امروز تو یک مجلس عزاداری متفاوتی شرکت داشتم. مجلسی با حضور برادران اهل سنت، واضحتر بگم، اکثر حضّار، سنی مذهب بودند. برادران افغانی مقیم رامهرمز.
خیلیاشون آشنا بودند و من مشتریشون بودم ولی نمیدونستم افغانی و اهل سنت هستند.
سالهای سال در بازار رامهرمز مشغول کار هستند، کاسبانی قانع و خوش برخورد که اتفاقا به سبب اخلاق و قیمت اجناسشان، بنده مشتری بعضی از آن عزیزان بودم و همیشه سلام علیک گرمی داشتیم و هیچ وقت از ملیّت و مذهبشون نپرسیده بودم و اساسا بنده وارد این مباحث نمیشم. ادامه مطلب »
بایگانی برچسب : نماز جماعت
نیم روزی در دامان طبیعت
امروز بعد از ظهر به همراه خانواده، جهت صرف ناهار، به اطراف اهواز رفتیم و ساعاتی را در طبیعت گذراندیم، چای آتشی و نماز جماعت مغرب و عشاء هم جزء برنامه بود. وظیفه خطیر و سنگین درست کردن آتش و چای هم طبق معمول به عهده بنده بود. یه گله گوسفند از کنارمون رد شد و یه سگ، انگار سالهاست ما را بشناسه، اومد پیشمون و شروع کرد به دم جنباندن، ما هم غذا تقدیمش کردیم و بعد با دست نمیشد نوازشش کنم با پا یکم نوازشش کردم، عکسش را هم گرفتم و میذارم براتون فقط نگید که داره سگ را میزنه و فردا بنده خدا خانم ابتکار باید جوابگو بشه. 😀 کلاً خانوادتاً با حیوانات مهربان هستیم و بنده با این سن و سالم، تا کنون حتی یه دونه مرغ را هم سر نبریدم و حیوانی را نکشتم، البته موشها استثناء هستن و تا دلتون بخواد براشون تله گذاشتم و ازشون تلفات گرفتم. اعتراف میکنم که در دوره نوجوانی هم یک مار را کشتم، الان اگر ماری هم ببینم، بیخیالش میشم و میذارم بره و به مسیرش ادامه بده، مگر اینکه انسانی در خطر باشه که اقدامات مقتضی را انجام خواهم داد.