دیشب منزل یکی از دوستان قدیمی دعوت بودم، دو سه سالی هست که بنده خدا، دوستان و همسایه های قدیمی را دعوت میکنه، یکی در ماه مبارک و یه دعوتی دیگه هم فکر کنم ایام فاطمیه دارد، دعوتی هم به صورت خانوادگی هست، البته امسال به دلیل بیماری مادرشان، مجردی دعوت کرده، تأکید بسیاری داشت که حتماً پسرها را با خودم ببرم، با این کار، نسل جدید را هم با همدیگه آشنا میکنه، برنامه با نماز جماعت به امامت بنده شروع میشه، قرار بود نیم ساعت قبل از اذان حرکت کنیم، اما بچه ها دیر کردند، محمد که نرسید و خودش با موتور اومد، علی هم با تأخیرش ملت را لنگ کرد، ده دقیقه ای از اذان گذشته بود که من و علی رسیدیم، همه سجاده ها پهن بود و موذن جمع، اذان میگفت، اقامه را هم کس دیگری گفت و بلند شدم و نماز را شروع کردم، نماز را اگر به جماعت بخونم، مختصر میخونم تا ملت روزه دار، به افطارشون برسن.
معمولاً در پایان و وقت خداحافظی، عکس دسته جمعی میگیرن، محمد زودتر رفته بود و تو عکس نیستش اما علی حضور فعالی سر سفره و در عکس داشت. 😀
به به
چه جمعی
علی کی لباس میپوشه؟
علی دیگه بزرگ شده و خودش لباسهاش را میپوشه. 😀
تو عکس هم لباس تنشه. 😀
اگر منظورتون لباس روحانیت هست که ان شاء الله ۳ یا ۴ سال دیگه.