انا لله و انا الیه راجعون
دیروز خبر فوت خاله بزرگم را دادن، پس از مدتها بیماری و زمین گیری، آخرین باری که دیده بودمش، منزل مادرم اومده بود، وقتی می اومد، چندین روز میموند و تو این مدت، تقریباً هر شب میرفتم سر میزدم، تو این مدت بیماری و زمین گیری، رفته بود خونه دخترش توی روستا، چند بار قصد کردم برم ببینمش اما مثل همیشه، خیلی زود دیر شد و موفق نشدم، امروز تشییعش بود و هر طور بود، خودم را رسوندم، وارد قبرش شدم و کفنش را که باز کردن، بالشتی از خاک براش درست کردم. 🙁 آخرین حرفهام هم، تلقین بود که براش خوندم، شب هم براش نماز وحشت خوندم، خداوند او را قرین رحمت خود گرداند. باید سعی کنیم تا دیگران هستن، بهشون برسیم و الا، ارتباطات بعدی، فقط در حد فاتحه و خیراته… تا هستیم قدر همدیگر را بدانیم. من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا… 🙁
پس زود بیایید و به ما در قم سر بزنید
و الا میایید برای فاتحه و خیرات …
از ما گفتن بود
شما هم منتظر بودید یه حرفی ازم بگیرید.
به زودی ان شاء الله.
روحشان قرین رحمت الهی قرار گیرد.انشالله