وعده داده بودم که نتیجه رفتن به مدرسه علی را براتون نقل کنم، همانطور که انتظار میرفت یکی از مدافعین اومده و نظر داده. من هم بدون هرگونه دخل و تصرفی تأییدش کردم. البته بارها گفته ام و بار دگر میگویم که منظور بنده معدود معلم متخلف هست و الا معلمین خدوم و زحمت کش، جای خود دارند و حق …
ادامه مطلب »صادق
عَدالت، مشکل ساز شد.!!!
امروز علی ازم خواست که اگه فردا وقت داشته باشم، برم به مدرسه شون سر بزنم، البته این خواسته آقای مدیر هست و ایشان ابلاغ کننده بودن، من هم که میدونستم بی خودی از ولی دانش آموز نمیخوان برن مدرسه، یه کاری باید کرده باشه، ازش خواستم توضیح لازم را بده و بگه چی شده که مدیر من را خواسته؟ …
ادامه مطلب »حماسه حضور
امروز ۲۲ بهمن ماه و سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی است، از دیشب برنامه ریزی مناسب برای شرکت در راهپیمایی، انجام شد، علی که امسال، تبدیل به یک آدم کاملاً سیاسی شده، تو برنامه ما شرکت نکرد و ساعت ۹ صبح و یک ساعت قبل از شروع راهپیمایی، از منزل خارج شد تا به قول خودش توی صفوف اول باشد. حدودای …
ادامه مطلب »به گِل نشستن ماشین!!!
امروز بعد از مدتها، تصمیم گرفتیم برای صرف ناهار به دامن طبیعت پناه ببریم و بدین منظور تدارکات ویژه ای انجام شده بود. همه چیز به خوبی گذشت، طبق معمول وظیفه بنده، روشن کردن آتش بود، هیزم با مشارکت بیشتر اعضای خانواده، جمع آوری شد، ویژگی امروز این بود که عضو جدید خانواده هم به راه افتاده و این اولین …
ادامه مطلب »اتمام دوره درسی
امروز دوره درس دوره دیگری از طلاب به اتمام رسید، سالهای قبل حدود یک ماه دیگر تموم میشد ولی امسال که دروس یک ماه قبل از سالهای گذشته شروع شد، امروز به انتها رسید. طبق معمول سنوات گذشته، عکسهایی برای یادگاری گرفته شد، البته متأسفانه، دوربینم را فراموش کردم با خودم ببرم، لذا با موبایل یکی از طلاب که کیفیت …
ادامه مطلب »اذان بی محل
دیشب خیلی خسته بودم و یکم زودتر از معمول خوابیدم، یعنی خوابم برد و فقط یادم هست که بین خواب و بیداری به سوالات علی که امروز امتحان عربی داره، جواب میدادم. حوالی ساعت ۴ صبح با صدای دلنشین باران، البته نه اون باران توی سریال، 😀 بیدار شدم و رفتم ماشین را جابجا کردم و بردمش جایی که آب …
ادامه مطلب »علی، پدرسوخته شد.!!!
امروز و در یک حادثه ناگوار، در حین درست کردن چای، نمیدونم چطور شد که مقداری از آب کتری روی پای من و زهرا ریخت، سوختگی من بیشتر بود ولی بدن زهرا لطیف تر. زهرا توسط یکی از دوستان به بیمارستان رسونده شد و بنده طبق معمول درد را تحمل کردم تا خودش خسته شد و ولم کرد. 😀 به …
ادامه مطلب »گرفتاری خوش تیپ
تا حالا پیش اومده که از منزل خارج بشید و هنگام بستن درب، لباستون، لای در گیر کنه؟ اگه کسی تو منزل نباشه و شما کلید هم نداشته باشید که واقعاً حالگیریه. برای من و هم لباسهام که عادی و طبیعیه اما یه بنده خدایی که خیلی به تیپش میرسه، اگه گیر بیفته، صحنه جالبی تولید میشه.
ادامه مطلب »مصرف سیگار و احتمالاً مواد مخدر در مسجد!!!
امروز ظهر که به مسجد رفتم، علی رغم سرد بودن هوا متوجه شدم که درب سالن مسجد به طور کامل باز است، همهمه و بحثی هم به گوش میرسید، مشغول وضو شدم و تقزیباً تموم شده بود که یکی از مومنینی که سه وقت نماز جماعت حاضز میشه، اومد پیشم و گفت میدونید چی شده؟ گفتم نه، خیره؟ گفت صبح …
ادامه مطلب »جنایت جدید نیازمندان واقعی!!!
حدود یک ساعت پیش، دست مجرم بیماری دیگر به جنایتی آغشته شد.!!! قضیه از این قرار است که حاج خانم قرار بود امشب بره به یکی از دوستانش که ناخوش بوده، سری بزند، قرار شد، بعد از نماز مغرب و عشاء ایشان را برسونم، من که معمولاً اگه قراره برم جایی، چندتا کار را با هم ردیف میکنم که باصطلاح …
ادامه مطلب »