امروز بعد از ظهر حوالی ساعت چهار رفتم حرم، جای همهی دوستان خالی یه زیارت خوندم و رفتم یه جایی که نفهمیدم کجاست. اما از وضعش معلوم بود که مسجده و اونجا نماز جماعت خونده میشه یه آقا سیدی هم مشغول تفسیر قرآن بود. نشستم و گوش دادم و منتظر وقت نماز شدم اذان که گفته شد دیگه جا نبود کسی بیاد. نماز مغرب و عشا را خوندم و طبق قراری که با پیامک با خانواده گذاشته بودم رفتم طرف باب الرضا. قبل از رفتن به حرم هوا صاف بود اما بعد نماز بیرون که اومدم برف نسبتاً شدیدی میبارید. من هم که عاشق برف بودم بی مهابا زدم به برف و رفتم سر قرار. این عکس را هم جلوی باب الرضا گرفتم
خوشا به سعادتتون
چی میشد امام رضا هم ما رو بطلبه 🙁