امشب در مسجد، به درخواست مربیان طرح صالحین، جلسه ای با حضور بنده تشکیل شد، یکی از حضار که نمیخوام اسمش را ببرم، اصلاً چه کار دارم بگم که آقای غوابش هست. 😀 تازگیا پولدار شده و یه گوشی اندروید گرفته، فی المجلس تعدادی عکس از جلسه گرفت و همون موقع تو واتساپ به اشتراک گذاشت، یعنی میخواست ثابت کنه که آنلاین آنلاینه، بعد ازم خواست که عکسها را تو وبلاگم بذارم، من هم به خاطر این دوست عزیز، تعدادی از تصاویر را منتشر میکنم. ادامه مطلب »
سوتی ۹ دی
روز ۹ دی چند سالی است که در همه جای کشور، مراسماتی به مناسبت روز بصیرت، برگزار میشه، امسال در اهواز، مراسم همزمان بود با تشییع پیکر سرهنگ پاسدار، حمید تقوی فر، که در دفاع از حرم مطهر عسکریین علیهما السلام به فیض شهادت رسیده بود. تو مراسم یه پلاکاردی توجهم را جلب کرد، خوندمش، دیدم یه سوتی ضایعی هست و کلاً ادبیات فارسی را به جای پاس داشتن شوت کردن و جناب فردوسی تو قبر لرزیده و فهمیده که ۳۰ سال عمرش را بیخودی هدر داده بود که نتیجه این شده. 😀
سالروز حماسه ۹ دی را به امت ولایت مدار گرامی باد.
اربعین حسینی
چند سالی است که اربعین حسینی حال و هوای دیگری پیدا کرد. شور حسینی هم هر سال بیشتر میشود، امسال اوضاع متفاوت تر است، خیلیها فکر میکردند که وضعیت امنیتی عراق و هجوم داعش تعداد زوار را کم میکنه اما انگار تاثیرشون برعکس بوده و سیل عاشقان و دلداگان بیشتر شده، حوزه های علمیه تعطیل شده و مساجد به طرز محسوسی کم جمعیت شدن، کلاسهای دبیرستان و دانشگاه هم وضع مشابهی دارن، هرکی را میبینی یا خودش رفته یا نزدیکانش اونجا هستن، این همه گفتم که بگم علی هم امروز کربلایی شد و رفت. 😀البته این عکس مال نوروز ۹۲ هست که در درب سمت قبله حرم مطهر امیرالمومنین علیه السلام گرفته شده است.
تعمیر منزل مسجد
حدود یک سال قبل، خبر خرید منزل جهت توسعه مسجد را دادم، مستآجر داشت و قرار بود، اول تیرماه ۹۳ منزل را خالی کند، بنده خدا هم سر موعد مقرر، اقدام کرد، چند نفر هم مراجعه کرده بودن برای اجاره، چون، منزل اسم مسجد را یدک میکشید، همه میخواستن، با کمترین قیمت ممکن، بهشون داده بشه، بنده هم که برای خرید منزل، مبلغ زیادی بدهکار شده بودم، به هیچ وجه زیر بار نرفتم، یکی از بچه های مسجد قرار بود که منزل را اجاره کنه با ۱۷ میلیون ودیعه و مبلغی کرایه، منزل تعمیر لازم داشت، خودش گفت که شبهای ماه مبارک، فرصت خوبی است، بچه های مسجد را جمع میکنم و کنده کاری را انجام میدن، سرامیک کار رایگان هم سراغ داشت، خلاصه کل هزینه حدود یک میلیون تومان، برآورد شد. این بنده خدا هم ۶ میلیون داده بود تا بدیم مستآجر و خونه خالی بشه، بعد از تخلیه منزل، تمام حرفها و نقشه ها به فراموشی سپرده شد، شبهای رمضان، یکی پس از دیگری سپری شد، عید فطر و قربان و غدیر هم فرا رسید و گذشت تا به محرم رسیدیم، شبهای اول محرم بود که این بنده خدایی که قرار بود همه چیز را به صورت رایگان، هماهنگ کنه، وقت و بی وقت زنگ میزد و میگفت که منزل باید سریع تعمیر بشه و من دیگه فرصت ندارم و قرار دادم رو به اتمام است، هر چه گفتم که شما قرار بود همه چیز را تو ماه رمضان تموم کنید و الان محرم شد و کاری نشده، به خرجش نمیرفت و بنده مقصر اصلی بودم نزد ایشان، من هم گفتم اصلاً آقا جان ما منزل اجاره نمیدیم، پولش را جور کردم و ریختم به حسابش و ازش خلاص شدم، البته خیلی ازم ناراحت شد و چند روزی سر سنگین شد. یکی از اقوام، دنبال منزل میگشت و وقتی فهمید که منزل اجاره داده میشود، مراجعه کرد و تلاش کرد با کمترین قیمت، منزل را اجاره کنه، طبق معمول هم حرف بنده یکی بود و به کمتر از ۲۰ میلیون ودیعه، راضی نشدم، از اواخر آبان تا همین امروز، گرفتار تعمیرات ساختمانی بودم، انگار منزل شخصیه که کسی به کسی کاری نداره، نه هیئت امنایی و نه بسیجی، هیچ کس به کمک نیامد، روزهای اول یکی دوتا از پیرمردهای مسجد اومدن، یکی بنا بود و دیواری زد، یکی هم جوشکار بود و دو عدد پنجره برای منزل درست کرد، کارهای دیگه، با پول انجام شد، خدا گرفتار داعشتون بکنه راحت تر و بهتره تا گرفتار بنا و کارگر ساختمانی بشید. با اینکه به هیچ کس تا اتمام کار و تحویل دادن، پول نمیدادم، اما کلی اذیت کردن، تا بالاخره اولتیماتوم شدیدی دادم و پایان کار را روز جمعه ۱۴ آذر اعلام کردم. هر طور بود کار را تحویل دادن و زمان حساب و کتاب رسید، یه بنده خدایی هماهنگ کننده بود و کارگر و بنا و لوله کش را هماهنگ میکرد، در مواردی متآسفانه با طرف، قیمت را طی نمیکردن، مثلاً یکی را اورده بودن به عنوان گچ کار، گچ کار که چه عرض کنم، هر کاری بلد بود به جز گچ کاری، کار دو سه ساعته را توی دو روز انجام داد، بعد گفت که دستمزدم ۶۰۰ هزار تومان میشه، من به واسطه گفتم که شما باید قیمت مشخص میکردید و برای اینکه چیزی گردنمون نمونه، مبلغ را یک میلیون تومان میدم، 😀 لوله کش و برقکار هم همه کاری بلد بود به جز لوله کشی و برقکاری. 😀 خلاصه، برای تمام خرابکاریها، پول کم کردم. خلاصه پروژه تا هم اکنون نیز ادامه دارد و بنده شخصاً مشغول خورده کاری شدم، امروز شیشه ها را نصب کردم، قرار بود روشویی و ظرف شویی را هم نصب کنم، که دسته گلهای لوله کش و خریدار ظرف شویی، مانع شد، محل قرار گرفتن شیر ظرفشویی به طرز وحشتناکی، اشتباهی سوراخ شده بود و کل کار را خراب میکرد، لوله فاضل آب زیر روشویی هم به تنهایی، تبدیل به یک پروژه ملی شده و یک روز برای اصلاحش وقت لازم است. خلاصه بنده الحمدلله، امسال نمیتونم برم کربلا و الا یه راست خودم را تحویل داعش میدادم و از این گرفتاریها، خلاص میشدم.
اردوی یک روزه حوزه
امروز با طلاب جدید الورود حوزه به یک اردوی یک روزه رفتم، اردویی در منطقه گمبوعه در حدود ۲۰ کیلومتری اهواز، منطقه وسیعی که جهت تثبیت ماسه هایش، از سالها قبل عملیات درخت کاری درش انجام شده و الآن تبدیل به جنگلی شده، از چند روز قبل قرار بود یک اردوی ۲ روزه به مقصد اندیمشک داشته باشیم، اون هم با شرکت تمام طلاب، یکی دو روز قبل از تاریخ مقرر، اردو کنسل شد، طلاب جدید الورود، تا کنون هیچ اردویی از طرف حوزه نرفته بودن، برای همین و جهت جبران اردوی کنسل شده، اردوی امروز را برگزار کردیم، حدود ساعت ۱۱ صبح مینی بوس حرکت کرد و چون غذا آماده نبود، قرار شد که با حدود نیم ساعت تاخیر، من و سه نفر از طلاب، بهشون ملحق بشیم، حدود یه ربع به ۱۲ و پس از تحویل گرفتن غذا، به راه افتادیم، وقتی به مقصد رسیدیم، دوستان، مشغول نماز جماعت بودن، نماز و ناهار و چای آتشی اون هم در بین طلاب، واقعاً صفای خاصی داره، بهترین قسمت اردو بازی معروف ” زو” هست که بنده را هم جذب کرد، البته به خاطر مسائل امنیتی از حضور بنده در این بازی، هیچ گونه عکس و فیلمی گرفته نشده 😀 ولی از بقیه بخشها، تا دلتون بخواد فیلم و عکس وجود داره که قراره دوستان، توی گروه واتساپ، به اشتراک بذارن، تا این لحظه کسی، چیزی نفرستاد و فقط بنده، عکسهایی را که اینجا منتشر کردم را تو گروه گذاشتم. ادامه مطلب »
جشن غدیر
امشب مراسم باشکوهی به مناسبت عید الله الاکبر، عید سعید غدیر، توسط حوزه علمیه، در مسجد روبروی مدرسه، یعنی مسجد امام زین العابدین علیه السلام، برگزار شد. در این مراسم که برای اولین بار، با این وسعت، در منظقه حصیرآباد برگزار میشد، تعداد ۲۲ نفر از طلاب، مفتخر به تلبس به لباس مقدس روحانیت شدند، ۱۲ نفر از طلاب مدرسه امام جعفر صادق علیه السلام و بقیه از سه مدرسه دیگر بودند. انصافاً شادی عید یک طرف، شادی به ثمر نشستن طلابی که از ابتدای تحصیل، تا کنون در خدمتشان بودم، چیز دیگری است که قابل وصف نیست. جمعیت به حدی بود که شبستان مسجد کاملاً پر شده بود و برای بقیه، حیاط مسجد فرش شده بود.
ضایع شدن یک دوست
یه دوستی دارم، از این افرادی که فیس بوک را حرام میدونن و نوشابه کوکاکولا نمیخورن و از این جور صحبتها، خیلی بهم گیر میداد برای قضیه فیس بوک و بله که آقایون فتوا دادند و حرام است و وسیله صهیونیستها و …. من هم که طبق معمول زیر بار این حرفها نمیرم و وظیفه علما را بیان حکم میدونم و تعیین مصادیق و موضوعات به عهده خود مکلف هست، البته این را خود مراجع بزرگوار میگن و ربطی به بنده نداره، معنی نداره که بگیم ویدئو یا مثلاً تلویزیون حرام است، در حالی که استفاده حلال هم ممکن باشد. خلاصه به طور خیلی اتفاقی فهمیدم که تو منزلشون به خاطر کم بودن فشار آب، به لوله اصلی، پمپ وصل کردن 😀 این کار هم که کاملاً از نظر سازمان آب، غیر قانونی و تجاوز به حقوق دیگران است، بعد از اون اگه حرفی از فیس بوک میزد، میگفتم که فیس بوک اگر هم غیر قانونی باشه دیگه حق الناس توش نیست، شما تشریف ببرید پمپ منزلتون را بذارید کنار، بعد از دیگران ایراد بگیرید. 😀 یه روز چند تا آدرس براش پیدا کردم که در مورد پمپ استفتاء شده بود و آقایون هم اون را تابع قانون دونسته بودن، همچنین لینکی که در مورد غیر قانونی بودن پمپ، بود، اتفاقاً قبلش تو واتساپ وابسته به فیس بوک 😀 ازم مطلبی در باره مذمت سب، خواسته بود. نگو با کسی بحثش شده بود، لینکها را که براش فرستادم، بدون اینکه بازشون کنه به عنوان مطلب علیه سب، برای طرف ارسال میکنه. 😀 دیگه خودتون قیافه دوستم را تصور کنید وقتی فهمید که چی برای طرف فرستاده.
تغییر سرویس اینترنت
حدود ۲ سال هست که مشتری اینترنت مخابرات هستم، سرویس نامحدودی داره که تا الان راضی بودم، از شر شاتل و پارس آنلاین و شرکتهای دیگر راحت شدم، تعرفه مخابرات نسبت به بقیه کم بود و سرعت نصب هم زیاد، به طوری که تقریباً کمتر از ۴۸ ساعت اینترنت در اختیارم بود. امسال متوجه شدم که تعرفه هاش یه دفعه سیر صعودی پیدا کردن و اشتراک نامحدود را اصلاً برداشتن و یا تو بعضی سایتهاشون، قیمتش تقریباً ۱۰۰% افزایش پیدا کرده، این یعنی برای دوره جدید باید به فکر یه شرکت دیگه باشم، تو این مدتی که مخابرات در عرصه اینترنت فعال شده بود، فضای رقابتی باعث شد که شرکتهایی مثل شاتل، تعرفه شون را بیارن پایین، چون دوستان زیادی اینترنتشون را با مشورت بنده میگرن، همینجا اعلام میکنم که همه شرکتهای اینترنتی به نوعی دزدی دارن، البته کم بیش داره ولی همه یا از ترافیک میبرن یا از سرعت، یا تعداد مشترکینشون بیش از حد استاندارد و ظرفیتشون هست که باعث افت سرعت همه میشه، ترافیک رایگان شبانه شاتل که دروغ شاخداری است که از بس گفتن، همه باور کردن، غافل از اینکه از ساعت یک الی ۳ عملاً اینترنتتون قطع میشه و مثل آمریکا میشین که هیچ غلطی نمیتونه بکنه. 😀
در حال حاضر، به دوستانی که دنبال تعرفه مناسب میگردن، اعلام میکنم که گزینه اصلح از نظر بنده، البته در اهواز، شرکت شاتل است، لذا پس از تمام شدن اینترنت مخابرات، یا جهت اشتراک جدید، تشریف ببرید شاتل. موفق باشید.
باز شدن کامل گچ
بالاخره پس از روزها انتظار، جمعه ۴ مهر ماه ۹۳ هم فرا رسید، روزی که قرار بود گچ پاهای زهرا، باز بشه، یکم دیر از منزل بیرون رفتیم، به همراه تجهیزات کامل، دو سه تا شلوار نو که دیشب خریده بودیم، کفش نو و جوراب، جورابها را تو منزل پاش کردیم، اما وجود گچ مانع از استفاده از شلوار و کفش بود، زهرا کلی ذوق کرده بود که میخواست پس از ۶۸ روز، در بند بودن، پاهاش آزاد بشه و شلوار و کفش پاش کنه، با این حال به محض مشاهده بیمارستان، شروع به گریه کرد و درخواست رفتن کرد، ادامه مطلب »
در حاشیه بستری شدن زهرا
دیروز توی بیمارستان یه کاعذی تو تابلوی اعلانات، نظرم را جلب کرد، یه غلط ضایع توش هست، البته از این چیزها، زیاد میبینم اما به خاطر شرایط خاصی که دارم، نمیشه تو ملاء عام ازشون عکس بگیرم، اگر کسی همراهم باشه ازش میخوام بره و یواشکی یه عکس بگیره، اما این یکی را با اینکه، بیمارستان، خیلی شلوغ بود، خودم گرفتم، البته به صورت کاملاً نامحسوس و با رعایت نکات ایمنی. 😀 این غلطهای املایی تازگیا بالخصوص تو اهواز، زیاد شده، ادامه مطلب »
عمل جراحی مجدد
امروز پس از مدتها انتظار، مرحله جدیدی در دوره درمان زهرا، بود. از تاریخ ۷ شهریور، که گچ زهرا تعویض شد، برای امروز نوبت بستری دادند، عمل جراحی مختصری برای بیرون کشیدن پینهای کار گذاشته شده در پای زهرا، مثل دفعه قبل، صبح زود نرفتیم، چون فایده ندارد و تا تعویض شیفت که حدود ساعت ۸ انجام میشه، عملاً کاری برامون انجام نمیدن، ساعت حدود ۸:۳۰ توی بیمارستان بودیم و تا قبل از ۱۰، از مرحله پذیرش، رد نشدیم!!! فقط یه ۲۰ دقیقه، خنده ها و شوخیهای خانم و آقایی در صندوق، معطلمون کرد، (ان شاء الله که محرم بودند) قبلش کلی گیر دادن به اینکه دکتر نوشته ۷ شهریور و شما چرا الان اومدید؟ هر چی توضیح میدادم که تاریخ ویزیتش بوده و خود دکتر و منشیش در جریان هستند و ما را میشناسند، به خرجشون نرفت و تا تماس نگرفتند، خیالشان راحت نشد. ادامه مطلب »
چهل و دو روز بی تحرکی
از روز عمل جراحی زهرا خانم تا الان دقیقاً ۴۲ روز میگذره، از کمر به پایینش تو گچ بود و عملاً هیچ گونه حرکتی نمی تونست انجام بده، به علت سنگینی گچ، بغل کردن و جابجا کردنش هم مشکل بود، زهرایی که تقریباً هر شب، کل اعضای خانواده در خدمتش بودن و به خاطرش بیرون میرفتن، مجبور بود، وضعیت جدید را تحمل کنه و باهاش بسازه، اول که عمل کرد بهمون گفته بودن که حدود ۴۵ روز تو گچ میمونه، و دو هفته قبل مطلع شدیم که این گچ گیری، پایان کار نیست، پس از باز کردن گچ، جهت بیرون کشیدن پینهای کار گذاشته شده در استخوان، لازم است که پاها حرکت نکنند، برای همین منظور، از زانو به پایین هر دو پاش را گچ گرفتن و یک چوب هم بین دو قسمت گچ قرار دادن، برای خلاصی هر چه زودتر، زود، نوبت گرفته بودم و جزء اولین نفرات بودیم اما به خاطر گچ و باند، معطل شدیم، قضیه از این قرار است که دو روز قبل و جهت تسریع در کارها، اقدام به تهیه لوازم مورد نیاز برای گچ گیری کردم، متأسفانه، داروخانه، اشتباهاً چیزهایی داده بود که مورد نظر پزشک معالج نبود، ادامه مطلب »
سومین سالگرد
امسال سومین سالگرد شروع به کار وبلاگم را کلاً فراموش کردم، تاریخ افتتاحش ۲۹ تیر ۱۳۹۰ بوده، تیر ماه امسال و روز بیست و نهم خیلی سرم شلوغ بود، روز ترخیص زهرا خانم از بیمارستان بود، بعدش هم مرتب دوستان و آشنایان، لطف میکردن و سر میزدن، تو حوزه هم اوج کار پذیرش طلاب مبتدی بوده، همه این عوامل دست به دست هم دادن و باعث شدن که من امروز متوجه سومین سالگرد تولد وبلاگم بشم، همونطور که سمت راست وبلاگ نوشتم، موضوع خاصی را دنبال نمیکنم و اینجا را محلی برای نوشتن خاطرات و دلنوشته ها قرار دادم، خاطراتی را که میشه، منتشر میکنم و بقیه را به صورت خصوصی نگه میدارم، شاید روزی امکان انتشار پیدا کنن. حالا که این مطلب را نوشتم، به مطالب قبلی رجوع کردم و دیدم همچین هم به سالگرد تولد، عقیده ای نداشتم، چون تا حالا فقط برای اولین سالگرد، پست زدم، تا قبل از این فکر میکردم که برای دومین سالگرد هم چیزی نوشتم. برای اولین سالگرد، عکس یک ساگی علی را گذاشتم، الان هم عکس سه ساگی علی را میذارم، ممکنه بعضیا بگن که چرا عکس علی، خوب راه اندازی وبلاگ، همونطور که تو اولین پست نوشتم، ایده ایشان بوده که البته الان به بلای جونش تبدیل شده و بارها تهدیدش کردم که عکسهای دوره کودکیش را منتشر میکنم، چون میدونم، یکمی مخالفه. 😀 البته جنبه شوخی داشته و تا به حال، عکسی که دوست نداشته را منتشر نکردم. ادامه مطلب »
شهادت امام جعفر صادق(ع)
مصائب دنیا
روز جمعه، یعنی دو روز قبل، زهرا خانم را جهت تعویض پانسمان به بیمارستان بردم، از قبل نوبت داده بودن ولی خود دکتر نیومده بود، منشی گفت که کار خاصی نمیخواد انجام بده و خود دکتر سپرده که مواردی مثل شما، انجام داده شود مع ذلک اگر میخواهبد خود دکتر را ببینید، باید روز یکشنبه بیایید. من قبول کردم و دستیار دکتر قسمتی از گچ را باز کرد و زخم را ضد عفونی کرد، نمیدونید این دو هفته چقدر بر من سخت گذشت و هر موقع زهرا را توی اون وضع میدیدم، غمی سنگین بر من مستولی میشد ولی به رخم نمی آوردم و حداقل جلوی خانواده، اظهار نمیکردم، میگن آدم وقتی مصیبتهای بزرگتر از مصیبت خودش را ببینه، خدا را بر همین وضعیت، شکر میکنه، بیماران زیادی را دیدم که نوبت مراجعه شون همون روز جمعه بوده، پسر ۵ ساله ای که دقیقاً همون عمل زهرا را انجام داده بود، البته دو هفته قبل از زهرا، بنده خدا اصلاً راه رفتن را تجربه نکرده بود، یعنی مشکل ضعف جسمی شدید داشته و علاوه برآن در رفتگی لگن هم داشته که منجر به عمل شده بود. دختر خانم ۱۰ ساله ای که هیچ وقت راه نرفته بود و حتی بعد از چندین عمل، هنوز قدرت ایستادن را هم نداشت. دیگری هر دو پایش عمل شده بود و … انگار صحنه طوری چیده شده بود که بفهمم مشکل من در مقابل دیگران چیزی نیست، برای همه اونها دعا کردم و برای حال دخترم، خدا را شکر کردم. خداوند همیشه بهترین را برای بنده اش مقدر میفرماید و هر کسی را به گونه ای آزمایش میکند.
امروز طرفای ساعت ۱۱ صبح، مشغول انجام مصاحبه بودم، در هنگام مصاحبه تأکید کرده بودم که کسی وارد اتاق نشود و تلفن هم وصل نکنند. دیدم نگهبان به سمت اتاق اومد و یک یادداشتی دستش بود، فهمیدم که خیلی مهمه که اومده میخواد وارد اتاق بشه، اشاره کردم که بیاد داخل، کاغذ را گرفتم و خوندم، از یه دوست قدیمی بود، ازم میخواست باهاش دیداری داشته باشم، این دوست را حدود ۱۰ سال یا بیشتر ندیده بودم، سال گذشته خیلی تلاش کردم باهاش تماس بگیرم، اما موبایلش را جواب نمیداد، اوقات مختلفی تماس گرفتم ولی نتیجه نداشت، برای دیدنش به اتاق نگهبانی رفتم و اوردمش داخل، لباس سیاهی پوشیده بود که حاکی از مصیبت زدگی ایشان بود، البته تو چهره غم زده اش، همه چیز معلوم بود، بالاخره بغضش ترکید و شروع به تعریف کرد، شب عید فطر و ساعتی قبل از اذان مغرب، حادثه ای برای دختر ۶ ساله اش میفته که منجر به خونریزی شدید و در نهایت درگذشتش میشه، در گذشت، قبل از رسیدن به بیمارستان، مرگ فرزند، آن هم در دستان پدر، سخت ترین مصیبتی است که میشه، تصورش کرد، این مصیبت، دیگه آخرش بوده و فقط مصیبت های امام حسین علیه السلام، از اون بالاتر بود، من هم ضمن یادآوری مصیبت علی اصغر امام حسین علیه السلام، برای این دوست عزیز آرزوی صبر جمیل و اجر جزیل نمودم، تا مرهمی بر زخمهای این پدر فرزند از دست داده باشد.