از چند روز قبل، بسیج خواهران مسجد، برنامه اردوی یک روزه به مقصد شهر شوش و یادمان شهدای فتح المبین را داشتند، از طرف سپاه بهشون اعلام شده که برای جلوگیری از مشکلات احتمالی، یکی از آقایان، همراه کاروان باشد. تقریباً کسی حاضر نشد باهاشون بره، البته بنده هم موافق نبودم که در جمع زنانه، آقایی حاضر بشه. برای همین به یکی از دوستان پیشنهاد کردم که با یه ماشین دیگه برای اسکورت اونها بریم. 😀 پیشنهاد مورد قبول واقع شد، ساعت حرکت خواهران ۷:۳۰ صبح امروز اعلام شد و نهایتاً تا همه جمع شدن، حدود ساعت ۸ و خورده ای به راه افتادند. اولین ساعتی که من میتونستم برم، ساعت ۱۰:۳۰ بود. بعد از درس، اون هم اگه کسی کاری نداشته باشه، البته پنج شنبه ها معمولاً بعد از درس کسی نمیمونه که کاری داشته باشه، اما اوایل سال تحصیلی، معمولاً مراجعات زیاده. بالاخره حدود ساعت ۱۱ گروه اسکورت حرکت کرد. 😀 نماز ظهر و عصر را در مسجد روستایی که توی مسیر بود، خوندیم. وقتی به شوش رسیدیم که خواهران از فتح المبین برگشته بودن و مشغول خوردن ناهار در یک پارک بودند، گروه اسکورت با رعایت فاصله مناسب، در همان پارک مستقر شده و ناهار توسط محارم اعضای گروه اسکورت برای ما ارسال شد. بعد از ناهار اونها به سمت اهواز حرکت کردند و ما به زیارت حضرت دانیال رفتیم. چند تا عکس اونجا گرفتیم که با توضیحات خدمتتون ارائه میدم.این عکس همراهان بنده در گروه اسکورت. از راست، آقای محمد صیاحی. آقای مجید اصل غوابش. آقای مهدی صفیرزاده
آقای محمد صیاحی از طلاب مدرسه امام جعفر صادق علیه السلام.
آقای مجید اصل غوابش، از بچه های خوب مسجد است. البته چون سفارش کرد که ازش تعریف کنم، میگم. مدتی است که در حوزه مشغول کار شده، طراح خوب و قابلی است و کلیه کارهای طراحی مسجد و حوزه توسط ایشان انجام میشه، همین روزهاست که قراره پدر بشه. 😀
اینها هم عکسهای دیگر است.
سلام
ای ول
جالب بود
لذت بردیم
در ضمن شهادت آقا امام جواد علیه السلام رو تسلیت میگم.
عظم الله اجورکم
البته برای شهادت پست جداگانه زده شده و میتونید اونجا هم نظر بدید.
از اینکه بصورت کاملا اجباری توفیق زیارت و حضور در صحن و سرای حضرت دانیال نبی نصیبتان شد جای بسی شکرگزاری دارد.باشد که خداوند مکرر از این توفیقات اجباری نصیب بفرماید.
ریشهات که سفید میشن کلا با تمام هیکل خیلی قیافه ی عموحسینی به خودت میگیری و میتونید بجای هم ایفای نقش کنید مثلا شما استاد مکاسب حوزه علمیه قم و ایشان مدیر مدرسه اهواز…
ما در خدمت عمو هستیم. اما عمامه ایشان سیاه و مال من سفیده. ممکنه من بتونم به جای ایشان ایفای نقش کنم اما خودتون هم میدونید که ایشان نمیتونن به جای من ایفای نقش کنند، حتی برای یک روز. 😀
چقدر پیر شدید !
ما رو تنها نزارید حاج آقاهاااااا
موهای سفید قاصد مرگ هستند، اما من قصد ندارم حالا حالاها بمیرم 😀 باید دامادی شما و میلاد و وحید و مهدی و علی را ببینم، تازه بچه هاتون را هم باید ببینم. نوه ها و نتیجه ها را هم دوست دارم ببینم. 😀
خب خدا رو شکر
پس من باید نگران باشم برای خودم :دی
خیر، جای نگرانی نیست. تا من را دارید نگرانی ندارید.
بابا جونید که ماشالله
یاد خودم افتادم
یکدونه عکس گرفتیم
هی خدا.
سلام خوبه باز شما توفیق اجباری بود و رفتید ما که از این توفیقا نداریم…..
البته تنها چیزی که خوشم اومد از کیفیت دوربین بود که عکسای با کیفیت گرفته….
افراد قحط اومده بود …… و ……. رو با خودتون بردید ..
به این آدرس یه سر بزنید
http://sahebalz.blogfa.com/
سلام.بااینکه سالبه جزءیه عکس نداره ولی اعتراف میکنم توی عکس هاتون با کیفیت افتادم
لطفا امکان دانلود عکس ها رو فراهم کنیدتا ملت فیض ببره…….
عکس که دانلود نداره.
روش راست کلیک کنید و Save را انتخاب کنید.
اگه راننده خانم بود .میشه گفت محرم ونامحرم ..یه بار خانمم گفت از طرف مسجد محل میخوان ببر نمون زیارت بی بی حکیمه . اطراف گچساران بهبهان اونطرفها. گفتم اگه خانم مسئول کاروان قبول کنن من هم با شما میآم .گفت اگه قبول نکرد .گفتم بش بگو راننده آقا هست من میشینم کنار راننده به عن ان شاگرد ..ودر ضمن بش بگو که اگه آدم بخواد برای خدا کار کنه مادیات رو نمیبینه …خلاصه خانم مسئول کاروان چون شناخت داشتند قبول کردند .وما خداوکیلی خیلی به درد خوردیم ..وخیلی کمک کردیم…درکل اگه محرم ونا محرم میکنیم .رانندگی آقایون رو هم درنظر بگیریم ..من الان که دارم این نوشته هارو مینویسم توی حرم مطهر حصرت دانیال نبی علیه السلام حضور دارم ونایب الزیاره دوستان خواهم بود ان شاءالله تعالی آمین رب العالمین. شهادت امام هادی علیه السلام رو هم، خدمت همه مردم ایران تسلیت و تعزیت عرض میکنم.ایرج قلطه ابو حیدر بندر ماهشهر شهر شهید چمران جراحی الغیور پاینده باشید .