پایان درس

امسال پنجمین سال راه اندازی وبلاگم هست و هر ساله، گزارش و عکسهایی از روز پایانی درس طلاب مبتدی میذارم، به عکسهای سالهای گذشته که نگاه میکنم و موفقیت و پیشرفت بعضی از دوستان را که میبینم، خیلی خوشحال میشم. امروز هم درس گروه دیگری به پایان رسید که عکسهای یادگاری را براتون میذارم. ادامه مطلب »

برفراز آسماری

پریروز به اتفاق خانواده، راهی روستای آبلشکر شدیم، البته شب بعد از نماز و حدودای ساعت ۱۰ و نیم بالاخره موفق به حرکت شدیم، قرار بود که بعد از ظهر حرکت کنیم، مسجد به مناسبت میلاد امیرالمومنین، جشن گرفته بودن، سخنران و مداح دعوت کرده بودن، گفتن اگر شما باشید بهتر است، به همین خاطر تصمیم عوض شد و به بعد از نماز موکول شد، آماده شدن همسفران هم خودش به اندازه کافی وقت گیره، علی تو برنامه اعتکاف مسجدشون ثبت نام کرده و اصلا تو برنامه ما نبود، بنزین و گاز نداشتیم و مقداری معطل این قضیه شدیم، تو راه و در شهرستان هفتکل، دوباره گاز زدیم و یکمی از مسیر اصلی منحرف شدیم و اشتباها به روستای آبلشکر سفلی رفتیم، مجموع این معطلیها باعث شد که حدود ساعت ۲ و پانزده دقیقه بامداد، به محل مورد نظر برسیم، چون شام نخورده بودیم، یه غذای خیلی مختصری خوردیم و خوابیدیم، صبح بعد از نماز هم خستگی امان نمیداد و یکی دو ساعت، خوابیدیم، بعد از صبحانه که حدود ساعت ۹ بود، راهی اطراف روستا شدیم و زیر سایه خنک درخت کُنار، در کنار آب روانی، ریه هامون را از هوای تمیز پر کردیم، ظهر برگشتیم و ناهار و مخلفات، عصری به همراه، مدیر کاروان، آقای محمد خلیلی، راهی کوه آسماری و روستایی به همین اسم شدیم، تا بلندترین نقاط کوه و پرتگاه وحشتناکی که بیش از هزار متر از سطح زمین فاصله داشت رفتیم، تقریبا غروب بود و برای نماز، کمی پایینتر، نزد چاه گاز معروف منطقه، رفتیم و اونجا، نماز مغرب و عشاء را خوندیم. پس از مراجعت به روستا، در برنامه دعای کمیل شرکت کردیم و بعد از شام که در محل اقامت خوردیم، جناب آقای خلیلی و تعدادی از هم ولایتیها، که در محلی نشسته بودن و جمعشون جمع بود، تماس گرفت و جهت چای منقل، دعوتم کرد، خانمها هم پیش گروه خودشون رفتن.  ادامه مطلب »

گیر دادن به کار غیر قانونی

تو شهرهایی مثل قم و تهران و اصفهان، معمولا اگر قیمت کالا یا خدمتی زیاد بشه، سر و صدای خیلیها درمیاد، بعضیا هم مردم را متهم به خساست میکنن، اهوازیا معمولا برای هر چیزی که ازشون پول میگیرن، بدون اینکه بپرسن این برای چی هست و از طرف کجاست و اصلا قانونیه یه نه، اول از همه پول را میدن، اگر مثلا باید ۵۰۰ تومان بدن و خورد نداشته باشن، هزاری میدن و سراغ باقی پولشون را هم نمیگیرن، وقتی بهشون میگی آقا، چرا باقی پولت را نمیگیری و اصلا چرا پول دادی، میگه ول کن بابا حوصله داری، مگه این مبلغ به کجای زندگی من ضرر میزنه؟ بله ممکنه برای خود شخص تاثیری نداشته باشه، اما اونی که اومده مثلا ۵۰۰ تومان از مردم، برای هیچ میگیره، فکر صدها هزار ۵۰۰ تومان را کرده، دیگه ضرب کردنش با خودتون. دیروز یه کاری داشتم اداره برق منطقه خودمون، خیلی با خونه مون فاصله نداشت، چند دوره قبل، کنتور نویس بی دقت، مقدار کنتور منزل را خیلی زیادتر از رقم واقعی نوشت، قبض ۲۰۰ هزار تومنی اومد و ما، ادامه مطلب »

طوفان و تعطیلی اهواز!!!

دیشب رسانه های استانی اعلام کردند که بنا بر اعلام سازمان هواشناسی، فردا در ۱۸ شهر استان، وزش باد و طوفان شدید و آب گرفتگی معابر، رخ خواهد داد، لذا کلیه مقاطع تحصیلی، از ابتدایی تا دانشگاه، تعطیل میباشد.

این هم لینک خبرش

یه طوری اعلام میکردن که ملت فکر کردن، قراره طوفانی مشابه و یا شاید شدیدتر از طوفان حضرت نوح اتفاق بیفته، حوزه ها هم تا آستانه تعطیلی پیش رفتن، پیش بینی بنده هم هوایی خوب و پاکیزه بود، 😀 براساس تجربه، هر وقت هواشناسی استان اعلام شرایط اضطراری آب و هوایی کرده، هوایی خوب و مساعد را تجربه کرده ایم. 😀  امروز صبح که برای نماز میرفتم، آثار پیش بینیهای بنده، مشهود بود و تا این لحظه، خبری از پیش بینیهای هواشناسی نشده. البته یه تحلیلی هم در باره تعطیلی داشتم که این تعطیلات برای حفظ مردم، از هوای پاک میباشد، زیرا مردم اهواز، در صورت عدم وجود گرد و خاک، زندگی برایشان مشکل خواهد بود و لازم است جهت رفاه حال آنان، روزهای بدون گرد و خاک را تعطیل اعلام کنند. 😀

سیزده بدر در بیمارستان

دیشب مثل خیلی شبهای دیگه، با بچه ها رفتیم منزل مادرم، مادر چند روزی روستا بود، منزل دایی، دیروز عصر اومده بود و چند روزی میشد که ندیده بودیمش، همه چیز به خوبی و خوشی بود و ساعت ۳۰ دقیقه بامداد، خداحافظی کردیم و طبق معمول من قبل از خانواده، سوار ماشین شدم و منتظر شدم که بچه ها بیان و سوار بشن، مادر، معمولاً برای بدرقه تا دم در میاد، زهرا کوچولو هم شروع میکنه از تو ماشین و با صدای بلند توصیه هایی به مادربزرگش میکنه، ماشین را روشن کردم و بچه ها سوار شدن، یه دفعه خانمم گفت افتاد افتاد، نگاه کردم دیدم زهرا بغلش هست، فکر کردم دختر خواهرم که اون شب هم اومده بودن، افتاده، ریحانه خانم، حدوداً ۶ ساله، گفتم کی افتاد؟ واضح بگو، گفت مادرت افتاد، با عجله از ماشین پیاده شدم، مادرم را دیدم که توی خیابان افتاده، سر و صورت خونی و بیهوش، منزل مادرم از سطح خیابان حدود ۲ متر بالاتره و از این ارتفاع، بنده خدا با سر و دست چپ، افتاده، ادامه مطلب »

راهیان نور

دیروز به اتفاق تعدادی از طلاب، در قالب اردوی راهیان نور، به منطقه عملیاتی فکه و محل شهادت شهید آوینی رفتیم، بردن غذای افراد به عهده بنده بود، به همین خاطر دیرتر از بقیه و با ماشین شخصی خودم رفتم، خانواده، با گروه رفتند، برای بازگشت، با خانواده، از مسیر دیگری برگشتیم، رفتیم سمت شوش و بعد به سمت اهواز، مسیر خیلی طولانی شد، ولی مناظر خوب و بدیعی در مسیر بود، یادمان شهدای فتح المبین هم تو مسیرمون بود. زیارت حضرت دانیال نبی، به خاطر ازدحام، نصیبمان نشد، البته قصد زیارت داشتیم و اقدام و عمل هم کردیم، اما واقعاً شرایطش نبود. ادامه مطلب »

تعطیلات نوروزی

تعطیلات نوروزی امسال را سعی کردم بیشتر بیرون برم و بچه ها را بگردونم، البته ما که خیلی دور نمیریم و همین اطرف اهواز، به گشت و گذار میپردازیم، قبل از سال تحویل، و در تاریخهای ۲۷ و ۲۸ اسفند، بیرون رفتیم، ۲۹ را استراحت کردیم و یکم و دوم هم مجدداً رفتیم بیرون، امروز استراحت بود و ان شاءالله فردا قراره بریم یه روستایی در تقریباً ۱۶۰ کیلومتری اهواز، اگر شرایط مساعد بود هم ممکنه شب بمونیم اونجا و روز بعدش برگردیم. ممکنه دوستان بگن که دید و بازدید نوروز چی میشه و مگه کسی خونه تون نمیاد و شما خونه کسی نمیرید؟ جوابش منفیه و الحمدلله ما از این جور کارها معافیم و از نوروز فقط تعطیلاتش را ملتزم هستیم و بس، نه چهارشنبه سوری و نه هفت سینی و نه سبزه ای و نه سیزده بدری، راحت راحت و بدون تکلف، حتی خرید لباس و شیرینی هم نداریم و فقط اگر احیاناً جایی رفتیم و شیرینی دادن، با کمال میل میخوریم. 😀

عبادتهای ناشناخته۱

وقتی حرف از عبادت میشه، ناخودآگاه ذهنها میره سراغ نماز و روزه، که صد البته از عبادات بافضیلت هستند، اما بنده از منظر روایات اهل بیت عصمت و طهارت، قصد دارم، عبادتهای دیگری را معرفی کنم که مردم، کمتر به عنوان عبادت میشناسن، همیشه وقتی کسی را میبینیم که مشغول نمازه یا میفهمیم روزه بوده، بهش تقبل الله میگیم، اما آیا شده که همین کلمه را به کارگری که از سرکار برگشته بگیم؟ طبیعتاً معمول نیست و من نمیخوام بگم که از فردا همه به کارگرا بگن تقبل الله و مثلاً به نمازخونها بگن خسته نباشید. 😀 فقط میخوام اهمیت کسب و کار و طلب روزی حلال را نشون بدم که طبق روایات، هم تراز جهاد در راه خداست و هر کس در مسیر طلب رزق حلال فوت کند، اجر شهید در راه خدا به او عطا میشود. در زندگی انسان مومن، همه چیز میتواند عبادت باشد، البته به شرط نیت و قصد تقرب، حتی غذا خوردن و خوابیدن به قصد قوت پیدا کردن بر عبادتهای دیگر، خود، داری اجر و ثواب خواهند بود. جهت نمونه چند روایت از وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله در باره طلب رزق حلال، نقل میکنم، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. ادامه مطلب »

هفتم اسفند

بالاخره هفتم اسفند هم رسید و انتظارها به سر آمد، تبلیغات و شام دادنها و بحثها، همه تمام شد و بار دیگر ملت به صحنه آمدند و در انتخابی دیگر، حضوری فعال پیدا کردند. آقا علی هم رأی اولی بود و اگر انتخابات، یک روز قبل گذاشته میشد، نمیتونست شرکت کنه، متولد ۶ اسفند ۷۶ هست و امروز متصدیان صندوق اخذ رأی یکی دو بار شناسنامه اش را چک کردن و از هم در باره سنش سوال کردن.

ادامه مطلب »

نیم روزی در دامان طبیعت

امروز بعد از ظهر به همراه خانواده، جهت صرف ناهار، به اطراف اهواز رفتیم و ساعاتی را در طبیعت گذراندیم، چای آتشی و نماز جماعت مغرب و عشاء هم جزء برنامه بود. وظیفه خطیر و سنگین درست کردن آتش و چای هم طبق معمول به عهده بنده بود. یه گله گوسفند از کنارمون رد شد و یه سگ، انگار سالهاست ما را بشناسه، اومد پیشمون و شروع کرد به دم جنباندن، ما هم غذا تقدیمش کردیم و بعد با دست نمیشد نوازشش کنم با پا یکم نوازشش کردم، عکسش را هم گرفتم و میذارم براتون فقط نگید که داره سگ را میزنه و فردا بنده خدا خانم ابتکار باید جوابگو بشه. 😀 کلاً خانوادتاً با حیوانات مهربان هستیم و بنده با این سن و سالم، تا کنون حتی یه دونه مرغ را هم سر نبریدم و حیوانی را نکشتم، البته موشها استثناء هستن و تا دلتون بخواد براشون تله گذاشتم و ازشون تلفات گرفتم. اعتراف میکنم که در دوره نوجوانی هم یک مار را کشتم، الان اگر ماری هم ببینم، بیخیالش میشم و میذارم بره و به مسیرش ادامه بده، مگر اینکه انسانی در خطر باشه که اقدامات مقتضی را انجام خواهم داد.

ادامه مطلب »