی از دوستان تصمیم گرفتم برم منزلشون. چون میدونستم ویندوزشون سون بود و ممکنه یه سری نکاتی باشه که از پسشون برنیام، علی را هم با خودم بردم. ساعت ۱۲ و بیست دقیقه بود که حرکت کردیم و حدود ۱۰ دقیقه هم تو راه بودیم. کارهای لازم را روی سیستم اون بنده خدا انجام دادیم و تو مسیر برگشت، حدود ساعت یک و بیست دقیقه، طرفای دروازه که رسیدیم، متوجه اوضاع غیر عادی خیابان شدیم. از دور صدای همهمه و فریاد میاومد. سطح خیابان پر بود از پاره آجر و خورده شیشه. به علی گفتم که دعوا شده. جلوتر رفتیم، البته برای تماشا نرفتیم و مسیرمون را که لازم بود طی میکردیم. ناگهان به جمعیت رسیدیم و یه نفر با نیم تنه برهنه ایستاد جلوی ماشین و ازم خواست توقف کنم! من هم گازش را گرفتم، سرعتم را که دید پرید کنار و الا نفله شده بود. با چوبی که دستش بود به ماشین زد و پشت سرش چندتا سنگ به ماشین اصابت کرد. فوراً با ۱۱۰ تماس گرفتم و اطلاع دادم که اراذل و اوباش فلان مسیر را مسدود کردن و مزاحم مردم میش. پاسخگو اعلام کرد که اطلاع داره و نیرو اعزام کرده. از منطقه که دور شدم توقف کردم و ماشین را یه بازرسی کردم دیدم هیچ اثر خراش و ضربه جدیدی توش نیست. پیکان پوست کلفت چیزیش نمیشه. یکم توقف کردم و گفتم که برگردم ببینم پلیس مسلط بر اوضاع شده یا نه. دوباره به همون نقطه برگشتم تو خیابان اصلی کسی نبود اما تو کوچه فرعی همچنان جمعیت قابل توجهی ایستاده بودن. از آقا پلیس حافظ نظم و امنیت هم خبری نبود. 😀 دوباره راه خونه را در پیش گرفتم تو راه دیدم پلیس داره میاد اون هم با چه تجهیزات و چه جمعیتی !!! دو دستگاه موتور سیکلت و ۴ نفر. 😀 پیاده شدم و سلام علیکی کردم و گفتم که به ماشینم حمله شده و چرا اینقدر دیر اومدید؟ گفتن که تو صحنه بودیم و یگان ویژه را خبر کردیم چون از عهده ما بر نمیاومد. بهم گفتن که اگه خسارتی وارد شده فردا بیایید پاسگاه و اعلام شکایت کنید. مثل اینکه فقط خسارت مادی قابل پیگیری و شکایته و الا حمله به رهگزران و ایجاد رعب و وحشت عمل مباحی هست. 😀 راهی خونه شدم و تو راه برگشت و با فاصله دوری از محل درگیری و درحالی که بیش از ۴۰ دقیقه از اون دعوا گذشته بود، یگان ویژه آژیر زنان داشت میاومد. جایی که اصلاً آژیر لازم نداشت و صرفاً ایجاد مزاحمت برای مردم بود! نه ماشینی جلوش بود تا راه را باز کنه و نه خبری اونجا بود. محل درگیری خیلی دورتر بود. تازه چه یگان مفصلی. 😀 فقط یه ماشین بود که لابد حداکثر ۳ نفر توش بودن. چون جای یکی دونفر برای بازداشت احتمالی باید باشه. با خودم گفتم که واقعاً این مملکت را امام زمان (عج) اداره میکنه و الا اگه تنها یه نفر مسلح سر خیابان یا جادهای را بگیره و شروع به کشتار مردم بکنه تا این یگان ویژه بخواد با این سرعت خودشو برسونه و حفظ امنیت بکنه، اون جانی چقدر میتونه آدم بکشه؟
اسباب کشی مجازی
بعد از هک و چند روز در به دری و قطعی، بالاخره یه هاست گرفتم و سایت را منتقل کردم. در این مدت میهمان یکی از دوستان عزیز بودم و از هاست ایشان استفاده میکردم. هاست خوبی بود البته قبل از تغییر سرور. بعد تغییر معمولاً فقط ساعات صبح سایت باز میشد و انگار بعد از ظهرها تعطیل میشد. بعد از هک هم روی خوش ندیدم. هاست آلوده شده بود و فایلهای مشکوکی روش بود که هرچی پاکشون میکردم دوباره برمیگشتن. به هر حال از اون دوست عزیز تشکر میکنم و از خدمت ایشان مرخص میشم. 😀
دوستان طلبه که سایتهاشون روی اون هاست بود هم باید یه فکری برای خودشون بکنن. یعنی سر کیسه را شل کنن و یه هاست بخرن تا سایتشون را دوباره راه بندازم. بک آپ مطالب را دارم اما عکسها متأسفانه از بین رفته.
مجلس عزاداری
به مناسبت ایام شهادت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مجلس عزاداری، از امشب به مدت ۵ شب در منزل بنده برگزار میگردد.
هک
امروز صبح متوجه شدم که برادران مزدور و عامل صهیونیست، یعنی وهابیین خبیث در یک اقدام ناجوانمردانه وبلاگ بنده را هک کردهاند. 😀 البته یکی از عزیزان شب زندهدار حدود ساعت ۲ بامداد طی پیامی خبر هک را داده بود. اما بنده ساعت ۷ صبح متوجه شده و اصلاح نمودم.
جا دارد که عزیز میزبان قفلهای محکمی برای خانه قرار دهد تا دیگر شاهد نفوذ سارقان مزدور نباشیم.
ادامه تعطیلی مدارس در اهواز
با اینکه مدارس اهواز از حدود بیستم اسفند ماه عملاً تعطیل شده بود، امروز چهاردهم فروردین، معدود دانش آموزانی که به مدرسه رفتند نیز به منزل بازگردانده شدند. 😀
این مسئله که حاکی از ضعف و عدم قاطعیت لازم مسئولین آموزش و پرورش است و متأسفانه بعضاً دیده شده که معلمین محترم نیز دانش آموزان را به عدم حضور در ایام پایانی سال تشویق میکنند، ممکن است سبب خوشحالی دانش آموزان شود اما با توجه به شرایط آب و هوایی استان، دانش آموزان، با احتساب جمعهها و تعطیلات متفرقه و غیرمترقبه و همچنین تابستان، بیش از پنج ماه تعطیلی دارند که موجب افت علمی آنان میگردد.
جا دارد مسئولین محترم راهکار مناسبی برای جلوگیری از این پدیده که در سالهای اخیر رواج بیشتری پیدا کرده بنمایند.
تعطیلی نوروز
خوب الحمدلله تعطیلی هم رو به اتمام است و فقط مونده روز نحس ۱۳ به در که اون هم بالاخره تموم میشه. البته حوزه پنجم تا دهم باز بوده و درسها با جدیت برگزار شد. اما باز هم انگار جدی جدی نبود و سایه سیاه تعطیلی که کل کشور را فرا گرفته ما را هم بی نصیب نکرده بود. تعطیلی نوروز ضربه مهلکی به دانش آموزان و دانش جویان هست، تا بیان دوباره به درس و کلاس عادت کنن سال تموم میشه و افت درسی تو ماههای بعد نوروز مشهوده. همون ۳ یا ۴ روز بسه دیگه. چه خبره از ۲۹ بلکه در اهواز از ۲۳ یا ۲۴ و یا حتی زودتر، کلاسها عملاً تعطیل میشن، تعطیلات تابستانی هم در اینجا از وایل خرداد شروع میشه. مدارس ابتدایی که نیمه اردیبهشت کارشون تموم میشه. پس کی بچهها درس میخونن؟
همونطور که در پست اول پاییز گفته بودم از بهار و خصوصاً از تعطیلاتش خوشم نمیاد. تغییر ساعت هم میشه قوز بالا قوز تا نماز مغرب و عشا تموم میشه ساعت شده ۹:۳۰ تا بیای منزل و یه شام بخوری باید بخوابی تا صبح سرحال باشی. کلاً تو شش ماهه اول سال همه چیز به هم میخوره. ممکنه آقا سینا بگه شما که بهار ندارید و یه دفعه وارد گرمای طاقت فرسای تابستون میشید و به همین علت خوشت نمیاد، که البته بی تأثیر نیست اما توی قم و اصفهان که بودم هم همین احساس را داشتم. بویژه جلو رفتن ساعت که خیلی برنامهها را میریزه به هم.
دقایق آخر
چیز زیادی به حرکت نمونده، چه زود گذشت و چه کم بهره بردیم. مثل فرصتهای گذشته، متأسفانه این هم گذشت. در پایان این فقره از زیارت امام رضا علیه السلام را میذارم چون به نوعی مربوط به وحدت شیعه و سنی میشه. 😀
اللهم الیک صمدت من ارضی و قطعت البلاد رجاء رحمتک فلا تخیبنی و لا تردنی بغیر قضاء حاجتی و ارحم تقلبی علی قبر ابن اخی رسولک صلواتک علیه و اله بابی انت و امی یا مولای اتیتک زائرا وافدا عائذا مما جنیت علی نفسی و احتطبت علی ظهری فکن لی شافعا الی الله یوم فقری وفاقتی عندالله مقام محمود و انت عنده وجیه
اللهم انی اتقرب الیک بحبهم و بولایتهم اتولی اخرهم بما تولیت به اولهم و ابرء من کل ولیجه دونهم اللهم العن الذین بدلوا نعمتک و اتهموا نبیک و جحدوا بایاتک و سخروا بامامک و حملوا الناس علی اکتاف ال محمد اللهم انی اتقرب الیک باللعنه علیهم و البرائه منهم فی الدنیا و الاخره یا رحمن
دیداری حاصل از فضای مجازی
بی تردید یزرگترین اختراع بشر در قرن اخیر اینترنت است. فضایی مجازی که با استفاده از آن فاصله ها بسیار کم شده. شما در منزل خود نشسته اید و با سرار جهان میتوانید در ارتباط باشید. مطالب مفیدی را رد و بدل کنید. مقالات و کتب مختلف را جستجو مطالعه نمایید و ده ها کار دیگر. امشب با دوست عزیزی ملاقات داشتم که قبل از این فقط تو فضای مجازی با ایشان مرتبط بودم. مدیر یه سایت مذهبی مفید با تالارهای گفتگوی متعدد. تالارهای گفتمان کشف الیقین. ان شاءالله با دیگر دوستان هم توفیق ملاقات حضوری داشته باشم و عکس همه ی عزیزان را تو وبلاگ بذارم.
سرزمین موجهای آبی
امروز کم عقلی را به نهایت رسوندم و از صبح رفتم استخر موجهای آبی. کم عقلی از بابت اینکه آدم هزار کیلومتر راه بیاد برای زیارت، بعد یه روزش را کاملاً اختصاص بده به استخر و از زیازت محروم بشه. من تو برنامه های استخر پایه هستم و همیشه پیشقدم. اما این یکی را نمیخواستم برم، ولی طلبه ها اصرار کردن و به خاطر اونها قبول کردم که برم باهاشون. ساعت حدود ۱۰ صبح بود که وارد استخر شدیم، سانس تا ساعت ۱۱ شب ادامه داره اما به راننده مینی بوس گفتیم که ساعت ۳ بیاد دنبالمون. البته بعد به مدت یه ساعت تمدید شد. استخر اینجوری که تبلیغش میکردن نبود. توصیه میکنم اگه مشرف شدین مشهد براش وقت نذارید، ارزش نداره این همه پول بدین. از حرم خیلی دور بود و حدود نیم ساعت تو ماشین بودیم تا رسیدیم. الان تو فصل زمستون هستیم و زوار کمتر میان، اما با این حال خیلی شلوغ بود. خدا رحم کنه که تابستون چی میشه. بخشهای مختلف و متعددش فقط سرسره بود. سونا و جکوزیش خوب بود. همه مثل هم بودن، آدم بلاتشبیه یاد موسم حج میفته که همه مثل هم خودشون را پوشوندن. با این حال توی جکوزی پاسخگوی بعضی شبهات برادران نامرد و منحرف وهابی بودم 😀 ما را بگو که فکر کردیم با این لباس شناسایی نمیشیم. 😀 اذان ظهر که شد همه علمای اعلام و حجج اسلام با شلوار آستین کوتاه 😀 ایستادن به نماز. اونهایی که وضو نداشتن رفتن تو کار خشک کردن موهاشون و من و چند نفر دیگه که با وضو بودیم نماز ظهر و عصر را زود خوندیم و دوباره زدیم به آب. برای ناهار غذاهای مختلفی تو رستوران ارائه میشد. رستوران که چه عرض کنم، سر گردنه بود و قیمتهاش وحشتناک. تعداد زیادی از همراهان پیتزا ندیده، پیتزا خواستن، من هم طبق معمول تسلیم جمع بودم و چیزی نگفتم. البته خودم هم که پیتزا ندیده بودم و تا حالا فکر نکنم پیتزا خورده باشم. 😀 ، همچین بدم نیومد. البته بعد از خوردن پیتزا فهمیدم که چه چیز مزخرفیه. این بود گزارش امروز. وفتی برگشتیم از شدت خستگی از فیض نماز جماعت مغرب و عشاء هم محروم شدیم. علی مثل جنازه افتاده و من با بیحالی تمام این پست را نوشتم.
بارش برف در مشهد
امروز بعد از ظهر حوالی ساعت چهار رفتم حرم، جای همهی دوستان خالی یه زیارت خوندم و رفتم یه جایی که نفهمیدم کجاست. اما از وضعش معلوم بود که مسجده و اونجا نماز جماعت خونده میشه یه آقا سیدی هم مشغول تفسیر قرآن بود. نشستم و گوش دادم و منتظر وقت نماز شدم اذان که گفته شد دیگه جا نبود کسی بیاد. نماز مغرب و عشا را خوندم و طبق قراری که با پیامک با خانواده گذاشته بودم رفتم طرف باب الرضا. قبل از رفتن به حرم هوا صاف بود اما بعد نماز بیرون که اومدم برف نسبتاً شدیدی میبارید. من هم که عاشق برف بودم بی مهابا زدم به برف و رفتم سر قرار. این عکس را هم جلوی باب الرضا گرفتم
حرکت به سوی مشهد
بالاخره ساعت مقرر فرا رسید و طبق معمول با عجله و شتاب درها را قفل کردیم و سوار ماشین یکی از دوستان شدیم. تا فرودگاه تقریباً یه ربع بیشتر نیست اما ترافیک آخر سال مدت را به نیم ساعت رسوند. پروازمون ساعت ۱۰ شب بود و ما ساعت ۹ و خوردهای تو فرودگاه حاضر بودیم بعد از تشریفات و کنترل بالاخره ساعت ۱۰ و نیم سوار هواپیما شدیم. حدود ۱۰:۴۵ دقیقه پرواز کرد و تقریباً یه ساعت و نیم تو هوا معلق بودیم. 😀 بعضی همراهان ما اولین بارشون بود که مسافرت هوایی میکردن و براشون خیلی جالب و هیجان انگیز بود.علی هم اولین بارش بود. اما از حالتش فهمیدم خیلی هم خوشش نیومده و به قول خودش هواپیما یه اتوبوسه که به جای جاده تو هوا معلقه . گفتم پ نه پ یه قطاره که از آسمون آویزونه. 😀 ادامه مطلب »
طلبیدن و نطلبیدن
واقعاً میگن امام رضا طلبیده یا اینکه کسی نره میگن نطلبیده راست میگن. قرار اولیه کربلا بوده. به هیچ وجه کاروان برای تعطیلات گیرمون نیومد. فقط یه کاروان بود که روز نهم فروردین میرفت. تاریخش نسبتاً خوب بوده. ولی مشکل این بود که تعداد افراد ما حداقل ۲ کاروان یعنی ۲ اتوبوس بود. برنامه کنسل شد و با چه مصیبتی بلیت مشهد تهیه شد. حالا از حج و زیارت زنگ زدن میگن دوتا اتوبوس برای دوم فروردین جور شد. اگه میخواهید بیایید. 🙁
خیلی دیر شده بود و همه کارهای مشهد انجام شده بود. خوب دیگه امام رضا علیه السلام طلبیده و امام حسین علیه السلام لایقمون ندونسته بریم پابوسش.
پایان و خداحافظی
هر آغازی را پایانی است. امروز روز پایان بوده. پایان دوچیز یکی کلاس درسی که داشتم با طلبهها جلسه آخرش بود و به اتمام رسید که به همین مناسبت یه عکس دسته جمعی با بچهها گرفتیم.
سفر مشهد
چند وقت پیش دنبال گذرنامه بودم و همه کارها را انجام دادم. امروز هم گذرنامه علی رسید. اما مثل اینکه قسمت نیست بریم کربلا 🙁 عوضش امام رضا طلبیده و داریم میریم مشهد. ان شاءالله بیستم اسفند تا بیست و پنجم. اگه کسی تو این تاریخها اونجاست هماهنگ کنه خدمتش باشیم. 😀
بی خیال
بعد مدتها اومدم یه پست مفصلی نوشتم یدفعه به فکرم خطور کرد اگه یه دفعه برق بره چی میشه؟ کلی نوشته بودم برا همین ذخیره پیش نویس را هم زدم. نمیدونم چی شد یهو همه چیز به هم خورد. انگار یه زلزله اومد. نمیدونم اینترنت یه لحظه قطع شد، سرور یه لحظه ری ست شد.
به هر حال بیخیال شدم، حال ندارم دوباره بنویسم. اصلاً بهم نیومده یه پست مفصل داشته باشم. همینجوری بهتره. 😀