امشب و در آستانه ماه مبارک رمضان، به مناسبت ختم قرآن در جلسات قرائت شبانه یک صفحه از قرآن کریم که در مسجد برگزار میشود، جلسه شبی با قرآن با حضور قاری کشوری و یک قاری از بچههای مسجد برگزار شد. عکسهای این برنامه را میتونید در وب سایت مسجد ببینید. نکته قابل توجه اینه که خیلی از مؤمنین مسجد امروز را روزه بودن. من هم اگه خدا قبول کنه امروز را روزه گرفتم اتفاقاً خیلی هم تشنه بودم و قصد داشتم بلافاصله بعد از نماز راهی منزل شوم! البته از قبل میدونستم که چنین مراسمی برگزار میشه اما واقعاً ضعف کرده بودم. بین نماز فرمانده پایگاه میکرفون را گرفت و ضمن اعلام برنامه از همه خواست که در مراسم شرکت کنن، روزه بودن مردم را هم میدونست، شاید خودش هم روزه بود، قول داد که مراسم بیش از نیم ساعت طول نکشه و اول برنامه پذیرایی کنن، من که دیدم اوضاع اینطوری هست چارهای نداشتم و بایستی میموندم، قاری هم یک نفر بیشتر ندیدم با خودم گفتم که به نیم ساعت هم نمیکشه، اما بعد از اتمام قرائت قاری و در حالی که همه انتظار داشتن ختم برنامه اعلام بشه حاجی از یک قاری دیگه خبر داد. هر چی نگاه کردم کسی را ندیدم، یکی از بچههای مسجد بود و من دنبال یه چهره جدید میگشتم!! بنده خدا فکر کنم میخواست همین امشب و ماه رمضان نشده قرآن را ختم کنه!!! 😀 هر چی حاجی اشاره میکرد عین خیالش نبود و تا خسته نشد تموم نکرد. بالاخره مراسم بیش ار ۴۵ دقیقه طول کشید. هر مراسمی حاشیههایی هم داره که ممکنه طولانی هم بشه افرادی ممکنه اومده باشن که مدتها اونها را ندیده باشیم، سیل سؤالات شرعی و البته تکراری قبل از ماه رمضان هم خودش حکایتی جداگانه داره. از جمله حاشیههای مراسم امشب دیدن آقا طارق هست که اتفاقاً یکی از خوانندگان وبلاگم هست و تو خاطره باز شدن عمامه نظر داده، آخر جلسه رسید و علت تأخیر را روزه بودن اعلام کرد. کلی از وبلاگم تعریف کرد من هم بهش گفتم برای خراب کردن وبلاگ هم که شده میخوام اسمت را بیارم تو مطلبی که میخوام بنویسم.!!! 😀 آقا طارق از جوانان دانشجوی خوب و باصفای محل هست.(اگه بخونه واقعاً تعجب میکنه که من اینقدر ازش تعریف کردم) 😀 بالاخره حدود دو ساعت از اذان گذشته توفیق بازگشت به منزل و خوردن افطار نصیبم شد.
http://forum.webalfa.net/thread-15914-new-post.html
اوه !
روحانی بروز به ایشان می گویند.
شما ۲ ساعت بیشتر روزه گرفتید پس !
فردا کمتر بگیرید تا سر به سر بشید
جالب بود
بعضی وقتا اینطوری میشه که به وقت توجه نمیکنن.نیمه شعبان مراسمی داشتیم که مسئول هماهنگی برنامه اش من بودم رفته بودم روبروی سخنران بال بال میزدم و میگفتم تموم شد وقت ولی باز بیخیال نمیشد.