امروز چه روز با شکوهی بود. اولین روز مدارس بود بچهها اول صبح بیدار شدن من هم از بعد نماز بیدار بودم، پس از مدتها باهم صبحانه خوردیم. تو فصل درس پنج شنبه و جمعه معنی پیدا میکنه و بعد یه هفته، استراحت واقعاً میچسبه. البته من که غیر از نیمه دوم ماه مبارک تعطیلی نداشتم و برام اوضاع عادی بوده، اما کنار بچهها یه صفای دیگری داره.
حوزه هم امروز خیلی شلوغ بوده و با چندین نفر از همکاران و اساتید از صبح تا بعد از ظهر مشغول رتق و فتق امور بودیم. واقعاً خسته شدیم. جا داره یه خسته نباشید به خودم و سایر عزیزان بگم. 😀 . درسی ساعت ۳ بعد ازظهر برام گذاشته شده، ساعتی کسل کننده که باید خیلی تلاش کنم کلاس خسته کننده نشه و طلاب سرحال بمونن. یکسره از صبح تا بعد کلاس حدود ساعت ۴ حوزه بودم، همونجا ناهار خورده بودم و وقتی به منزل اومدم دراز کشیدم، طولی نکشید که خانواده چای اوردن و گذاشتن. یه لحظه متوجه شدم که چای اومده اما بعدش دیگه نفهمیدم چی شد.! 😀 وقتی چشم باز کردم که دیگه چای در اثر باد کولر تبدیل به شربت شده بود و نتونستم بخورم. 😀
من واقعا شرمنده شما هستم . این ۲ روز پدر ما در آمد. باز هم معذرت بابت اختلالی که بوجود آمد و هنوز هم کاملا رفع نشده !!!
ولی خدا رو شکر سایتها بالا هستند
بالاخره بعضی ها هم طعم خستگی را چشیدن
😆
ما پست جدید میخواهیم