دیروز حدودای ساعت ۲ بعد از ظهر کاری داشتم حوالی منطقه گلستان اهواز، کارم که تمام شد خانم گفت که امروز به مناسبت ۲۸ صفر، خواهرش شله زرد نذری داره، خونه شون هم همون طرفا بود، زنگ زدیم و پس از اطمینان از وجود شله زرد، رفتیم منزلشون، دقیقاً جلوی درب منزلشون کلاچ ماشین قطع شد و دیگه ممکن نبود برگردم، جمعه و ۲۸ صفر، دیگه اصلاً امیدی به پیدا کردن تعمیرگاه نبود، خود همریشم یه تعمیرگاه دارن که البته تعمیرکار اونجا کار میکنه، زنگ زد به تعمیرکار و تا بیاد، توفیق اجباری شد که خونه شون ناهار را هم بخوریم 😀 تعمیرکار اومد و گفت که الان کاری نمیشه کرد و باید بمونه، بعد از ظهر وعده داشتم برم جایی کاری قرار بود انجام بدم، بعد ناهار بنده خدا، ما را با ماشین خودش رسوند، وقتی رسیدیم، دوستانی که باهاشون قرار داشتم، درب منزل، منتظرم بودن.
امروز که بین التعطیلین بود، درسهای صبح برقرار بود و یکی از درسهای بعد از ظهر تعطیل بود و الا واقعاً برای رفتن به دو محل نسبتاً دور از هم، دچار مشکل میشدم، پسرم را گفتم و ۱۰ دقیقه قبل از درس اومد دنبالم و با موتور من را رسوند تا درس تعطیل نشه، طلبه ها را گفتم دعاتون ناقص مستجاب شده و کلاس در آستانه تعطیلی رفت. 😀 بعد از اتمام هم، نماز مغرب و عشاء را تو حوزه خوندم و پسرم اومد دنبالم و من را برد درب تعمیرگاه مورد نظر، قبلش تماس گرفته بودن و اعلام کرده بودن که ماشین آماده است. سر حساب و کتاب فهمیدم که پول ناهار و شله زرد هم حساب شده. 😀 خلاصه دویست هزار تومان پیاده شدیم. 🙁
حاج آقا برای شما این پولا پول نیست که
خخخخخخخخخخ