از ماه ها قبل، مدرسه امام جعفر صادق علیه السلام، برنامه اردوی قم داشته، از قبل برنامه ریزی کرده بودم که همان ایام، من هم برم قم، بالاخره روز موعود فرا رسید و پس از کش و قوسهایی و کنسل شدن اردو و … بالاخره، اوضاع عادی شد و قرار به رفتن شد، من یک روز قبل راه افتادم، یکی دوتا از طلاب، قرار بود با من بیان، که بالاخره شدن چهار نفر، یکی شام را تقبل کرد و انصافاً شام تاریخی و بی نظیری را تدارک دیده بود. 😀حوالی ساعت ۱۷:۳۰ دیروز راه افتادیم، برای نماز مغرب و عشاء در شهر یا روستای کوچکی توقف کردیم و مقداری معطل ماشین شدیم، بعد از حدود یک ساعت، رسیدیم اندیمشک، تو خروجی اندیمشک و در فضای سبز پارک، بساط شام را پهن کردیم، به دوستان وعده چای آتشی دادم اما اجرای آن را موکول به رسیدن به آزاد راه و طی مسافت حدود یک ساعته. در مکانی دور از آبادی و کنار آزاد راه توقف کردیم و بساط چای آتشی را برپا کردم، همه وسایل از جمله هیزم و تبر و… مهیا بود، هوا سرد و شب تاریکی بود، آسمان صاف و پرستاره، خاطره ای خوش و ماندگار در ذهن همه ما به جا گذاشت.