از بهلول پرسیدند درقبرستان چه میکنی؟
در جواب گفت:
با جمعی نشسته ام که به من آزار نمیرسانند
حسادت نمی کنند
دروغ نمی گویند
طعنه نمیزنند
خیانت نمی کنند
قضاوت نمی کنند
مرا به یاد سرای آخرت می اندازند
و بالا تر از همه ی اینها اگر از پیششان بروم، پشت سرم بد گویی نمی کنند!
واقعاً چه مردمان خوبی هستند، در گذشتگان، گویی که هیچ وقت در این دنیا نبوده اند، امروز به زیارت اهل قبور رفتم، تقریباً مدت زیادی شده که نرفتم، گرما و ماه مبارک رمضان و عدم همراهی خانواده، همه عللی بودند که سبب تأخیر زیارت دیار خاموشان شده، البته خاموش از منظر ما و الا دنیای پر جنب و جوش و پر صدایی نزد خودشان هست. دیشب به خانواده گفتم که ان شاء الله صبح برویم به زیارت اهل قبور، تقریباً همه موافق بودند، اما خواب صبحگاهی برشان غالب شده و نرفتیم. حوالی ظهر بود که احساس دلتنگی شدیدی کردم، میدانستم که علاجش چیست، لذا لباسم را پوشیدم و گفتم من دیگه تحمل ندارم و هر که میخواهد بیاید و الا تنها میروم، گفتند گرما زیاد است و گرما زده میشوید، گفتم گرمای جهنم بیشتر است و احساس دلمردگی دارم، خیلی وقته نرفتم، تحملم تمام شده، راهی شدم و ساعتی در کنارشان بودم.
عکسها از قبرستان قدیم هستن، اونجا رفته بودم. قبر مرحوم پدرم اونجا است و من معمولاً اول میرم زیارت ایشان
خداوند متعال ابوی گرامی را بیامرزد.
عکس از خودتون هم میزاشتید ما از دلمردگی در بیاییم
بزرگوار، کسی نبود ازم عکس بگیره.
حتی یک نفر هم نبود.
تک و تنها بودم
برای برگشت دوتا خانم دیدم که با عجله داشتن خارج میشدن.
فکر کنم، گمان کردن که من روحم. 😀
سلفی میگرفتید !
آقا سینا حرفایی میزنینا!!قبرستون کی عکس سلفی میگیره؟؟
میخواین من یه عکس بگیرم و بزنم من و مرده ها یهویی!!
چه فاز عجیبی هستین!!حالا بماند حاجی هم تو ظهر گرما جوگیر شدن و عکس گرفتن:))
شما چه فازی هستید ناشناسید؟