یکی از دوستان رزمنده، مدتیه که فعالیتهای زیادی را برای گردهمایی دوستان قدیم آغاز کرده و بحمد الله خیلی هم موفق بوده، هر چند هفته یک بار، با خانواده شهیدی قرار ملاقات میذاره و دوستان و رزمندگان قدیم را دعوت میکنه، بنده تا الان موفق نشدم تو برنامه شون برای ملاقات خانواده های شهدا، شرکت کنم، گر چه در بعضی از تجمعاتشون شرکت داشتم، معمولاً برنامه دیدار خانواده شهدا را میذارن چهارشنبه شبها، خیلی پیش میاد کلاس یا جلسه ای هم زمان داشته باشم و توفیق پیدا نمیکردم، دیروز باهام تماس گرفت، اون هم وقت استراحت بعد از ظهر، متوجهش نشده بودم و با ۷ ساعت تأخیر، شب باهاش تماس گرفتم، گفت که فردا شب میخواهیم بریم دیدار خانواده شهید علی اکبر خلیفه، تا اسم شهید را شنیدم، گفتم ان شاءالله هر طور شده باشه، من هم میام، شهید خلیفه، دوست و همکلاسم بوده و در عملیات کربلای ۴ شهید شده و پیکرش فکر کنم بعد از یازده سال یا بیشتر دفن شده بود، برای تشییعش هم بنده قم بودم و فقط خبرش را پیگیر بودم، قرار دوستان، بعد از نماز مغرب و عشاء بود، هر چی فکر کردم، برنامه ای یادم نیومد که تو اون موقع داشته باشم، امروز یادم اومد که امشب بسیاری از دوستان حوزوی و از جمله بنده مراسم عروسی یکی از طلاب دعوت بودیم و خیلی تأکید بر حضورمون داشت، وقتش هم دقیقاً همون موقع بود، بعد نماز، تصمیم گرفتم که شاهکاری بکنم و تو هر دو برنامه شرکت کنم، دوستان حوزه را هماهنگ کردم و یکم زود، در معیت حضرت آیت الله سید طیب موسوی، حرکت کردیم، به دوستمون که راننده بود و به همراهان گفتم که یک برنامه دیدار از خانواده شهید هست، تو مسیرمون اول اونجا میریم و بعد میریم دعوتی، همه خواه ناخواه، قبول کردند 😀 و به راه افتادیم، به دوستان بسیجی هم زنگ زدم و گفتم که در برنامه امشب شما، حضرت آیت الله هم شرکت میکنن، استقبال بسیار گرمی از ما شد و برنامه شاید یکی از بهترین برنامه های دیدار خانواده شهدا شده باشه. بعدش هم به میهمانی رسیدیم و از خجالت اونها هم در اومدیم. 😀