حدود یک ساعت پیش، دست مجرم بیماری دیگر به جنایتی آغشته شد.!!!
قضیه از این قرار است که حاج خانم قرار بود امشب بره به یکی از دوستانش که ناخوش بوده، سری بزند، قرار شد، بعد از نماز مغرب و عشاء ایشان را برسونم، من که معمولاً اگه قراره برم جایی، چندتا کار را با هم ردیف میکنم که باصطلاح با یک تیر چند نشون بزنم، مسیر را مشخص کردم، اول رفتن به منزل والده برای تنظیم تلویزیون، ایشان برای زیارت اربعین مشرف شده و فردا ان شاء الله میرسه. میخواستم قبل از اینکه تشریف بیاورند، تلویزیونشون ردیف باشه. دوم رساندن خانم و سپس رفتن به بازار کامپیوتر. مرحله اول سیرمان به خوبی طی شد و مأموریت انجام گردید، منزل مادرم بودم که از بازار تماس گرفتند و گفتند که برای وسیله ای که قصد خریدش را داشتم، لازم است کیس را ببرم بازار، زنگ زدم به علی و بهش اطلاع دادم که آماده باشه همراهم بیاد بازار (جهت حمل کیس) 😀 از منزل مادر که خارج شدم، ماشین را که دیدم متوجه فاجعه شدم، بله کاپوت ماشین باز بود، بیمار مسکینی مبتلا به بیماری اعتیاد، جهت معالجه و خودسازی، نیاز مبرم به پول داشته لذا اقدام به برداشتن باتری ماشینم کرده بود. کل برنامه ها به هم ریخت، یه بنده خدایی زحمت کشید و من را برد بازار برای خرید باتری، ۱۸۵ هزار تومان پول ناقابل برای باتری ایرانی باصطلاح ضمانت دار.
ملاحظات و نکات مهم:
* ماشین دزدگیر داره ولی به خاطر اینکه معمولاً توی چنین ساعتی خیابان شلوغه و برای رفاه حال همسایه ها، صدای دزدگیر را قطع کردم و الا حتماً شنیده میشد.
* قبلاً اتفاق مشابهی برای ماشین افتاده بود و باتریش تو شهر مقدس قم توسط عزیز دیگری، سرقت شده بود، لذا کاپوت مجهز به زنجیر و قفل ویژه بود، لکن مدت زیادی است قفلش نمیکردم.
حاجی عیبی نداره ، حتما نیاز داشته
اگه نیاز نداشت که بر نمی داشت
+ پاداش شما نزد خداست.