تو مجموعه مسجد، در این سالهایی که امامتش را به عهده داشتم، فراز و نشیبهای بسیاری داشتیم، یکی از مشکلات همیشگی، مراسمات شهادت و موالید اهل بیت بوده، نه اینکه شهادت و تولد مشکل باشه، بلکه هماهنگی سخنران و اعلام برنامه و تزیین مناسب مسجد، همیشه، با مشکل جدی مواجه بوده، چند شب قبل یه روحانی بزرگواری اومد مسجد و از متصدیان امر شکایت کرد، گفت که برای شب شهادت امام عسکری علیه السلام، دعوتم کردن برای منبر، من هم مطلب آماده کردم و شب موعود اومدم، همونجا بهم گفتن که شخص دیگری قراره بره منبر، تازه یه رازی در مورد منبر خودم هم فاش کرد. 😀 برای پنج شب اول محرم، به بنده گفته بودن که برم منبر، از اون طرف، مسئول برنامه ها، به کس دیگری گفته، اون بنده خدا هم اعلام آمادگی کرده و مهیای اومدن بوده، من هم از همه جا بی خبر، مطالب متنوعی آماده کرده بودم، یکی دو روز قبل از محرم، اون روحانی بزرگوار که هر ساله جایی معرفیش میکنم، بهم زنگ زد و سراغ مجلس هر ساله را گرفت، چون برای مسجد ما دعوتش کرده بودن، پیشنهاد داد که من برم اون هیئت، گفت مردم خیلی سراغ شما را میگرفتند و منبر شما را میخواهند، گفتم که من پنج شب اول را قراره تو مسجد خودم منبر برم، 😀 دیگه بنده خدا صداش را در نیورد و قرار شد به صورت راز بمونه، اما شاکی چند شب قبل، این راز را برای تایید شکایتش فاش کرد.
حالا بشنوید از امشب، بعد از اتمام نماز مغرب و عشاء، منتظر جلسه قرائت قرآن بودم، یهویی صدایی آشنا از پشت سرم شنیدم که بنده را صدا میکرد، داشت تعارف میکرد که برم منبر و به قول خودشون، استفاده کنند، 😀 یکی از اساتید بزرگوار بود که برای شب میلاد پیامبر رحمت صلوات الله و سلامه علیه، دعوت شده بود، اصلاً هم به کسی اعلام نکرده بودن، من که امام جماعت مسجد بودم اصلاً از مراسم خبر نداشتم، به هر حال مراسم آبرومندی برگزار شد ولی جا داشت اعلام میکردن تا مومنین بیشتری حاضر میشدند، من هم که کلاً بی توجه و گیج بودم، تازه بعد از نماز، تزئینات و بنرهای مناسبت را دیدم، حالا بگذریم که بعضیاشون مال عید غدیر بودند. 😀