دیشب خیلی خسته بودم و یکم زودتر از معمول خوابیدم، یعنی خوابم برد و فقط یادم هست که بین خواب و بیداری به سوالات علی که امروز امتحان عربی داره، جواب میدادم. حوالی ساعت ۴ صبح با صدای دلنشین باران، البته نه اون باران توی سریال، 😀 بیدار شدم و رفتم ماشین را جابجا کردم و بردمش جایی که آب بهش نخوره، بعد رفتم منافذ احتمالی طبقه بالا را کنترل کردم که اتاق و فرشش خیس نشن، دوباره رفتم خوابیدم، اما هنوز کاملاً نخوابیده بودم که این دفعه صدای دلنشین اذان را شنیدم، نگاه به ساعت کردم، ۴:۵۵ بود، یعنی ۵۵ دقیقه مونده به اذان، طرف لابد فکر کرده ۵ دقیقه هم دیر شده. 😀 صدای آشنای حاج …. متصدی مسجد امام زین العابدین علیه السلام که گویا دیشب خیلی زود خوابیده بود و فکر کرده در اثر بارندگی، مومنین نیومدن و با کمبود موذن مواجه شده و تصمیم گرفته که ثواب امروز را نصیب خودش بکنه، هر لحظه منتظر بودم که کسی بهش تذکر بده و اذان را قطع کنه، اما تا آخر پیش رفت، یا کسی مسجد نبود، یا اگر هم بوده اونها هم خیلی زود خوابیده بودن و دچار اشتباه شدن. از اتفاقات احتمالی این است که ممکنه یه نفر را بفرستن سر وقت امام جماعت و ازش بخوان تا دیر نشده بیاد مسجد و نماز را اقامه کنه. 😀
البته خدا خیرشون بده، سبب شدن یه سوژه پیدا کنم و این اول صبحی حس نوشتن پیدا کنم.
وبلاگ شخصی صادق هردان
سلام. اومدن دنبال شما? بالاخره چی شد?
علیکم السلام
بنده امام جماعت اون مسجد نیستم.
سلام. فکر می کنم برای تیتر مطلب : موذن بی محل مناسب تر باشه…
از این فکرها نکنید آقا سید، موذن بی محل معنی نمیده، اذان در محل و زمان خودش واقع نشده بود. فتآمل جیداً