شعری از شاعر و مداح اهل بیت کربلایی مسعود اصلانی
نیمه شب است و مانده علی که چه ها کند *** باید بساط غسل کسی را به پا کند
حیدر بنا نداشت که بی فاطمه شود *** اما بناست خانه قبری بنا کند
با گریه کار غسل خودش را شروع کرد *** باید که مثل شمع نباید صدا کند
بعد از سه ماه رو زدن و رو ندیدنش*** وقتش رسیده فاطمه را رو نما کند
هر عضو شستشوش یکی را ز هوش برد *** مانده علی چه با جگر بچه ها کند
دستش کجا رسید که دادش بلند شد *** مجبور شد که کار خودش را رها کند
مانده که گرم شستن زخم تنش شود *** یا فکر جابجا شدن دنده را کند
الهم خص انت اول ظالم باللعن منی
وابدا به اولا ثم العن الثانی و الثالث و الرابع…….اللهم العنهم جمیعا
آجرک الله یا مولای یا صاحب الزمان