این گربه را خدمت شما معرفی میکنم؛ اسمش مَنگول است. تو خونه ما به دنیا آمده و الآن خودش مادر ۳ بچهگربه کوچولو است. اولین زایمانش هست.
خیلی دستی و دست و پا گیر. تقصیر بچهها است، از همون کوچیکی دستیش کردن.
چند بار از بس تو دست و پای من میپیچید، ناخواسته پام رفته روش و چند باری هم دُمش لای درب ماشین مونده و خیلی بابت این قضایا ناراحت میشدم.
تقصیر خودش هست که مرتب میچسبه به آدم و اصلا دور نمیشه.
میترسیدم که یهویی و ناخواسته بره زیر چرخ ماشین؛ به همین خاطر، تصمیم گرفتم کمی بترسونمش و حداقل از من و ماشین دور بشه.
من اصلاً حیوانات را اذیت نمیکنم و به منظور ترساندن این گربه، هر وقت سمت من میاومد، آب روش میریختم.
گربه از آب و خیسی بدش میاد و بعد از چند بار خیس شدن، دیگه هر وقت وارد خونه میشدم، ازم دور میشد و اینطوری جلوی خطرات احتمالی که زندگیش را تهدید میکرد، گرفتم.
اینها را گفتم که بگم، این حیوان زبان بسته، از بعضی رفتارهای من درس عبرت گرفت و دیگه سمت من نمیاد اما برخی افراد، از این هم کمتر هستند و وسط جنگ و بمب و موشک دشمن، باز هم دم از مذاکره و دیپلماسی میزنند.😕
دشمن که میگه صنعت هستهای کلاً نابود شده و موضوع مذاکرات هم برنامه هستهای بوده. دیگه مذاکره، اون هم با دشمنی که چند تن مواد منفجره را برای نابودی مراکز هستهای خرج کرده، چه معنایی دارد؟
از گربه، بصیرت و تجربه را یاد بگیریم و مبادا از اون کمتر باشیم. 😕