دیدار دوست پدرم

دیشب، پسر عموم تماس گرفت و گفت که امروز فلانی تماس گرفت و خواسته ای از شما داشت، اسم برام آشنا بود گرچه هیچ خاطره ای از ایشان ندارم، دوست دوره جوانی مرحوم پدرم بود که الان بالای ۹۰ سال سن داره، با اصرار از پسر عموم خواسته که فرزندان دوستش را ببینه، قرار گذاشتیم و امروز به اتفاق برادرم و پسر عموم، به روستای محل زندگی دوست پدرم رفتیم. با دیدن ما، یاد دوران جوانی و دوستان بسیار صمیمی که داشت افتاد و بالخصوص از پدر و عموم میگفت و گریه میکرد. چند سال قبل هم در عید فطری به دیدار ایشان رفته بودیم که بسیار از پدرم و خاطراتی که هیچ وقت نشنیده بودم میگفت.

لینک پست مربوط به دیدار چند سال قبل

تصاویر این دیدار:

۲ نظرات

  1. با سلام چقدر اینکار رو دوست دارم و چقدر پسندیده است … شاد وسلامت در سایه حق باشید

  2. خیلی دیر قدر چیزایی را که داریم میدونیم .کاش فرصتی برای جبرانش بود.زنده باشیدو پایدار

پاسخ دادن به بی کس لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی *