امروز صبح برای بعضی کارهای شخصی، همراه علی به بازار رفتم و بعدش جهت انجام بخشی از برقکاریهای منزل که در حال تعمیر اساسی بوده، به خونه رفتیم. در این سفر همونطور که قبلاً گفته بودم، تو خونه خودمون مستقر نشدیم و در سویتهایی مربوط به حوزه علمیه استقرار پیدا کردیم. سویت ما طبقه همکف بود البته همکفهای جدید، خیلی هم همکف نیستند و حدود ۱۲۰ سانیمتر از سطح زمین بالاتر است. خنک ترین جای سویت، اتاقی است که دری به حیاط دارد، این در از طریق ۵ پله به حیاط میرسه، دقیقاً زیر همون در، درب زیرزمین قرار داره که البته این درب مسدود است و برای تردد به زیر زمین از درب دیگری استفاده میشود. (در تصویر ادامه مطلب، جزئیات را میتونید ببینید) از اون طرف مادر بچه ها هم با خانم یکی از طلاب ساکن قم، رفته بودن بازار، زهرا کوچلو هم مونده بود پیش خواهرش. من و علی، نماز ظهر و عصر را در مسجد مدرسه آیت الله گلپایگانی، به جماعت خوندیم و رفتیم خونه خودمون تا هم از روند تعمیر مطلع بشیم و هم مسیر برق اصلی را که مزاحم کارگران بود، عوض کنم. حدود ساعت ۲ بعد از ظهر، تا میخواستم سیم را از لوله خرطومی رد کنم، موبایلم به صدا در اومد، همون طلبه ای بود که خانمش رفته بود با خانمم، تو ساختمان بالای محل استقرارمون ساکن بودن، بهم گفت که دختر کوچلوت زمین خورده و هیچیش نشده، اما خواهر بزرگش داره گریه و زاری میکنه، میگه باید بریم بیمارستان، فوری زنگ زدم به دخترم، گفتم چی شده، گریه امانش نمیداد و گفت خوابم برد، وقتی بیدار شدم، دیدم زهرا نیستش، دنبالش گشتم و متوجه شدم افتاده پایین، هیچ زخمی نداره، فقط خیلی بی حاله، من که فکر کردم فقط از ۵ پله غلط خورده و توی حیاط افتاده، دلداریش دادم و گفتم چیزی نشده، اما اون که چیز دیگری دیده بود، اصرار داشت حتماً ببریمش بیمارستان. به بنده خدا که ماشین هم داشت زنگ زدم و گفتم بچه را ببره بیمارستان، من هم با سرعت ماشینی دربست کرده و به سوی بیمارستان به راه افتادم، تو مسیر به مادرش زنگ زدم و پس از تأکید به اینکه چیز خاصی نشده، ازش خواستم به جای محل اسکان بیاد بیمارستان نکویی قم. اون هم مثل خودم، با سرعت رفت بیمارستان و قبل از بنده اونجا رسید، دیدم زهرا را بغل کرده و همه چیز عادیه، پزشک، زهرا را دیده بود و گفته بود که باید دوساعت زیر نظر باشه و شیر بخوره، اگه اتفاقی نیفتاد میتونه مرخص بشه، زهرا را پیش من اوردن، بهشون گفتم اگه ریشم را کشید یعنی سالمه، وقتی بغلش میکنم، اولین کاری که میکنه محکم به ریشم چنگ میزنه و تا میتونه میکشه. تا بغلش کردم، دو دستی و محکمتر از همیشه، ریشم را گرفت. 😀 گفتم که این از من هم سالمتره! وقتی دید همه دورش جمع شدن، شروع کرد به بازی و ادا و اطوار در آوردن، جهت احتیاط تا ۲ ساعت بیمارستان نگهش داشتیم. علی همراه مادرش موند بیمارستان و بقیه رفتن محل اسکان، تا اینجای ماجرا هنوز فکر میکردم که توی حیاط افتاده و چون فاصله زیاد نبوده و احتمالاً کودک غلط خورده بود، چیز خاصی نشده اما وقتی وارد ساختمان شدم و از دخترم محل پیدا کردن زهرا را پرسیدم، واقعاً شکه شدم، حدود ۳ متر پایین اومده بود اما به لطف خدا، حتی یه خراش کوچک هم برنداشته بود.
ارتفاع درب خروجی تا حیاط ۱۲۰ سانت است
محل پیدا کردن زهرا، پایینترین پله است(ارتفاع حیاط از محل زهرا، ۱۷۰ سانت)
ارتفاع کل حدود ۳ متر است
الحمدلله چیزی نشد…سقوط آزاد کرده بنده خدا؟؟؟الحمدلله خانم کوچولو نشون داد آدم با جنبه وسفط ومحکم وبا استحکامی تشریف داره خدا سایه با استحکامشو بر نداره….
واقعا خدا رحم کرده
الحمدلله که سالمه
اینجوری پیش بره فکر کنم تا سال دیگه
بتونه تو مسابقات رزمی شرکت کنه !