سوژه امروز مسجد

یکی از مومنین مسجد، فرد شوخ و خوش مشربی است که با حرکات و حرفهای خود، موجبات ادخال سرور در قلوب سایرین را ایجاد میکند، تقریباً کل افراد با ایشان شوخی دارند و سر به سر همه میگذارد، گاهی وقتا، پای بنده هم به شوخیهاشون کشیده میشه و تیکه هایی بارش میکنم و دیگران میگن مگر اینکه شما حریفش بشید و الا کسی از ماها نمیتونه حریفش بشه. امروز برای نماز عید دیر اومد و به رکعت دوم رسیده بود، بعد نماز میره جایی و یه جریان خنده داری براش اتفاق میفته.

ظهر، برای نماز که وارد مسجد شدم، تقریباً همه حضار مشغول خندیدن بودن، بعد از سلام علیک، ازشون پرسیدم که چی شده و چه اتفاقی افتاده، همه به ایشان اشاره کردند و گفتند که هر چی هست زیر سر اینه، گفتم که زیر سر این را میدونم اما چیه جریان؟ گفتن قضیه مفصله و باید بعد از نماز براتون تعریف کنه، نماز ظهر و عصر تمام شد و بنده خدا سریع از مسجد خارج شد، من هم با خانواده، دعوت بودیم برای ناهار و قرار بود بعد نماز بلافاصله، بریم برای دعوتی، صداش کردن که آقا بیا تعریف کن جریان را، من که فرصت نداشتم، گفتم بنده خدا را راحت بذارید، یه فرصت دیگه ان شاء الله، البته خودشون دیگه تحمل نکردن و برام تعریف کردن، قضیه از این قرار بود که بعد از خواندن نماز عید، قصد داشته بره جایی، یه ماشین شیک میاد پیشش و ازش آدرس فلکه چهارشیر را میپرسه، آدرس بهش میده، طرف بهش میگه اگر مسیر شما هم هست تشریف بیارید مقداری از مسیر با هم باشیم و راهنمایی بفرمایید، بنده خدا هم سوار میشه، همون اول بهش میگه مواظب این بشکه روغن باشید تا کثیفتون نکنه، بعد سر صحبت را باز میکنه، که بله، من از خرم آباد اومدم و مادرم این روغن را داده برای یکی از آشناها بیارم و رفتم درخونه شون و پیداش نکردم، روغن خوب و خونگی داریم و قیمت خیلی مناسب میدیم، بنده خدا هم میپرسه که مثلاً این روغن چند در میاد، بهش میگه که قابل نداره و همین را شما ببرید، من که این آشنا را پیدا نکردم، شما ۳۰ تومان بدید، بشکه هم حدود سه کیلو بیشتر داشت، روغن حیوانی با این قیمت، هیچ جا گیرش نمی اومد، سریع ۳۰ تومان را میده و خوشحال از این پیروزی و معامله خوب، کرایه ماشین ندادن هم شادی دیگری براش ایجاد میکنه، به منزل که میرسه، بشکه را باز میکنه میبینه پر آب هست. 😀 بنده خدا سادگی کرد و برای دوستان مسجدی تعریف کرد و سوژه امروز همه شد.

یک دیدگاه

  1. خخخخخخخخخخخخخخ

    از خنده پخش شدم کف خونه.

    عجب، من اگه همچین اتفاقی برام می افتاد، به هیچ کس نمی گفتم.

پاسخ دادن به مهدی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی *