دیشب تو گروه واتساپی طلاب، اعلام شد که جهت تحکیم سیل بند، نیاز به نیرو دارن، با فرستنده پیام که یکی از دوستان بود تماس گرفتم و آدرس خواستم و گفتم حداقل خودم به کاری نیام، ماشینم میتونه چند نفر را برسونه. 🙂
چند دقیقه بعد با بنده تماس گرفت و گفت که دوتا از دوستان وسیله ندارن و اگه میتونید با خودتون بیاریدشون، دقایقی بعد سر قرار حاضر شدم و بندگان خدا را با خودم بردم، یکیشون که روحانی و امام جماعت یکی از مساجد منطقه و از دوستانی بود که چند سالی است توفیق زیارتشون را نداشتم، خوشحال از زیارت اون بزرگوار و هم صحبتی، متوجه نشدم که کی به پلیس راه اندیمشک و محل احداث سیل بند رسیدیم، اونجا قیامتی برپا بود و ماشینهای زیادی ایستاده بودند، با هدایت پلیس راه، ماشینهای سنگین حامل خاک و ماسه و همچنین چندین تریلی حامل بیل مکانیکی، به محوطه وارد شدند.
پس از پارک ماشین تو اون شلوغی، پیاده شدیم و رفتیم سمت گروه های جهادی مشغول کار، شاید بیش از هزار نفر مشغول کار و فعالیت بودن، جوانان و بسیحیان و پاسداران و روحانیون و … خلاصه از هر قشری اومده بودن. اونجا خیلی از دوستان و روحانیون را دیدم که پا به پای مردم و جوانان کار میکردند، این فعالیت جهادی تا صبح ادامه داشت، انصافاً من رفتم تو حال و هوای ایام دفاع مقدس، ایام شور و نشاط و ایثار و فداکاری. بعد نماز صبح، بنده به اتفاق اون دوست محترمی که اوردمش، به منزل بازگشتیم.
جهت جلوگیری از ریا، عکسی از بنده موجود نمیباشد. 😀
واقعاً گرفتار شدیم با این قضیه عکس، عکس بگیری میگن ریاکاره، عکس نگیری میگن چرا اینها نیستند و تو بحرانها مردم را تنها میگذارند. به نظرم عکس نگرفتن بهتر است، به قول سعدی: «نیک باشی و بدت گوید خلق، به که بد باشی و نیکت بینند» کسی که باید ببیند و قبول کند و پاداش بدهد، نیک میداند و به اندازه کافی فیلم و عکس تهیه کرده. 😀
حاج آقا لطفا اون سگه رو بغل کنید و ببرید دم سیل بند عکس بندازید
لطفا حسابی بغل کنید و بهش محبت کنید
من نگران اون سگه هستم در این سیل طوریش شده باشه
لطفا سراغش رو بگیرید
اون دیگه بزرگ شده و سراغ شما را میگیره. 😀
حاج آقا لطفا برید پیداش کنید و دست در گردنش بندازید و حسابی بهش محبت کنید
من خیلی دوسش دارم