هل من ناصر ینصرنی؟؟!!

از اول مهر ماه سال گذشته که ساکن رامهرمز شدم و فعالیتم را در حوزه علمیه و مسجدی در حاشیه شهر، شروع کردم، با دوستان زیادی آشنا شدم و برنامه ها و کارهای خوبی در دستور کار قرار گرفت، از اهواز، بعضی دوستان و از رامهرمز، بعض دیگر، هشدارهایی به بنده دادند، از جمله کار نکردن در بعضی محلها و عدم اجرای بعضی برنامه ها، این هشدارها باعث شد، بنده هم با احتیاط و آرام آرام، در عرصه ها ورود کنم تا شاید کم کم ساختارهای فکری و عملی بعضی از اطرافیان را تغییر دهم، جو عمومی شهر و بعضی از طلاب، فقط مطالبه گری بوده از حوزه، حوزه کاری نمیکند و تأثیری ندارد و … بنده هم عزیزان را آرام کرده و بعضی از فعالیتها و کارهایی که در گذشته، مدیران محترم انجام داده و برنامه های جدید را به رخ میکشیدم، همیشه این را میگفتم و اصرار داشتم که منظور از حوزه چیست؟؟ در و دیوار حوزه که قرار نیست کاری بکنند؟!!! حوزه من و شما هستیم، باید دست در دست هم گذاشته، مشکلات و معضلات را حل کنیم، متاسفانه روحیه مطالبه گری بدون شناخت و اطلاع و بدون ارائه راه کار و پیشنهاد، به حدی بود که در بحبوحه انتخابات مجلس یازدهم، افراط گریهایی صورت گرفت و بعضاً کلیه مشکلات و معضلات فرهنگی شهر را به گردن مدیریت حوزه انداخته و …

بالاخره کرونا آمد و همه چیز را تغییر داد، همه جای شهر، از جمله مساجد و حوزه ها، تعطیل شدند، دروس، مجازی شدند و حجم کار، زیاد. در این بین، شیادان و سودجویان، بیکار ننشستند، بحث ماسک و احتکار و گرانی آن، ما را بر آن داشت، کارگاه تولید ماسک، راه اندازی کنیم، بگذریم که چه مخالفتها شد و بعضی از مخالفین، چه عکسها و گزارشها که از فعالیّت جهادی، رد نکردند.!!!

کارگاه راه افتاد، با ظرفیت بیش از هزار ماسک در روز، اما دریغ از رسیدن به این ظرفیت، با وجود تأکید بر رعایت پروتکلهای بهداشتی و عدم ورود اطفال، کارگاه، محل بازی و تفریح  بعضی از کودکان خواهران دوزنده شده بود، متاسفانه در مراکز حوزوی و مرتبط به آن، اگر یک استثناء برای شرایط خاص کسی قائل شوید، همه میخواهند، آنگونه مستثنی باشند، یکی از خواهران، طفل شیرخواری داشت که تحرکی نداشت و خطری برای خود و دیگران، ایجاد نمیکرد، همین باعث ورود بقیه و ایجاد هرج و مرج شد، در بازدیدی که از کارگاه داشتم، کثیفی و عدم رعایت بعضی نکات، مشهود بود، نکات را به مسئول محترم کارگاه تذکر دادم و قاطعیّت اجرای مقررات را خواستار شدم. همین امر باعث شد که برخی خانمها دیگر تشریف نیاورند، همسرانشان که بعضاً از طلاب بودند نیز، از خدا خواسته، به جای همکاری و نگهداشتن و دور کردن اطفال خود، از مخاطرات، همسرانشان را از ادامه همکاری منع کردند. بالاخره، در این میان من ماندم و همسرم(مسئول کارگاه) و تعداد اندکی از خواهران.

کارگاه برای عید فطر، به مدت یک هفته تعطیل شد و مسافرتی برای مسئولش پیش آمد و بازگشتش، چند روزی به تأخیر افتاد، هیچ کس قبول مسئولیت نکرد، هیچ کس کمکی نمیکند و خواهران مشغول کار، حتی آب خنک شرب، ندارند و همه فریزرها، گویا مشکل پیدا کرده و یا پر شده اند، بنده هم، همه دوستان میدانند، در خانه فریزری ندارم و یخچال مختصری است که اصلاً گنجایش ندارد.

این مطالب را نوشتم تا بگویم که کار جهادی خوب است، همه تأییدش میکنند اما، دیگران انجام دهند و ما عکسش را بگیریم و پزش را بدهیم، بهتر است. متاسفانه اینجا بعضی از روحیّات اینگونه است و انتظار دارند، دیگران پیش قدم فعالیت باشند، دیگران بکارند و ما برداشت کنیم.

در پایان، از خواهران بزرگواری که مخلصانه و بدون چشم داشت مادی، بدون امکانات اولیه، در گرمای سوزان، مشغول کار جهادی هستند، صمیمانه تشکر میکنم، اجر آنها با صاحب حوزه ها است.
اللّهم اجعل عواقب امورنا خیراً

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی *