تا حالا شده چندین کار برای شما پیش بیاد و با هم تداخل کنن؟ برای من که خیلی پیش میاد البته مقصر من نیستم یه سری افراد میان یه کارهایی میتراشن و اینجوری میشه. امروزم اینطوری بود. بعد از مزاحمت پیامهای کذایی مخابرات و خواب زدگی که تو پست قبلی نوشتمش با اینکه خیلی خسته بودم دیگه نخوابیدم البته یه چرتی زدم که این دفعه موبایلم زنگ زد، شماره تو مخاطبین نبود، جواب دادم، یکی از طلبههای مدرسه بود اظهار کرد که یه مشکل خانوادگی داره و نیاز به مشورت ضروری داره و ازم وقت خواست. من هم که قرار بود برم بیرون گفتم یکم زودتر برم و کار بنده خدا هم راه بیفته، بهش گفتم که همین الآن بیا، من میرم مدرسه اونجا میبینمت یه ربع بعد مدرسه بود. همچین هم مشکل حادی نبود، البته مشکلات حادی قبلاً داشته که من باتوجه به سابقهی ایشان گفتم همین الآن بیاد. به هر حال بعدش رفتم بازار و یکم خرت و پرت برای منزل خریدم و حدود ۵۰ دقیقه قبل اذان مغرب برگشتم. حسابی عرق کرده بودم یه دوش گرفتم و آماده شدم برای مسجد. از چند روز قبل با یکی از اد لیستم قرار ملاقات داشتم 😀 یکی از بچههای دانشجوی مساجد هست در باره یه مسئله مهم که به حوزه مربوط میشد ازم خواست که حضوری ببینمش که بالاخره قرار شد افطار دیرتر بخورم و با ایشان ملاقاتی داشته باشم. البته ایشان من رو کاملاً میشناخت و خیلی منو دیده بود اما من غیر یاهو او را ندیده بودم. البته به محض ورود به مسجد ایشان را در وضوخانه دیدم و متوجه شدم که ایشان همون بنده خداست.(این دیگه به هوش من مربوط میشه 😀 ) بعد نماز تو محراب مشغول تعقیبات بودم و منتظر این آقا بودم که یکی دیگه بدون برنامه قبلی اومد و حدود نیم ساعت راجع به موضوع یکی از مساجد محل صحبت کرد. اینجا بود که ترافیک اصلی ایجاد شد. بنده خدایی که قرار داشت منتظر ماند تا صحبت این شخص تموم بشه بعد اومد و مذاکرات گستردهای داشتیم. خلاصه ساعت از ده گذشته بود که اومدم خونه و افطار خوردم. بعدش قرار بود بریم منزل پدر عیال. البته از قبل خانواده در جریان تأخیرم بودن اما اینقدرش را خودم هم انتظار نداشتم. رفتن ما برای کاری بوده که یه پست جداگانهای میطلبه. ساعت ۳ صبح برگشتیم منزل و الان ساعت ۳:۳۹ دقیقه است یه ساعت میتونم بخوابم تا وقت سحری و نماز صبح. خدا به خیر بگذرونه فردا را فکر کنم تلافی استراحت روز جمعه کاملاً در اومد.
خدا به خیر بگذرونه فردا را فکر کنم تلافی استراحت روز جمعه کاملاً در اومد.
این جمله تون انگار فشار بی خوابی باعث شده معنی نده !
ثانیا ما منتظر دلیل مهمونی هستیم
ثالثا خدا خیرتون بده
سینا این جمله تو به خاطر گرسنگی هستش.مشخصه که تلافی استراحت جمعه کاملا در اومد.یعنی جمعه استراحت کردیم در عوض حالا کلی خسته شدیم. 🙂
آقای هردان این سینا گیراییش پائینه من خیلی وقته میشناسمش برای ایشون باید یه مفسر هم باشه 😉