امشب، دعوت بودیم برای مجلس عروسی یکی از طلاب مدرسه، از چندین روز قبل، تأکید داشت و به خاطر تعدادی از اساتید که ۱۵ مرداد قراره مشرف یشن، مشهد مقدس، برنامه را زودتر گرفته بود، بعد از نماز مغرب و عشاء قرار بود یکی از اساتید به همراه یکی از طلاب تشریف بیارن مسجد و با همدیگه بریم، بعد نماز، بلافاصله اومدم منزل و قبام را عوض کردم، اونها هم سریع رسیدن و به سوی آدرس مورد نظر، حرکت کردیم، آدرس را اینطور داده بودن، جاده کوت عبدالله، یک بانک ملی با تابلوی بزرگ، تو همون خیابان بانک ملی، یه حسینیه بود که البته به اسمش دقت نکرده بودم و بعداً دیدم که اسمش حسینیه ام البنین هست. یکی از دوستان که قبل از ما حرکت کرده و به مقصد رسیده بود، طی تماسی اعلام کرد که آدرس خیلی سرراست هست و تابلوی بسیار بزرگ بانک ملی، نشانه خوبی است و تقاطع بعد از بانک، محل دور زدن و خود حسینیه در خیابان بانک قرار داره. جاده را در پیش گرفتیم و تقریباً به انتهای کوت عبدالله رسیدیم که تابلوی نه چندان بزرگ بانک ملی را دیدیم، بعدش تقاطعی نبود و به فلکه رسیدیم و پس از دور زدن، و برگشتن، وارد خیابان بانک ملی شدیم، مسجدی در اوایل خیابان بود که ازش رد شدیم، و به دنبال مجلس عروسی بودیم، کمی که رد شدیم مجلسی نمایان شد، اولین چیزی که نظرم را جلب کرد، جوان کرواتی بود که با جمعی ایستاده بود، خود داماد مورد نظر که نمیتونست باشه، طلبه که کروات نمیزنه، گفتم شاید یکی از اقوامش باشه و جو گیر شده و کروات زده باشه، به هر حال پیاده شدیم و به سوی مجلس به راه افتادیم، یه ماشین دیگه را هم آدرس داده بودیم و پشت سر ما اومده بودن، شک و تردید، نسبت به اشتباه اومدن، وقتی بیشتر شد که دیدم حسینیه ای در کار نیست و مجلس تو یه منزل بزرگی بود، به جمعیت رسیدیم و پس از احوالپرسی، فامیل داماد را بهشون گفتم و پرسیدم که ما به مجلس دامادی ایشان دعوت هستیم، آیا درست اومدیم یا نه؟ اونها تعارف کردند که برای شام تشریف بیارید و فرقی نمیکنه، اینجا هم مجلس است و منور بفرمایید و از این حرفها، از اون طرف که کلی آدم منتظر ما بودند و باید زودتر میرفتیم، آدرس را که گفتیم، یکی از اونها گفت که یک بانک ملی دیگری قبل از این هست که تو خیابانش یه حسینیه هست و شما، اونجا مد نظرتون بوده. سر نشینان ماشین پشت سری، آماده پیاده شدن بودند که بازگشت افتخار آفرین ما را دیدند و با خنده و تمسخر، به استقبالمون اومدن، بالاخره، محل مورد نظر را پیدا کردیم و به آخرهای شام رسیدیم.
حاج آقا میرفتید ، اونا از رو از گناه دور میکردید
داماد طلبه هم در ثوابش شریک میشد
گناهی مرتکب نمیشدن بندگان خدا. 😀
پس چرا به کروات زدنشون اینقدر حساس شدید؟ حرامه؟
دکتر نوربها از بزرگلان علم حقوق تحقیقی در مورد تاریخچه کراوات انجام داده اند : بر اساس تحقیق ایشان کراوات یک نماد اسلامی است و در جنگهای صلیبی سربازان اسلام از آن استفاده میکردند که مثل حرف میم هست و چون اولین بار مسلمانان قوم کروات آن را انتخاب کردند به این نام مشهور شده است.