رنجنامه یا دلنوشته

از روزی که حدود چهار سال پیش به اهواز اومدم و مسئولیت اجرایی مدیریت مدرسه‌ی علمیه را عهده دار شدم، مسائل و مشکلات کوچک و بزرگ زیادی برام پیش اومد و با هر کدمشون به گونه‌ای کنار اومدم. وقتی اهواز اومدم محاسنم کاملاً سیاه بود و در این مدت کم عمده موهای سر و صورتم سفید گشت. باور بفرمایید اگر اهل دکتر و معالجه بودم ده‌تا مرض هم برام تشخیص میداد و میگفت مال درون ریزی مشکلات است، خودم حس میکنم که دچار ناراحتی و افسردگی شدم و شادابی و شوخ طبعی گذشته را دیگه ندارم. اکثر مشکلات به گونه‌ای است که نمیشه بیانشون کنم و جز خواص، کسی ازشون اطلاعی نداره. تصمیم گرفتم برای دل خودم هم که شده یه بخش خصوصی تو وبلاگم راه بندازم که تو اون بعضی چیزها را که میشه نوشت، بنویسم تا بلکه مرهمی بر زخمهای جانم باشد. البته رمز ورود برای دیدن درد دلها را به بعضی از دوستان خواهم داد و الا بی اثر خواهد بود.

این عکس فقط چند ماه قبل از اومدن به اهواز در شهر مقدس قم گرفته شده تا شاهدی بر ادعایم باشد.

۱۰ نظرات

  1. حاج آقاواقعاتغییرکردیدمن که شمارودرک میکنم ایشالاامام زمان علیه السلام اجرتون بدهند

  2. سلام
    انشالله پیروز و سلامت باشید

  3. ولله اعلم. هیچ پسری دوست نداره پدرش رو با این وضعیت ببینه. یعنی هیچ فرزندی، چه دختر چه پسر(نکته). همه ملت مدیریت رو به عنوان یک شغل راحت و بی دردسر میشناسن، اما بعضی از مدیرا به خودشون بییش از حد برای رفاه خانواده خودشون و طلبه ها و بقیه ملت اهمیت میدن طوری که خودشون رو فراموش میکنن. مثل همین آقا مدیر. در صورتی که اصلاً لازم نیست این همه زحمت بکشی، یعنی واجب نیست. تازه اگه میخوای خانواده رو خوشحال کنی بدانکه هیچ چیز برای خانواده بهتر از داشتن پدری جوان با ریش های سیاه نیست :d
    البته درسته که واقعاً خیلی خیلی سختی میکشی اما بنظر من (فقط بنظر من) توی این پست چون غمگین بودی، پیاز داغ ماجرا رو زیاد کردی. بنظرم همچین هم افسرده و بی حوصله نشدی و هنوز شوخ طبعی قدیم رو داری. اینم نظر. کلی فکر کردم تا تونستم این نظر رو بنویسم. دهنم سرویس شد.

  4. ای ول
    با نظر علی حال کردم
    علی کجایی که دلم برات تنگ شده
    البته من نیستم
    تو سر جاتی 😀

  5. {انا لله وانا الیه راجعون}

  6. طبق اخرین مد رنگامیزی استفاده از رنگهای متضاد جلوه بی نظیری ایجاد میکند. از کی تا حالا اهل مد و تیپ شدی اقا مدیر

  7. سلام هیچ کاری بدون زحمت نیست اجرت با خدااین عکس به قل شما مال هشت سال پیشه عکس جدیدتان را هم بذاریدتا با هم مقایسه کنیم ونظر جدیدمان را دوباره بنویسیم

  8. رمز درد دلتان را به ما هم بدید ما محرم اصرا ر دوستان خواهیم بود در ضمن اشیب وقار لیس عار

  9. منم همیشه دوست داشتم درد و دل کنم تویه وبلاگم ولی بعد یه مدت وبلاگم خیلی عمومی شد
    مخصوصا وقتی پای فامیل توش کشیده شد.اینه که دیگه باهاش حال نمیکنم.هیچی رو نمیتونم توش بگم.
    فوضولیم گل کرد یعنی چه مشکلاتی میتونید داشته باشید تویه حوزه 🙂

  10. سلام حاجی یادته بهت گیر میدادم وبلاگتون شده دفترچه خاطرات و مطلب قشنگ بزارید و این حرفا ؟ نگفتم که از سید میلاد خودم نمیگم ها من میلاد منممم اون سید میلاد;-) تقلید کنید که و مرجع تقلیدتون تو نویسندگی ایشون باشه اخه سید از هر دو تا پست یدونش رو اختصاص میده به غم و غصه ولی اونجور که از ظاهر امر و اوضاع و احوال بر میاد سید عاشق و زن میخواد نکنه حاجی شما هم عاشق شدی و به فکر تجدید فراش ؟:-) مشکلتون هر چی هست خدا ایشالله حلش کنه

پاسخ دادن به رستگار لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی *