دیشب یکی از طلاب، بعد از نماز، اومد پیشم، گفت چند دقیقه ای میخوام با شما، خصوصی صحبت کنم، تو این موارد معمولاً میرم تو ماشین، اونجا کسی نمیاد پیشمون، بعضی دوستان هم به ماشینم میگن اتاق مشاوره، نشستیم تو ماشین و شروع کرد صحبت کردن، حرف از کتابی زد که نکات مختلفی از علم جفر و … داره، میگفت این کتاب، دست مادرم هست و بلای جون ایشان و برادرانش شده، این بنده خدا و هم دو برادر دیگرش، در سن ازدواج هستند و دنبال موردی برای ازدواج هستن، مورد بسیار خوبی هم پیدا کردن. قضیه از این قرار است که مادر محترمشون اسم دختر مورد نظر را میگیره و طبق یک حساب و کتابی که در کتاب مورد نظر نوشته شده، تشخیص میده که زندگی اینها خوب خواهد بود یا نه. 😀 یعنی اگر اسم دختری مثلاً فاطمه باشد و تو این حساب و کتاب با اسم آقا پسر، جور درنیاد، این بنده خدا باید قید تمام فاطمه های دنیا را بزنه و بره دنبال موردی که اسمش، مطابقت داشته باشه. از من راه کار میخواست و راهنمایی، چطور مادر را متوجه کنه و … خواستم بگم که کتاب را از منزل خارج و معدوم کن که الحمدلله خودش اقدام لازم را کرده بود و کتاب را برده بود، من هم که از روشن شدن ذهن بعضی خانمهای مذهبی نا امید هستم، بهش گفتم که کاری نمیتونید بکنید، بعضیاشون اگر امام زمان هم بیاد و بهشون بگه که راه چیه و چاه کدومه، قبول نمیکنن، خودت را معطل نکن، فقط بهش بگو هر عالمی و بزرگی را قبول داره، باهم برید پیشش و طرح موضوع کنید، و الا از من و شما کاری ساخته نیست، شما کار خودتان را بکنید و موردی که به نظرتون مناسب ازدواج هست را انتخاب نمایید و ان شاء الله اقدام کنید.